فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلام ماندگار شهیدمهدی باکری:
می خواهیم بریم #زنده_بودن ما در گروه #رفتن ماست....
#شهید_مهدی_باکرے
#سردار_بینشان
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
#خدایا_مرا_پاکیزه_بپذیر
🍁ان شاءالله رهرو راهی باشیم که شما رفتین واینچنین زنده موندین؛ و واقعا زنده بودن شما وشهدا در گروه رفتن از #خود بود....
@shahidbakeri31
☘پیامبر اکرم(ص):
خَیرُ شَبابِکم مَن تَشَبَّهَ بِکُهولِکم.
بهترین جوانان شما کسانی هستند که به پیرانتان شبیهند
📚میزان الحکمة جلد۲صفحه۱۴۰۰
👌آیت الله خوشوقت:
یعنی همچون پیرانند در بی رمقی وبی اشتیاقی به گناه....
🍀🌿🍃☘🌿🍃
تمثال پیرمرد ۲۸ساله!
مجاهد فی سبیل الله شهید مهدی باکری
خاک آلود و خسته ...
@shahidbakeri31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه عالم بفدایت یاصاحبالزمان🌸
#شهیدمهدیباکری قبل ازعملیات بدر :
#فرمانده_اصلی_ما ، #خدا و #امام_زمان(عج) است، اصل آنها هستند و ما موقت هستیم....
#اللهمعجللولیکالفرج🌷 و فرجنا بِه
#خدایاامامزمانممارابرسون🌷🙏
@shahidbakeri31
#بخونید_جالبه😊
شهیدمهدی باکری که خودشون اینقدر روی بیت المال حساس بودند حالا بخونید ماجرای جالب از آقامهدی وشهیدخرازی🤔😊
___________
سید مهدی هاشمی راننده شهیدحسین خرازی در خاطرهای روایت کرده است: «یک مرتبه با حاجی گلف بودیم؛ مرکز فرماندهی جنگ. #مهدی_باکری را آنجا دیدیم. رو کرد به حاجی و گفت: حسین من ۲ کیلو پنیر از تبریز برایت آوردهام😊 حاجی از گرفتن آنها امتناع کرد و گفت: «این پنیرها را مردم تبریز برای رزمندهها فرستادند نه برای من!!! هرچه شهید باکری سعی کرد حسین را قانع کند که پنیرها را هدیه برایش آورده و از #جیب_خودش_خریده_است، فایده نداشت.🙂 گفت: میترسم اشکال داشته باشد. بعد شهید باکری به حسین گفت: این (یعنی من) را بفرست تا بیاید پنیرها را بگیرد. حاجی گفت: نه ماشین بیت المال را نمیفرستم برای این کار. گفت: نه ماشین نمیخواهد، #نزدیک_است😉. #پیاده_بیاید_بگیرد😀 که خلاصه به هر زوری بود ما را برد و پنیرها را به دست من داد...
#بلهحاجحسینخودآقامهدیدر رعایتبیتالمالمردعملبودند😍
#شهدا_و_بیتالمال
#شهید_مهدی_باکری
#شهید_حسین_خرازی
#شهدا_اینچنین_بودند😊
@shahidbakeri31
آن #چشمها را شفیع می گیرم...
عملیات رمضان را در جبهه بودم .
قاطی مردان معرکه. نمی دانم کدام دعای پدر و مادرم در حقم اجابت شده بود که یوسف وادی عشق به متاع ناچیزم نگاه نکردو اجازه داددر خیل مجاهدان باشم .
حکایت جابرابن عبد الله است که در روز اربعین خودش را از زمرهی شهیدان کربلا می شمارد . دلیلش هم محبت آنان است که در دل دارد .
هر چند وقت یک بار نامه ای می آمد دست حاج جعفر رضایی که می دیدم نامه را می بوسد و می گذارد روی چشمش .
کارم در جبهه سقایی بود .
یک کامیون تحویل گرفته بودم با یک تانکر آب بر پشتش .
می رفتم واحد ها و یگان ها را آب می رساندم .
یکی از آن واحد ها مخابرات بود .
رفتم واحد وتانکرهای واحد را پر آب کردیم و یکراست رفتم سراغ محمد آقاکیشی که مسئول واحد بود.
روبوسی و احوالپرسی که دیدم #رزمنده ای با #لباس_خاکی_بسیجی_آمد .
موتور شاسی بلندش را خاموش کرد وروبه محمد پرسید :
آی قارداش نه خبر؟(چه خبر برادر)
محمد آقا گیشی هم یه چیزهایی گفت و او گاز موتور را گرفت و رفت.
بو کیمیدی محمد ؟(این کی بود محمد)
تانیمادین(نشناختی)
یوخ (نه)
آمهدی دی دا (آقا مهدی بود دیگه )
آمهدی باکری؟
تمام تصوراتم از آقا مهدی که این همه آوازه اش را شنیده بودم آوار شد روی سرم .
پرسیدم :
پرسیدم ! چرا چشمهای آقا مهدی کاسهی خون بود ؟! 😔نه سفیدی اش معلوم بود نه سیا هیاش . قرمز قرمز!
آقا مهدی یک هفته است نخوابیده... مقصود
یاد آن دستخط ها افتادم که حاج جعفر می بوسید و می گذاشت روی چشمش.
آقا مهدی را با همان دستخط ها می شناختم و در ذهنم چیزی از او ساخته بودم که با آن آقا مهدی که دیدم یکی نبود .
من #دو_چیز را پیش #خدا_شفیع می آورم .
یکی چشمهای خون گرفته آقا مهدی باکری را در آن دیدار
ویکی صدای گرفته ی مصطفی پیشقدم را در عملیات کربلای پنج .
آنقدر داد زده بود که صدایش در نمی آمد آن چشمها و آن صدا وجیها عندالله هستند .
درست مثل شب عاشورا و زبان حال حضرت رباب (سلام الله علیها )
گورموسن سسلر باتیبدور ؟!
آغلیوب ای وای دئماخدان !
نمی بینی که صداها گرفته اند ؟!/ از گریستن و وای وای گفتن ها !
😭😭😭😭
#خاطرات حاج مقصود پور رادی
#شهید_مهدی_باکری
#چشمهایش و #دیگر_هیچ
#یا_زهرا
@shahidbakeri31
سردارشهیدمهدی باکری
تولدت مبارک آقامهدی❤️🌹
#تولدت_مبارک_فرمانده 💕
خوش به حال اذان 30 فروردین که بشارت تولد تو رو با خودش میاره!
بعضی خوابها خیلی زیبان اما خواب لبخند شهدا چیز دیگست!
و من مطمئنم تو امروز به همه ی ما #لبخند میزنی😊
حتی اگه از سر غفلت یادمون نمونه!
🌷در آسمان برای تو جشنی به پا شده...
اینجا دلم برای تو صد آسمان گرفت!!!
خوش به حالم که رفقام شمایین...!
اونم #نعم_الرفیق!
مرا بیش از اینها #نگاه کن!
مرا سنگینی نگاه تو آرزوست!!!
کادوی تولد حتما لازم نیست یه چیز عجیب غریب باشه...
گاهی یه صلوات یه فاتحه یه زیارت عاشورا !
اصلا اگه از من بپرسین #یه_عهد!
#شهید_مهدی_باکری
#سالروز_تولد
#۳۰فروردین
#هدیه_به_شهید_صلوات
@shahidbakeri31
#مراقبت_از_بیمار
سال پنجاه و دو تازه دانشجو شده بودم. تقسیممان که کردند، افتادم خوابگاه شمس تبریزی. آب و هوای تبریز به من نساخت ، بد جوری مریض شدم. افتاده بدم گوشهی خوابگاه . یکی از بچه ها برایم سوپ درست کرد و ازم مراقبت می کرد. هم اتاقیم نبود. خوب نمی شناختمش. اسمش را که از بچه ها پرسیدم، گفتند: #مهدی_باکری
#شهید_باکری
#شهید_مهدی_باکرے
#مراقبت_از_بیمار
#ساده_و_صمیمی
#فرمانده_متواضع
#بحقشهدااللهماشفکلمریض ان شاءالله
#شفای_بیماران : صلوات
@shahidbakeri31