7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام بر آنهایی که از نفس افتادند؛
تا ما از نفس نیفتیم...
#دفاع_مقدس
#هفته_دفاع_مقدس
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐🍃💐🍃💐🍃💐
سالروز ورود بانوی کرامت ،حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به شهر مقدس قم گرامی باد.
💐🍃💐🍃💐🍃💐
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ برکات ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به قم💚🌱
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
۲۳ ربیع الاول
سالروز ورود حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به شهر مقدس قم گرامی باد🌹
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌟💫زیارت امام زمان عجل الله
در روز جمعه
🎙 با نوای استاد فرهمند
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 بهونت چیه برای نماز نخوندن؟
✨ببین بقیه چطوری نماز میخونن!
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
🌺 زیباترین فراز زیارتنامه حضرت معصومه سلام الله علیها
🔵 أَسْأَلُ اللهِ أَنْ یُرِیَنَا فِیکُمُ السُّرُورَ وَ الْفَرَجَ
🔴 از خدا می خواهم روز فرج و شادی شما را به ما نشان دهد.
#امام_زمان_عج
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
9.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کلیپ زیبای «دختر آفتاب»☀️
پیشکش به ساحت مقدس کریمه اهل بیت
#حضرت_معصومه سلام الله علیها
✨به مناسبت ۲۳ ربیعالاول سالروز ورود پرخیر و برکت حضرت معصومه سلام الله علیها به قم 🌸🍃
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_سی_و_نه / صفحه ۴۶
میخوای مثل ترم قبل برای جایزه ،معدلت پلاک طلا بهت بدیم یا میخوای با بچه های ایثارگران
بری مشهد ؟
به گردنبندش چشم دوختم دستش را روی قلبش گذاشت و گفت منم بهشون گفتم میخوام برم .مشهد من زیارت امام رضا رو با هیچی عوض
نمیکنم
زیب ساکش را کشید و بلند شد چادر را روی روسری کرمی رنگش به سر انداخت. علی دوربین به دست جلو در اتاق نمایان شد. سرش را سمت علی كج و لبخندی پیشکشش کرد ساکش را برداشت و به سالن آمدیم. علی هم با دوربین بدرقه اش میکرد تیمور در سالن منتظر ایستاده بود به شوخی راضیه را سؤال و جواب کرد.
- راضیه ،بابا کجا میخوای بری؟
پشت به دیواری که پرچم سبزرنگ ( یا ابوالفضل ع ) یادگار محرم رویش نصب بود، به سمت تیمور برگشت و با لبخند گفت: «چون دانش آموز خوبی
بودم، جایزه می خوان ببرنم مشهد اگه خدا بخواد
- میری اون جا برای ما هم دعا میکنی؟
دستانش را به پشت کمرش حلقه کرده بود و همین طور که خودش را به جلو و عقب تکان میداد گفت: «ها دعا میکنم ولی من بیشتر به دعای شما
محتاجم.»
لبخندی گوشه لب تیمور سبز شد و گفت حالا تو بری ما که دلمون اصلاً برات تنگ نمی شه!
راضیه سریع با لبخند جواب داد حالا معلوم میشه... وقتی دخترتون رفت و دیگه پیشتون ،نبود به روز این فیلم رو میذارین و نگاهش میکنین اون تنگ میشه روزی که دیگه من نیستم اون موقع معلوم میشه که کی دلش برای دخترش تنگ میشه
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_چهل / صفحه ۴۷
تیمور خنده اش را آزاد کرد جلو رفت و راضیه را در بغلش فشرد نمیدانم چرا راضیه این حرف را زد اما حالا با تمام وجودم حسش میکردم در بیمارستان با دعا و نذر و نیاز از این طبقه به آن طبقه میرفتیم تا شاید به بیرون آمدن از اتاق عمل راضی شود. راضیه را دوباره بعد از عمل راهی آی سی یو قلب کردند خورشید داشت آهسته بساطش را جمع میکرد که از ایستگاه پرستاری، صدا زدند مادر راضیه کشاورز بیاد داخل
.
با خواستنم انگار دلم را زیر و رو کردند ،زانوهایم توان راه رفتن نداشت. به سختی از روی صندلی بلند شدم و به طرف در و تیمور که کنارش زانوهایش را بغل گرفته بود و آرام و بی صدا اشک میریخت، رفتم. در را فشار دادم و وارد شدم. از چند پله، بالا رفتم. چادرم را درآوردم و لباس استریلی که پرستار داد را پوشیدم. چشمم به مجروحی افتاد. روی برگه بالای سرش، جواد علوی نوشته
شده بود. دیوار شیشه ای بین علوی و راضیه را رد کردم. ناگهان ضربان قلبم شدت گرفت. زانوهایم سست شد و شروع به لرزش کرد. حس کردم کسی گلویم را محکم گرفته است پارچه سفیدی رویش کشیده، و ارتباطش را با تمام دستگاهها قطع کرده بودند. آب جمع شده در چشمانم بی امان میریخت پاهایم با تردید حرکت کرد و کنار تخت ایستاد. دستانم را بالا بردم و پارچه را از روی سرش کنار کشیدم صورتش ورم کرده و رنگش پریده .بود لبانش از خشکی قاچ خورده بود و روی چشمانش را چسب زده بودند. دو نقطه در صورتش حالت سوختگی .داشت سریع قرآن را از کیفم درآوردم و بالای
سر راضیه .گرفتم خدایا! به عظمت همین ،قرآن راضیه را شفا بده و به منم توانی بده که وقتی
میرم بیرون جلو تیمور زمین نخورم. طاقتم طاق شده بود دوست داشتم همان جا زانو بزنم و غصه دلم را خالی
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz