از حق نگذریم تمام مراحل ساخت داشت و برداشتی که مشاهده میکنین حاصل زحمات دو دختری هستن که شنبه میرن خونه شوهر یکشنبه برمیگردن😂
ولی جدا از آتیش وچاییمون مث ناموس خودشون محافظت کردن تا ما از بالای تپه برگردیم...😍😎✋
#قسمت_هشتم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
لازم به ذکر هست همزمان بااینکه اون دوبزرگوار مشغول حراست ونگهداری از ناموس گروه بودن😊 ما بالای کوه داشتیم تلاش میکردیم که عکسای جذاااااااابه لعنتی بگیریم...😎☹️😎☹️
#قسمت_نهم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
ایده های زیادی تو ذهنای خلاقمون پرسه میزد که با تمام وجود سعی داشتیم به بهترین شکل اجراش کنیم...
اما تمام زورمون منتهی شد به اوشون👆😂
#قسمت_دهم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
دیگه بعد از کلی مذاکرات ۵+١ روی تپه های شنی به این عکس فوووووق جذاب ملت کش رسیدیم😍😍😍
#قسمت_دوازدهم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
خلاصه وقتی ایده هامون ته کشید، با مشقت فراواااااان از بالای تپه سرخوردیم وناگهاااااااان با صحنه ی بالا مواجه شدیم😍😍😍☝️
اونموقع بود که صدای شکرا شکرا از جای جای ریگ شهر به گوش اون دوبزرگواری که شنبه میرن یکشنبه برمیگردن رسید...🙌 ✋
البته بعد ازشنیدن غرغراشونا...🙃
#قسمت_سیزدهم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
هیچی دیگه بعد از میل نمودن چای مسئولان بادمجونی بالا سر آتیش بصورت آماده باش ایستادن و بقیه رفتن پِی یَلَلَی تَلَلی...☹️😂✋
البته ناگفته نمونه که سایر دوستان یهویی دوستی خاله خرسشون عود کرد و هر چی بادمجون و سیب زمینی وگوجه دم دستشون بود ریختن رو سرآتیش...😱
جوری که آتیش بخت برگشته رو زنده به گور کردن و باعث بوجود اومدن این صحنه شدن👆☹️😩
#قسمت_چهاردهم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
اما با هزااااااار دعا وثنا وفوت وتف بالاخره بادمجونامون پختن و متخصصین درحوزه پوست کنی مشغول به کار شدن😊😎✋
#قسمت_پونزدهم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
همزمان با تلاش بی وقفه پوست کن هامون ، عده ایی بالا سر آتیش مشغول غر زدن به گوجه ها بودن که جاااااان مادرت بپز گشنمومه....☹️😭
تازه بعدشم میخوایم بازی کنیم...😤😫
#قسمت_شونزدهم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
در همون مقطع حساس عده ای با معده هایی پر از صدااااا خیره به افق دست به دعا برداشته بودن وندای اَلعَجَل یا گُوجَتی سر داده بودن....🤲
البته خدا هم نه گذاشت نه برداشت با بیست دقیقه تاخیر گوجه هارو تو کاسشون گذاشت😊😄😅
#قسمت_هفدهم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
بعد از خوردن تمام هست و نیستی که داشتیم شیرزنان کویر بفکر مسابقه وبازی افتادن...
چه بازی؟؟؟؟؟
خب معلومه مسابقه اینکه تا بالای تپه برن و باهم مسابقه قِل خوردن بدن تا ببینن کی زودتر میرسه پایین...(خرس گنده ها😂)
بعد از اونم جاتون خالی یه دست فوتبال ساحلی زدیم که ازهمین تریبون از تمام گُل خورندگان عزیز تشکر میکنم...
خدا زیادتون کنه بلند بگو آمییییییین....😇😊
#قسمت_هیجدهم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی
سرتونو درد نیارم...😊
خلاصه تا اومدیم به خودمون بجنبیم دیدیم ساعت شده ۱۲ونیم...😱
دیگه تندی همه چیزو ریختیم تو سبد و مشماع و کوله وزنگیدیم به اژانس☹️...
اژانسی ها هم برای حسن ختام اردومون و اینکه بخوان یه حالی بهمون بدن گفتن که تا جلوی تپه شنی نمیان وباید یه مسیر طولانی رو پیاده بریم...😑😑
هیچی دیگه ماهم چشممون نرم دندمون کور یه عالم راهو پیاده برگشتیم تا اینکه بالاخره اژانسارو دیدیم و به سمت اشیونمون بازگشتیم...😍
و در آخر...
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیستــ....
#قسمت_نوزدهم
#سفرنامه_بهنامی_ها
#کویر_نوردی