May 11
گرچهچونابرم|🌧|
وازداغِغمت|😔|میبارم
بارشچشم|👀|گراز
دردتوباشدعشقاست|🍃|
#مجتبیخوشزبان
#معراج_شهدا
#شهید_گمنام
🌷 @shahidegomnam14 🌷
🌷 به روایتی از همسر شهید #محسن_حججی
🌷🌷
من همیشه از خدا می خواستم که کسی رو در مسیر زندگیم قرار بده که حضرت زهرا (سلام الله علیها) تاییدش کرده باشه ...
این آرزوی قـلــ❤️ـبـیم بود ...
وقتی محسن رو دیدم با تموم وجودم حس کردم که دلش یه جور خاصی با اهل بیت (علیهم السلام) گره خورده.
🌷🌷
@shahidegomnam14
✅ روزی شخصی خدمت حضرت علی عليه السلام می رود و میگوید:
یا امیر بنده به علت مشغله زیاد نمیتوانم همه دعاها را بخوانم، چه کنم؟
حضرت علی عليه السلام فرمودند:
خلاصه ی تمام ادعیه را به تو میگویم، هر صبح که بخوانی گویی تمام دعاها را خواندی..
【 الحمدلله علی کل نعمه】
خدا را سپاس و حمد می گویم برای هر نعمتی که به من داده است..
【و اسئل لله من کل خیر】
و از خداوند درخواست میکنم هر خیر و خوبی را
【 و استغفر الله من کل ذنب】
و خدایا مرا ببخش برای تمام گناهانم
【 واعوذ بالله من کل شر】
و خدایا به تو پناه می برم از همه بدی ها
📗 بحارالانوار، جلد ۹۱، صفحه ۲۴۲
👈 در کانال شهیدگمنام
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی درباره شهدا همراه ما باشید↙
@shahidegomnam14
#روزیکهامیرکبیربهشدتگریست!
سال 1264 قمرى، نخستين برنامهى دولت ايران براى واکسن زدن به فرمان اميرکبير آغاز شد..
در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ايرانى را آبلهکوبى مىکردند..
اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبى به امير کبير خبر دادند که مردم از روى ناآگاهى نمىخواهند واکسن بزنند، به ويژه که چند تن از فالگيرها و دعانويسها در شهر شايعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه يافتن جن به خون انسان مىشود.!!
هنگامى که خبر رسيد پنج نفر به علت ابتلا به بيمارى آبله جان باختهاند، امير بىدرنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد بايد پنج تومان به صندوق دولت جريمه بپردازد.!
او تصور مى کرد که با اين فرمان همه مردم آبله مىکوبند..
اما نفوذ سخن دعانويسها و نادانى مردم بيش از آن بود که فرمان امير را بپذيرند.!
شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبى سرباز زدند، شمارى ديگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مىشدند يا از شهر بيرون مىرفتند.!!
روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول به امير اطلاع دادند که در همهى شهر تهران و روستاهاى پيرامون آن فقط سىصد و سى نفر آبله کوبيدهاند.
در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بيمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند، امير به جسد کودک نگريست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچههايتان آبلهکوب فرستاديم، پيرمرد با اندوه فراوان گفت:
حضرت امير، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبيم جن زده مىشود، امير فرياد کشيد:
واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اينکه فرزندت را از دست دادهاى بايد پنج تومان هم جريمه بدهي.!
پيرمرد با التماس گفت: باور کنيد که هيچ ندارم.!
اميرکبير دست در جيب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت:
حکم برنمىگردد، اين پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.!
چند دقيقه ديگر، بقالى را آوردند که فرزند او نيز از آبله مرده بود، اين بار اميرکبير ديگر نتوانست تحمل کند، روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گريستن کرد.!
در آن هنگام ميرزا آقاخان وارد شد، او در کمتر زمانى اميرکبير را در حال گريستن ديده بود.!
علت را پرسيد و ملازمان امير گفتند که دو کودک شيرخوار پاره دوز و بقالى از بيمارى آبله مردهاند.!
ميرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مىکردم که ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده است که او اين چنين هاىهاى مىگريد.!
سپس، به امير نزديک شد و گفت: گريستن، آن هم به اين گونه، براى دو بچهى شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست.!
امير سر برداشت و با خشم به او نگريست، آنچنان که ميرزا آقاخان از ترس بر خود لرزيد.!
امير اشکهايش را پاک کرد و گفت: خاموش باش، تا زمانى که ما سرپرستى اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم.!
ميرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اينان خود در اثر جهل آبله نکوبيدهاند.!
امير با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نيز ما هستيم، اگر ما در هر روستا و کوچه و خيابانى مدرسه بسازيم و کتابخانه ايجاد کنيم، دعانويسها بساطشان را جمع مىکنند، تمام ايرانىها اولاد حقيقى من هستند و من از اين مىگريم که چرا اين مردم بايد اين قدر جاهل باشند که در اثر نکوبيدن آبله بميرند.!!
⚡️چقدر جاى اميركبير اين روزها خاليست⚡️
@shahidegomnam14
انسان باش ...
ﭼﻪ ﻓﺮقی ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ و ﯾﺎ شعبان
تير باشد و يا آبان
دسامبر باشد و يا ژوئن؟!!
ﻫﺮ ﺭﻭﺯی ﮐﻪ دستی ﺭﺍ ﮔرفتی
دلی ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﯼ
ﺍشکی ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﯼ
ﺍﻧﺴﺎنی...
👈 در کانال شهیدگمنام
هر روز با بهترین همراه ما باشید↙
@shahidegomnam14
﷽
🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸
#سید_مجتبی_علمــــدار 😍
راوی_دوست_شهید
🌷 یکی از بچه های کار گزینی سید رو صدا زد و گفت :
ما دو تا سرباز داریم که همه رو خسته کردند .. نه نماز می خونند نه حرف گوش می کنند 😒
سه بار تاحالا واحدشون رو عوض کردیم.
یکبار هم پرونده شون به واحد قضایی ارسال شده اما بی فایده بوده.
میتونی اینارو ببری توی واحد خودت؟
سید گفت : باشه مشکلی نیست از این به بعد هر سربازی رو که فکر می کنی مشکل داره بفرست پیش من. 🙏
🌷 اون دوتا سرباز همون شب به واحدمون اومدند.
به محض اینکه وارد اتاق شدند سید بلند شد و به استقبالشون رفت و باهاشون دست و روبوسی کرد ... هر دو شون تعجب کرده بودند. 😳
موقع شام بود. بر خلاف برخی از پرسنل ، ما با اون سربازها سر یه سفره نشستیم.
بعد از صرف غذا سید ظرف هارو جمع کرد 👌 اصرار من و سرباز ها هم بی فایده بود.
🌷 همه ظرف هارو شست و برگشت.
بعد گفت : شما خسته اید تازه هم به این واحد اومدین.امشب رو استراحت کنید. 🙂
فراد صبح که می خواستیم نماز بخونیم این دو سربازم بلند شدند و باهم جماعت خوندیم.
از اون روز دیگه لازم نبود کاری رو بهشون بگیم.
قبل از اینکه ما حرفی بزنیم هردوشون کار هارو انجام می دادند.
🌷 سید طوری با اونها برخورد می کرد که انگار برادر اونهاست.
باهاشون می گفت ، می خندید ، به اونها اعتماد می کرد اوناهم پاسخ اعتماد سید رو به خوبی می دادند 👌
🌷 حتی یکبارم ندیدم سید به اونها بگه مثلا برای نماز صبح بلند بشین
بلکه غیر مستقیم پیام خودش رو به اونا منتقل می کرد.
مثلا از فضیلت اول وقت نماز می گفت اینکه اگه سحر خیز باشیم چقدر در روح و روان تاثیر داره 😊
🌷🌷
@shahidegomnam14
هدایت شده از گمنام
🍃✨
#مجردانه
|ۅصال یـار ز|💓
|عمــر جاودان بـِھ|😍
|خداوندا مرا آن دھ ڪھ آن بـِھ|🙈
#وعدھ_وصل_اگر_دهد
#طاقت_انتظار_ڪو؟
@shahidegomnam14