eitaa logo
❤️ شهیدگمنام ❤️
1.9هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
9.8هزار ویدیو
22 فایل
السلام علیک یا فاطمة الزهرا(‌س) 🌷یادشهدا کمتراز شهادت نیست🌷 معـرفی شـ📋ـهداء،کلـ🎞ـیپ،‌مدا🎤حـی،خاطــرات شــهداء،عفاف و حجاب،بصیرت افزایی و... #‌شهیدگمنام #حاج_‌قاسم_سلیمانی کپی پست با ذکر صلوات آزاداست تبادل باکانالهای 2k+ تبادل: @gomnam_14
مشاهده در ایتا
دانلود
تأملے در 📝 تو وصیتنامش فقط با پدر و مادر و خواهرش حرف زده و اخرشم یہ بوس آبدار براشون نوشتہ بود ، اینجورے ...👇 بوووووس پدر و مادر عزیزم 😘😘 بووووس خواهراے گلم 😘😘 🌷 @shahidegomnam14 🌷
🖋 وقتی از کار برمی گشت، با وجود خستگی کار، درخونه یک ثانیه هم بیکار نمینشست. برای راحتی من خیلی میکشید🌹 واگر میدید ازانجام کاری خسته شدم انجام اون کار رو به عهده خودش میدونست... هیچوقت نمیذاشتن من از انجام کارهای خونه خسته بشم می گفتم حسابی هستی برای خودت...😌 می گفت: - حضرت محمد(ص) به حضرت علی(ع)فرموده🌹: مردى كه به زن خود در خانه كند، خدا ثواب یک سال عبادتی را که روزها باشد و شبها به قیام و ایستاده باشد به او می‌دهد✨ محمدکاظم توفیقی🌹 🌷 @shahidegomnam14 🌷
شهیدی که نحوه شهادتش را نقاشی کرده بود💔 مشهور به که در دل میدان جنگ هردودستش قطع شد. مدتها قبل تصویر بی دست خودش را در دفترش کشیده بود.😭 پدرش از روزهای بعد از حامد می گوید:😔 26 آبان 94 ، تولد 25 سالگی حامد بود؛‌ دو روز قبل از آنکه برویم و سرمزارش در گلزار شهدای وادی رحمت تبریز، میلادش را جشن بگیریم... حامد برای ما یک هدیه ویژه داشت؛ یک ملاقات به یادماندنی! 🎁 به ما خبر دادند که باید به تهران برویم و سعادت دیدار خصوصی با حضرت آقا نصیب ما شده است. 😍 ما هم همگی به بیت رفتیم، نماز ظهر را با حضرت آقا خواندیم و بعد از نماز ایشان برای ما درباره مدافعان حرم صحبت کردند.❤️ ایشان فرمودند: مردم ما قدر این شهدای مدافع حرم را 10-20 سال دیگر می‌فهمند. الان نمی‌دانند که وجود اینها چقدر مهم است و چطور امنیت رابه کشور ما آورده‌اند. نمی‌دانند که اینها نظام و اسلام را حفظ کرده‌اند.🇮🇷 بعد وقتی می خواستند با ما صحبت کنند،گفتند شما آذری هستید، با من آذری صحبت کنید. خودشان هم از آن به بعد با ما به زبان آذری صحبت کردند. ‌🌷 @shahidegomnam14 🌷
⭕️ روحانی ، اولین و تنها خانواده ایرانی هستند که پیکرشان به دست داعشی‌های جلاد در شهر بلده عراق قطعه‌قطعه شد تروریستهای داعش ابتدا فرزند خردسال و همسرشون رو پیش روی وی به شهادت رساندند و سپس خود ایشان را بشهادت رساندند 🌷 @shahidegomnam14 🌷
وصیت‌ نوشت‌ شهید‌ بی‌سر بر سنگ‌ مزارش : حسین‌ گونه‌ زندگی‌ ڪنید که تمام عاقبت بخیری‌ها در همین‌ راه‌ است ... 🌷 @shahidegomnam14 🌷
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 که محل خاکسپاری اش را به همسرش نشان داد . یک شب با صدای گریه دخترم از خواب بیدار شدم . دیدم نیست . گوشه ای از سالن نشسته بود . عبایی روی شانه هایش و انگشتر عقیق یمن هم در انگشتانش خوابش برده بود . صدایش زدم ، چشمانش را باز کرد. گفتم جلیل بین قرآن خواندن خوابت برده ... گفت : زهرا جان ، خداوند خطاب به فرشتگانش می گوید در دل این شب، وقتی همه خواب هستند بنده من با همه خستگیها یش و خوابی که تمام چشمانش را فرا گرفته بیدار مانده تا من به او عطا کنم هر آنچه می خواهد ... بعدها که شد فهمیدم آن شب برای او شب برات بوده است . یک روز به امامزاده رفتیم . فاطمه را در آغوش گرفته بود و زیارت اهل قبور را می خواند . یک دفعه به جای مزار خودش نگاه کرد و گفت : اینجا جای من است و فاتحه ای خواند آن جایی را که جلیل نشان داد در میان بود و من تا آن زمان به این فکر نکرده بودم که فقط را در این مکان دفن می کنند ... 24 آبان 1394 روز حضرت رقیه (س) جلیل در سامرا به رسید . راوی: ⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
همیشہ همسرداری اش خاص بود ؛ وقتی می خواستیم با هم بیرون برویم ، لباس هایش را می چید و از من می خواست تا انتخاب ڪنم ؛ از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت . هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی دید ، تعادل را رعایت می ڪرد ؛ بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را نمی شڪست ؛ و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بی احترامی نمی ڪرد... راوی : ⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
آسمانی هـا ؛ بہ شهـادت نمی رسند ! این خاڪـی هـا هـستند ڪہ لایق شهـادت اند . . . ⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
دوست داشت همه ما نمازمان را اول وقت بخوانیم در طول زندگی با من ، همیشه خمس دارایی خانه خود را به وقتش می پرداخت وقتی که مشکلی برای ما پیش می آمد،کربلایی می گفت : همسر مهربانم ، باید همیشه شکرگزار خداوند باشیم ، شاید این مشکلات ، ما را به خدا نزدیکتر کند و همیشه در سختی ها ، برای من کوه صبری بود همیشه جمله ای زیبا بر زبان داشت و می گفت : هر که به این درگه مقربتر است ، زین جام بلا بیشترش می دهند . ⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
🥀💐🕊🌷🕊💐🥀 یک ساعت قبل از اینکه اعزام بشود، مادرم با من تماس گرفت و گفت که دارد به می رود، همان لحظه اشک از چشمانم جاری شد و فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم. تا با خداحافظی کنم . ما خیلی و می‌کردیم اما واقعاً بود و به‌سوی رفت. 🌷 @shahidegomnam14 🌷
⭕️ بر وقایع نگاری که هم حرمت قلم رو نگه داشت و هم حرمت آل الله رو، مبارک محسن خزایی ⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود. وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می‌گرفت. با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد... بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن. می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی" و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت" که بالاخره این طور هم شد. ⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷