eitaa logo
سردارشهیدمهدی باکری
204 دنبال‌کننده
627 عکس
144 ویدیو
1 فایل
#کانال_اختصاصی_شهید_مهدی_باکرے #پیام‌شهید: اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست🇮🇷 #خدایامراپاکیزه‌بپذیر #کپی‌مطالب‌آزاد‌هست باذکرصلوات برای #شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🔸 " در محضـــر شهیـــــد "... توی قیافه‌ی همه می شد خستگی را دید. دو مرحله عملیات کره بودیم . آقا مهدی وضع را که دید، به بچه های فنی – مهندسی گفت جایی درست کنند برای صبحگاه. درستش کرد، یک روزه . همه ی نیروها هم موظف شدند فردا صبحش توی محوطه جمع شوند. صحبت های آقا مهدی جوری بود که کسی نمی توانست ساکت باشد . آن قدر بلند بلند شعار می داند و فریاد می زدند که نگو. بعد از صبحگاه وقتی آقا مهدی می خواست برود. بچه ها ریختند دور و برش .هرکسی هر جور بود خودش را بهش می رساند وصورتش را می بوسید. بنده ی خدا توی همین گیر و دار چند بار خورد زمین. یک بار هم ساعتش از دستش افتاد . یکی از بچه ها برش داشت. بعدا پیغام داد : " بهش بگین نمی دم. می خوام یه یادگاری ازش داشته باشم " 🕊 ❄چندیست که گم گشته ی در نیمه راهم ... @shahidbakeri31
✨ بیایید از شهدا الگو بگیریم 🍃در زمانی که چروک بودن لباس‌ها و نامرتب بودن موها نشانه بی‌اعتنایی به ظواهر دنیا بود، حمید خیلی خوشگل و تمیز بود. پوتین هایش واکس زده و موهایش مرتب و شانه کرده بود. به چشمم خوشگل‌ترین پاسدار روی زمین می‌آمد. 🌾روح و جسمش تمیز بود. وقتی می‌خواست برود بیرون، می‌ایستاد جلوی آینه و با موهایش ور می‌رفت. به شوخی می‌گفتم: «ول کن حمید! خودت را زحمت نده، پسندیده‌ام رفته.» می‌گفت: «فرقی نمی‌کند، آدم باید مرتب باشد.» 📚کتاب نیمه پنهان ماه، جلد سوم، حمید باکری به روایت همسر شهید، نویسنده: حبیبه جعفریان، ص ۱۱ و ۲۳ @shahidbakeri31
مقصد حرم امام رضا بود و زیارت بهانه ایی تا فرماندهان جنگ قبل از عملیات آینده از روح بلند ائمه معصومین کمک بگیرند و با استفاده از توجه آنان عملیاتی دیگر را آغاز کنند. در این سفر من درمیان همه فرماندهان مجذوب حالات آقامهدی شده بودم.در حرم حضرت معصومه(س) حالات عجیبی داشت، زیرلب چیزای را زمزمه میکرد واشک می ریخت، ومن نیز تحت تاثیر قرار گرفتم. آقای نیکخواه از برادران قراگاه کربلا وچند نفر دیگه از برادران دیگر هم مثل من متوجه او بودند. نیکخواه بعدها گفت بعداززیارت به خدمت آقامهدی رفتم و پرسیدم: آقامهدی از حضرت معصومه چه خواستی؟ با چشمان اشک بار رو بمن کرد و گفت از صمیم دل می خواستم که دراین عملیات نصیبم شود. وارد حرم (ع) شدیم هرکس به طرفی رفت ومن باز در فکر او بودم ، مهدی داخل حرم با مهدی بیرون خیلی تفاوت داشت آن آرامش، سکوت و طمانیه بیرون درهم می شکست ومهدی به آتشفشانی خروشان تبدیل می شد وبا خود گفتم شاید به یاد افتاده و یاد شهیدان لشکرش، ولی دقیق که می شدم می دیدم چیز دیگری درون او را به آشوب کشیده است.گرچه من نسبت به فرماندهان دیگر بامهدی زیاد محشور نبودم و ارتباط نزدیکی بااو نداشتم ولی در آن چند روز در دریای چشمان مهدی غرق شده بودم. : حاج صادق آهنگران : خداحافظ‌سردار 🙏 @shahidbakeri31
چه زيباست به ياد آوردنِ شما ‏ميان اين همه شلوغى ‏و خستگى‌هايم... @shahidbakeri31