eitaa logo
شهیدبهنام.مکتب الزهرا(س)
105 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
ماعشق را پشت دراین خانه دیده ایم، زهرا در آتش بود... علی داشت میسوخت... ارتباط با ادمینشون / z_amr213@
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدبهنام.مکتب الزهرا(س)
🖤💪🖤
یادمه راهنمایی دبیرستانی که بودم کتاب افتاب در حجاب رو خوندمـ...😍 تنها فکرم موقع کتاب این بود که برم یجایی بخونمش که کسی نباشھ...😶🤔 دوست نداشتم کسی اشکامو ببینھ...🙄😢 با خوندن اون کتاب بود که فکر قوی بودن یه زن، یه دختر تو ذهنم حک شد...👊 یه زن مثل حضرت زینب که میتونه دنیارو تغییر بده...✌️ هرچند اطرافش پر از نامرد باشه...👊 از اونموقع بود که حضرت زینب برام یه قهرمان شد...💙🍃 یه اسطوره...💪🍃 هنوزم که هنوزه هر وقت محرم میشه اول یاد اون کتاب وحسای خوبش میفتمـ...🙂🙃
❌مهم , مهم❌ دخترا تا جایی که میتونین این دوتا عکسو تو گروها وکانالای مختلفتون پخش کنین که ان شاءالله هرچه زودتر این کرونای لعنتی بره پی کارش.... خودتونم بعد نمازهاتون حتما بخونین یادتون نره ها...
9.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوستِ خوبم یه لحظه! تو به دیدن این کلیپِ اختصاصی دعوت شدی..🖤 حساب شدس که الان این فیلمو ببینی! - هیچ‌اتفاقے،اتفاقےنیست :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 ♥️ 🏴پرتو اول پریشان و آشفته از خواب پریدى و به سوى پیامبر دویدى... بغض، راه گلویت را بسته بود، چشمهایت به سرخى نشسته بود، رنگ رویت پریده بود، تمام تنت عرق کرده بود وگلویت خشک شده بود.... دست و پاى کوچکت مى لرزید و لبها و پلکهایت را بغضى کودکانه، به ارتعاشى وامى داشت. خودت را در آغوش پیامبر انداختى و با تمام وجود ضجه زدى. پیامبر، تو را سخت به سینه فشرده و بهت زده پرسید: چه شده دخترم؟ تو فقط گریه مى کردى... پیامبر دستش را لابه لاى موهاى تو فرو برد، تو را سخت تر به سینه فشرد، با لبهایش موهایت را نوازش کرد و بوسید و گفت: حرف بزن زینبم! عزیزدلم! حرف بزن! تو همچنان گریه مى کردى. پیامبر موهاى تو را از روى صورتت کنار زد، با دستهایش اشک چشمهایت را سترد، دو دستش را قاب صورتت کرد، بر چشمهاى خیست بوسه زد و گفت: یک کلام بگو چه شده دخترکم! روشناى چشمم! گرماى دلم! هق هق گریه به تو امان سخن گفتن نمى داد. پیامبر یک دستش را به روى سینه ات گذاشت تا تلاطم جانت را درون سینه فرو بنشاند و دست دیگرش را زیر سرت و بعد لبهایش را گرم به روى لبهاى لرزانت فشرد تا مهر از لبانت بردارد و راه سخن گفتنت را بگشاید: حرف بزن میوه دلم! تا جان از تن جدت رخت برنبسته حرف بزن! قدرى آرام گرفتى، چشمهاى اشک آلودت را به پیامبر دوختى، لب برچیدى وگفتى: خواب دیدم ! خواب پریشان دیدم. دیدم که طوفان به پا شده است. طوفانى که دنیا را تیره و تاریک کرده است. طوفانى که مرا و همه چیز را به اینسو و آنسو پرت مى کند. طوفانى که خانه ها را از جا مى کند و کوهها را متلاشى مى کند، طوفانى که چشم به بنیان هستى دارد. ناگهان در آن وانفسا چشم من به درختى کهنسال افتاد و دلم به سویش پرکشید. خودم را سخت به آن چسباندم تا مگر از تهاجم طوفان در امان بمانم. طوفان شدت گرفت و آن درخت را هم ریشه کن کرد و من میان زمین و آسمان معلق ماندم. به شاخه اى محکم آویختم. باد آن شاخه را شکست. به شاخه اى دیگر متوسل شدم. آن شاخه هم در هجوم بیرحم باد دوام نیاورد. من ماندم و دو شاخه به هم متصل. دو دست را به آن دو شاخه آویختم و سخت به آن هر دو دل بستم. آن دو شاخه نیز با فاصله اى کوتاه از هم شکست و من حیران و وحشتزده و سرگردان از خواب پریدم کلام تو به اینجا که رسید بغض پیامبر ترکید. حالا او گریه مى کرد و تو مبهوت و متحیر نگاهش مى کردى. بر دلت گذشت تعبیر این خواب مگر چیست که پیامبر، سؤال نپرسیده تو را در میان گریه پاسخ گفت: آن درخت کهنسال، جد توست عزیز دلم که به زودى تندباد اجل او را از پاى در مى آورد و تو ریسمان عاطفه ات را به شاخسار درخت مادرت فاطمه مى بندى و پس از مادر، دل به پدر، آن شاخه دیگر خوش مى کنى و پس از پدر، دل به دو برادر مى سپارى که آن دو نیز در پى هم ، ترك این جهان مى گویند و تو را با یک دنیا مصیبت و غربت، تنها مى گذارند. اکنون که صداى گامهاى دشمن، زمین را میلرزاند، اکنون که چکاچک شمشیرها بر دل آسمان، خراش مى اندازد، اکنون که صداى شیهه اسبها، بند دلت را پاره مى کند، اکنون که هلهله و هیاهوى سپاه ابن سعد هر لحظه به خیام حسین تو نزدیکتر مى شود .. یک لحظه خواب کودکى ات را دوره مى کنى و احساس مى کنى که لحظه موعود نزدیک است و طوفان به قصد شکستن آخرین امید به تکاپو افتاده است ... ... 🆔 @clad_girls
سلام دخترا✋ صبح جذابتون بخیر وخوشی🍃 عزاداری هاتون قبول حق باشه🖤🍃 یعنی من اگه مسابقه نذارم شما نباید یه سراغی از من و بهنام بگیرین؟!؟!؟!؟🤨🤨🤨🤨🤨🤨🤨🤨🤨🤨 بازم خدا خیر بده فاطمه سعیدی وکوثر خادمی رو...💙❤️ اگه اونام نمیومدن پی ویم یه سر بزنن که دیگه کلا ازتون قطع امید میکردم...☹️☹️☹️ برید دعا به جونشون کنین که اگه نمیومدن میفتادم به جونتون هی غر میزدم😐 💢 جونم براتون بگه که تو ذهنم داشتم که هفته پیش یه دورهمی بذارم دیداری تازه کنیم، ولی انقدر درگیر کارا شدم که اصن وقت برا خودمم ندارم چه برسه به بهنام😕😕 الان بااجازتون براهمون کارا راهیه تهرانم...😁 ان شاءالله سعیمو میکنم که این هفته که برگشتم حداقل یه دوساعتی همدیگه رو ببینیم تو مسجد یا زینبیه...😍 فعلا دورهم بشینیم یکم چرت وپرت بگیم بخندیم(😂 )دلمون واشه تا بعد که اوضاع کرونا منطقه بهتر شد بریم سالن🙂🙃 🌀 نوحه قشنگ چی دارین دخترا؟؟؟🤨 مداحی جدید میخوام...☺️ ✅ اصلا هرکسی یه مداحی قشنگ که دوسش داره برام بفرسته که هم خودم استفاده کنم هم بذارم تو کانال بقیه استفاده کنن😇 اولیش هم خودم میذارم✋ اینو چند روز پیش دانلود کردم😍
1.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینو خیلی دوسش داشتم گفتم برای توام بفرستم❤️🙃 اینم یکی از رفقاتون فرستاد... منکه خیلی دوستش داشتم😍😍😍
@seyedrezanarimanifadaeian-haftegi941213 (7).mp3
زمان: حجم: 7.19M
با اجازتون من ✌️تا میفرستم اینم خیلییی دوست داشتم😍😍😍