eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
84 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️روایت یکی از نیروهای فاطمیون از آخرین روز زندگی سردار سلیمانی: قبل از آخرین سفر، در اتاق استراحتش در دمشق، کاغذی نوشته و جلوی آینه گذاشته بود آخرین روز ... پنجشنبه (98.10.12) ساعت 7 صبح / دمشق با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم. هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد. ساعت 7:45 صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولان گروه‌های مقاومت در سوریه حاضرند ... ساعت 8 صبح همه با هم صحبت می‌کنند ... در باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند. دقایقی به گفت‌وگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند ... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید: «همه بنویسن، هر چی می‌گم رو بنویسید!» همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی این‌بار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت ... گفت و گفت ... از منشور پنج‌سال آینده ... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد ... از شیوه تعامل با یکدیگر ... از ... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی ... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌ جلسه. آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد اما پنجشنبه این‌گونه نبود ... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت: «عجله نکنید، بذارید حرف من تموم بشه ...» ساعت 11:40 ظهر زمان اذان ظهر رسید. با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد! ساعت 3 عصر حدود هفت ساعت! حاجی هر آنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم. پایان جلسه ... مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا در خروج همراهی‌اش کردیم. خودرویی بیرون منتظر حاجی بود. حاج‌قاسم عازم بیروت شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند ... ساعت حدود 9 شب حاجی از بیروت به دمشق برگشت. شخص همراهش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند. سکوت شد ... یکی گفت: «حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرید.» حاج‌قاسم با لبخند گفت: «می‌ترسین شهید بشم؟» باب صحبت باز شد و هر کسی حرفی زد: «شهادت که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه است!»، «حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم» ... حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد. خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت: «میوه وقتی میرسه باغبان باید بچیندش. میوه رسیده اگه روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته!» بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد: «اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست ...» ساعت 12 شب هواپیما پرواز کرد. ساعت 2 صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید. به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم. کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود ... ادامه دارد... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
شهید ، شهید می شود ما مُرده ها هم ، خواهیم مُرد ... هر آنطور که زندگی کنیم هم آنطور می رویم ..! 🌱 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_چهارم مردی چهارشانه و قدبلند با محاسن مرتب و کوتاه و چشمان درشت و مشکی ک
💔 شاید مدتی خواسته باشم برای همرنگ جماعت شدن وازیاد بردن تنهایی ام دنبال این خوشی ها بروم اما آخر کار، نتوانستم چطور بدون یک دلارام باشم؟! وقتی درمدرسه برایمان جشن تکلیف گرفتند ، معلممان گفت نماز یعنی حرف زدن با خدایی که همیشه حرف هایمان را می شنود و تنهایمان نمی گذارد ؛ گاهی یک جمله از یک معلم ، هرچند کوچک در ذهن می ماند واین جمله ازآن معلم در ذهنم ماند همین شد که توانستم باتنهایی ام کنار بیایم و یادخدایی که از رگ گردن نزدیک تر است زندگی کنم نه باکسانی که درکشان نمی کنم... وهمین شد که با تفریح های متفاوتم واخیرا انتخاب رشته ام شده ام وصله ناجور و سوژه خنده اقوام!....😏 -آخه مگه تو حوزه چی یاد میدن؟ تونمی دونی نماز چند رکعته وخداوپیغمبر کی اند که میخوای بری حوزه؟همیناس دیگه!چیز جدیدی نداره! -ببین عزیزم رو میشه توی پزشکی و شمیمی وفیزیکم دید ! تازه به مردم خدمت می کنی دل خدا هم شاد میشه!😊 -ثنا و خاله مرجان در حال آخرین تلاش ها برای هدایت من هستند! سعی می کنم لبخندم را گوشه لبم نگه دارم😅 -اولا تو حوزه خیلی مسائل پیچیده تری هست که برام جذابیت داره! دوما حرفای شمادرست! ولی علاقه خود منم مهمہ! من قبول دارم علوم وتجربی و پزشکی ام به خداشناسی مربوطه، ولی دیگه منو ارضا نمی کنه! من که کلی مطالعه کردم، تست شخصیت زدم و به این نتیجه رسیدم گروه خونم به پزشکی نمی خوره!تودبیرستان برام شیرین بود ولی الان دیگه نه! ✍نویسنده:خانم فاطمه شکیبا 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
همیشه کاری کن که اگه تو رو دید خوشش بیاد نه مردم ... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
479.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یـٰا مـن إلیٰه یلجـْا المُتحیـرون🌱 اے که آغـوش گرمـت پذیراے هـرچه حیـرانِ دل‌شکسـته... 🌸🍃 این‌روزا‌محتاج‌بخشش‌گناهامم 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 گــــــرچہ‌ٻارانـــ ۿمڱے‌ بارِ‌ سفـــر :)بربَســــــٺند❛ °💔🌱ـ ـ ـ ـ ـ شـــٻر‌ مَـردۍ چۅ‌ علے‌خامـنہ‌اۍ هســـــٺـ‌ هنۅز ::: ❤️ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
اگر کسی واقعا مولایش را بخواهد، به وصالش خواهد رسید... 💔 😔 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
که برای آب نامه مینوشت چنددقیقه قبل ازعملیات، یکی ازخبرنگارها ازاو پرسید:آقا یوسف غواص یعنی چی؟و یوسف جواب داد:"غواص یعنی مرغابـی امام زمان" 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
بعد از شما صفا و سادگی در رنگِ دنیا محو شد ... ۳۳_المهدی یاد شهدا با صلوات🌹 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
دلم... امان از از دلم که وقتی می گیرد... نه راه پَس دارم... نه پیش! مثل بچه ها مدام می گیرد... دست بردار هم نیست که نیست! دلم... همین دل آشفته ام می‌خواهد! هر چه با عکس حرم آرامش می‌کنم... هرچه نامت را می برم... هرچه دلداری اش می دهم... فایده ای ندارد! و چاره ای به حالش کن ... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi