❤️ شهیدگمنام ❤️
#بدون_تو_هرگز #قسمت_ششم اون روز مي خواستيم براي خريد عروسي و جهيزيه بريم بيرون. مادرم با ترس و ل
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_هفتم
دخترها در اون زمان، ياد داشتن آشپزي و هنر بود، هر چند روزهاي آخر، چند نوع غذا
از مادرم ياد گرفته بودم... از هر انگشتم، انگيزه و اعتماد به نفس مي ريخت. غذا تفريبا
آماده شده بود که علي از مسجد برگشت... بوي غذا کل خونه رو برداشته بود... از در
که اومد تو، يه نفس عميق کشيد.
– به به، دستت درد نکنه... عجب بويي راه انداختي.
با شنيدن اين جمله، ژست هنرمندانه اي به خودم گرفتم! انگار فتح الفتوح کرده
بودم... رفتم سر خورشت. درش رو برداشتم... آبش خوب جوشيده بود و جا افتاده
بود... قاشق رو کردم توش بچشم که...
نفسم بند اومد... نه به اون ژست گرفتن هام نه به اين مزه! اولش نمکش اندازه بود؛
اما حاال که جوشيده بود و جا افتاده بود...
گريهام گرفت! خاک بر سرت هانيه، مامان صد دفعه گفت بيا غذا پختن ياد بگير، و
بعد ترس شديدي به دلم افتاد. خدايا! حاال جواب علي رو چي بدم؟ پدرم هر دفعه
طعم غذا حتي يه کم ايراد داشت
– کمک مي خواي هانيه خانم؟
با شنيدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسيدم! قاشق توي يه دست... در
قابلمه توي دست ديگه... همون طور غرق فکر و خيال خشکم زده بود. با بغض گفتم:
نه علي آقا... برو بشين االن سفره رو مي اندازم...
يه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد! منم با چشم هاي لرزان منتظر بودم از
آشپزخونه بره بيرون
– کاري داري علي جان؟ چيزي مي خواي برات بيارم؟ با خودم گفتم نرم و مهربون
برخورد کن؛ شايد بهت سخت کمتر سخت گرفت.
– حالت خوبه؟
– آره، چطور مگه؟
– شبيه آدمي هستي که مي خواد گريه کنه!
به زحمت خودم رو کنترل مي کردم و با همون اعتماد به نفس فوق معرکه گفتم: نه
اصال... من و گريه؟
تازه متوجه حالت من شد... هنوز قاشق و در قابلمه توي دستم بود. اومد سمت گاز و
يه نگاه به خورشت کرد. چيزي شده؟
ادامه دارد...
#شهیدگمنام 🌷
🌷 @shahidegomnam14 🌷
😍عکسی دیده نشده از سردار حاجیزاده در کنار #شهید_علی_صیادشیرازی و روایت سردار حاجیزاده از نحوه گرفتن انتقام خون شهید صیاد:
🔸منافقین کوردل برای انتقام از شکست سنگین در عملیات بزرگ مرصاد و انهدام ستونهای نظامیشان که با مدیریت و فرماندهی شهید صیاد شیرازی نقش بیبدیلی در شکست آنها داشت، او را ترور کردند و بهفاصله کوتاهی رزمندگان یگان موشکی سپاه با شلیک صدها فروند موشک بهسوی پادگان اشرف انتقام رفیق شهید خود را گرفتند و ضربه فراموش نشدنی به منافقین وارد کردند.
🔹در این عملیات ویژه که با همکاری وزارت اطلاعات اجرا شد، ابتدا با یک ضربه مختصر منافقین را برای مراسم تدفین کشتهها به قبرستان مروارید مقر اشرف در نزدیکی بغداد کشاند و بعد از اطمینان از تمرکز نیروها با ضربات سنگین موشکی انتقام این شهید عزیز از منافقین کوردل گرفته شد.
🌷 @shahidegomnam14 🌷
باورتان میشود دولتمردان ما ۷ سال دنبال این کشور دوید و زیرساختهای کشوری را معطل کرد؟
تصاویری لو رفته از گورهای دستجمعی در جزیره هارت آمریکا!
🌷 @shahidegomnam14 🌷
⛔️روحانی در تماس تلفنی با رئیسجمهور فرانسه، این کشور رو دوست ایران خطاب کرده!
🔸این در حالی هست که اولین بار فرانسه ویروس HIV رو در قالب کمک به بیماران هموفیلی وارد کشورمون کرد،
🔹فرانسه در مذاکرات هستهای نقش پلیس بد رو ایفا میکرد،
🔸توتال که قرار بود در ایران کار کنه، اطلاعات میادین نفتی ایران رو به دست آورد و بعد هم گذاشت و رفت،
🔹پژو هم به تعهداتش عمل نکرد و هیچ غرامتی نپرداخت،
🔸و اجلاس سالانه منافقین که هفده هزار ایرانی رو به شهادت رسوندن، در پاریس برگزار میشه!
🔻البته روحانی همچنان اعتقاد داره دلسوزان داخلی دوست نیستن و باید برن به جهنم!
🌷 @Shahidegomnam14 🌷
🔴 کشورها از همدیگه #ونتیلاتور میدزدن و اسرائیل موساد رو مامور اینکار میکنه،
اونوقت در ایران تولید میشه و نیاز داخلی اشباعه!
تولید کننده در جلسه وزارتبهداشت التماس میکنه مجوز صادرات بدین مشتری از اسپانیا دارم...
از مهمترین دلایل #تحریم، سرکوب #توانمندی_ایرانی و تقویت خودتحقیریه
🌷 @shahidegomnam14 🌷
آسانتر نگاهم کن
من تا عشق !
بیشتر نخوانده ام ...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی 🌷
🌷 @shahidegomnam14 🌷
#حدیث
🌹حضرت مهدی(عج) می فرماید:
🔅فَاِنّا یحیطُ عِلمُنا بِأَنبائِكُم و لایعزُبُ عَنّا شَیءٌ مِن اَخباركُم.
💠ما از اوضاع شما کاملاً باخبریم و هیچ چیز از احوال شما بر ما پوشیده نیست.
📘بحار، ج ٥٣، ص ١٧٥
🌷 @shahidegomnam14 🌷
▫️کعبه را قُرُق کرده اند؛
مردم دنیا خیابان های شهرشان را ضد عفونی می کنند..
گویا قرار است مهمانِ ویژه ای به کره ی زمین پا بگذارد
#صبح_نزدیک_است
🌷 @shahidegomnam14 🌷
✍میخواهم مثل تو باشم...
وقتے ڪہ جوانان این زمانہ خودشون رو شبیہ بہ شهدا میڪنند..
شهدانگاهی
🌷 @shahidegomnam14 🌷
16.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ًبرای اولين بار دولت اسرائیل درب مسجد حضرت ابراهیم را باز کرد و اجازه فیلمبرداری داد و اینک نمایی از قبور پيامبران خدا را ببینید و حیرت زده شوید! برای اولین بار قبور حضرت ابراهیم و حضرت یعقوب و حضرت یوسف را مشاهده کنید!
🌷 @shahidegomnam14 🌷
❤️ شهیدگمنام ❤️
#بدون_تو_هرگز #قسمت_هفتم دخترها در اون زمان، ياد داشتن آشپزي و هنر بود، هر چند روزهاي آخر، چند ن
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_هشتم
به زحمت بغضم رو قورت دادم. قاشق رو از دستم گرفت... خورشت رو که چشيد، رنگ صورتم پريد! ُمردي هانيه... کارت تمومه...
چند لحظه مکث کرد. زل زد توي چشم هام: واسه اين ناراحتي، ميخواي گريه کني؟
ديگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زير گريه: آره... افتضاح شده...
با صداي بلند زد زير خنده! با صورت خيس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم...
رفت وسايل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت... غذا کشيد و مشغول خوردن شد...
يه طوري غذا مي خورد که اگر يکي مي ديد فکر مي کرد غذاي بهشتيه... يه کم چپ چپ زيرچشمي بهش نگاه
کردم
– مي توني بخوريش؟ خيلي شوره... چطوري داري قورتش ميدي؟
از هيجان پرسيدن من، دوباره خنده اش گرفت
– خيلي عادي... همين طور که مي بيني، تازه خيلي هم عالي شده... دستت درد نکنه
– مسخره ام مي کني؟
– نه به خدا...
چشمهام رو ريز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم... جدي جدي داشت ميخورد! کم کم شجاعتم رو جمع کردم و يه کم براي خودم کشيدم... گفتم شايد برنجم خيلي بي نمک شده، با هم بخوريم خوب ميشه... قاشق اول رو که توي دهنم گذاشتم غذا از دهنم پاشيد بيرون... سريع خودم رو کنترل کردم و دوباره همون ژست معرکه ام
رو گرفتم، نه تنها برنجش بي نمک نبود که... اصلا درست دم نکشيده بود... مغزش خام بود! دوباره چشم هام رو ريز کردم و زل زدم بهش؛ حتي سرش رو بالا نياورد.
– مادر جان گفته بود بلد نيستي حتي املت درست کني... سرش رو آورد بالا با محبت
بهم نگاه مي کرد... براي بار اول، کارت عالي بود...
اول از دستم مادرم ناراحت شدم که اينطوري لوم داده بود؛ اما بعد خيلي خجالت کشيدم؛ شايد بشه گفت براي اولين بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معناي خجالت کشيدن رو درک مي کرد. هر روز که مي گذشت علاقه ام بهش بيشتر مي شد...
خلقم اسب سرکش بود و علي با اخلاقش، اين اسب سرکش رو رام کرده بود. چشمم
به دهنش بود. تمام تلاشم رو مي کردم تا کانون محبت و رضايتش باشم... من که به لحاظ مادي، هميشه توي ناز و نعمت بودم، مي ترسيدم ازش چيزي بخوام... علي يه طلبه ساده بود، مي ترسيدم ازش چيزي بخوام که به زحمت بيفته... چيزي بخوام که شرمنده من بشه... هر چند، اون هم برام کم نمي گذاشت... مطمئن بودم هر کاري برام میکنه...
ادامه دارد...
#شهیدگمنام🌷
🌷 @shahidegomnam14🌷