این عکس مربوط به صبح قبل رسیدن ماشینای اژانسه!🤨
قراربود یه مینی بوس کرایه کنیم که مارو ببره اما از اونجایی که ابر وباد ومه خورشیدو اموزش پرورش وسازمان تاکسیرانی و... همه دست بدست هم داده بودن که مارو به خاک سیاه بشونن☹️
۱۰ ساعت قبل حرکت زنگیدن و گفتن که مینی بوس نداریم!!! 😑
ماهم گفتیم تنهاراه علاجمون اژانسه!🤩
درنتیجه اینجا منتظر سه برادر اژانسی بودیم که تشریف بیارن...😊
#قسمت_اول
#سفر_نامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
اقا چشمتون روز بد نبینه!!!🤨
از اونجایی که قراربود ۲ تا از بچه هارو تو متین اباد سوار کنیم، دوتا از تاکسیا جلوتر رفتن وما عقب تر ازهمه منتظر دختران متین ابادی...🤨🤨
نتیجه این شد که دو راننده اولی وسط بیابون خدا بچه هارو ول کردن و راننده ماشین ما، مارو برد کنار اون تپه بزرگهههههه😑😍😑😍
خلاصه که ما وسیله هارو پایین گذاشتیم و رفتیم بالای تپه تا بلکه بتونیم بچه هارو ببینیم🙃
بنظرتون دیدیمشون یانه؟؟؟؟🤨🤨🤨
#قسمت_دوم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
بعداز کلی جیغ و داد وسوت زدن میدونین چی دیدیم؟؟؟🤨🤨
یه مشت نقطه ریز درحال حرکت که داشتن با دهان هایی پر از...... سمت ما میومدن😂😭✋
همین مستطیل ابی که ملاحظه میکنین😂😂😂☝️
#قسمت_سوم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
هیچی دیگه اینجاها که رسیدن ما رسما صدای ناله وفغانشونو میشنیدیم...
بعد بنظرتون عکس العمل ما چی بود؟؟؟؟؟🤨🤨
این بود👇👇👇
😂😂😂😂😂😂😂😂😂
#قسمت_چهارم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
اینجا بعد ازاینکه غرغراشونو گوش دادم فرستادمشون برن وسایلو بذارن تا باهم بریم دنبال یه لقمه نون حلال😊
#قسمت_پنجم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
خب حالا اگه گفتین یه لقمه نون حلال تو بیابون میتونه چی باشه؟؟؟!🤨
معلومه دیگه یه کُپه چوب خشک😊😂
جونم براتون بگه که بزور هزارتا امتیاز وقول وقرار وقربون صدقه راضیشون کردم که تو بیابون یه چرخی بزنن و چهارتا دونه چوب جمع کنن😊😎✋
#قسمت_ششم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
بعلههههه پس از ساعت ها پس افکند بالاخره تونستیم درختچه های بیابونو درو کنیم و یه اتیش کوچیک و خودمونی درست کنیم...😍😎😍😎
البته چشمتون روز بد نبینه هر کدوممون که از راه میرسیدیم یه مشت فوت و تف میریختیم رو اتیش بلکه شعله ورتر بشه...😂✋
وبالاخره شد اونچه که میخواستیم...😎👇👇👇
#قسمت_هفتم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
از حق نگذریم تمام مراحل ساخت داشت و برداشتی که مشاهده میکنین حاصل زحمات دو دختری هستن که شنبه میرن خونه شوهر یکشنبه برمیگردن😂
ولی جدا از آتیش وچاییمون مث ناموس خودشون محافظت کردن تا ما از بالای تپه برگردیم...😍😎✋
#قسمت_هشتم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
لازم به ذکر هست همزمان بااینکه اون دوبزرگوار مشغول حراست ونگهداری از ناموس گروه بودن😊 ما بالای کوه داشتیم تلاش میکردیم که عکسای جذاااااااابه لعنتی بگیریم...😎☹️😎☹️
#قسمت_نهم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
ایده های زیادی تو ذهنای خلاقمون پرسه میزد که با تمام وجود سعی داشتیم به بهترین شکل اجراش کنیم...
اما تمام زورمون منتهی شد به اوشون👆😂
#قسمت_دهم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
دیگه بعد از کلی مذاکرات ۵+١ روی تپه های شنی به این عکس فوووووق جذاب ملت کش رسیدیم😍😍😍
#قسمت_دوازدهم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی