•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_اول / صفحه ۷
شما دختر من رو ندیدین؟
- چی؟ راضیه؟ چِش شده؟
....-
- باشه باشه. الان خودمون رو میرسونیم.
دستانش میلرزید که تلفن را قطع کرد.
اول اطرافش را پایید و بعد همین طور که سوئیچ را از جاکلیدی برمیداشت،حرف های مبهمی زد.
وقتی حال تیمور را دیدم، ناگهان در تمام بدنم احساس سردی کردم.
بدون هیچ سؤالی به طرف اتاق رفتم و چادرم را از سر چوب لباسی کشیدم. همینطور که میدویدم، بازش کردم.و به سر انداختم. در آن لحظه بدون گفتن حرفی به مرضیه و علی که در اتاق بودند، از خانه بیرون زدیم. پله ها را دو تا یکی رد کردیم و سوار ماشین شدیم. تیمور بدون ملاحظه سرعتش را زیاد میکرد. و با بوق زدن، ماشین های مقابلش را کنار میکشید. مدام با چپ و راست شدن سریع ماشین، تکان میخوردم.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_دوم / صفحه ۸
نمی دانستم چه بر سرش آمده است راضیه سه ساعت پیش که از خانه بیرون رفت، حالش خوب بود نگاهم را با شتاب از بین ماشینها رد کردم و بعد رو به تیمور برگشتم. با وجود هوای بهاری از صورت رنگ پریده اش عرق می ریخت.
- تو رو خدا درست بگو کی بود زنگ زد؟ چی گفت؟
- نمی دونم یه مردی بود فقط گفت راضیه حالش بد شده
- خب نپرسیدی چش شده؟
اون قدر سر و صدا می اومد و هول شده بودم که حواسم نبود چیزی بپرسم.
دلشوره چند ماهه ام آخر نقاب از چهره برداشته بود. دیشب وقتی از خانه پدرم برگشتیم، به خاطر هول و ولای دلم، به همه شان التماس دعا گفتم. وقتی
هم سوار ماشین شدیم، مدام آیة الکرسی میخواندم و برمیگشتم و به بچه ها، مخصوصاً راضیه که پشت سر پدرش نشسته بود، فوت میکردم. در نگاهم زیباتر از همیشه شده بود. با هر نگاه، صلواتی میفرستادم تا چشمش نزنم. وقتی به خانه رسیدیم، توانستم نفس راحتی بکشم و قبل از هر کاری، پولی برای صدقه کنار گذاشتم. اما این اضطراب، قصد نداشت دست از سرم بردارد.
به ساعت مچیام که نهونیم را نشانه گرفته بود، نگاهی گذرا انداختم. دیگر راهی نمانده بود، اما هرچه نزدیک تر میشدیم، حرکت کندتر می شد. تمام عرض خیابان را ماشین پوشانده بود. صدای آمبولانس ها که با فاصله ای کم از دور و نزدیک شنیده میشد، دلشوره ی دلم را هم میزد. به خیابان شهید آقایی رسیدیم. کمی که جلوتر رفتیم، چند نفر مقابل ماشین ها ایستاده بودند و اجازه عبور نمیدادند. هرکس ماشینش را رها میکرد و میدوید. تیمور دکمه شیشه را فشرد و سرش را بیرون برد.
- یا امام زمان! چه خاکی به سرمون شده؟ راضیه کجاس؟
ما با خبر بد حالی راضیه از خانه بیرون زده بودیم، اما حادثه ی بزرگتری همه
ادامه دارد
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
شهیده راضیه کشاورز،
علاقه زیادی به آقا امام زمان (عج) و امام رضا داشت (علیه السّلام).
هر روز زیارت امین الله و دعای عهد می خوند.
حالاتش قابل توصیف نبود.
امین الله رو با تمام وجود و عاشقانه میخوند. و به پهنای صورت ،اشک میریخت. علاقه خیلی زیادی به خانم حضرت زهرا (س) داشت .
همیشه می گفت: مامان من به خاطر انس واقعی که به خانم دارم، حجاب میگیرم.
#معرفی_شهیده
#شهیده_راضیه_کشاورز
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
هدایت شده از 「شهیده راضیه کشاورز」
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از اعضا چند روز پیش واسه آبجی راضیه تولد گرفته بود فیلمش رو فرستاد که بگذاریم کانال 🥺🥰
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
هدایت شده از 「شهیده راضیه کشاورز」
.
_ پدرش ، از رزمنده های جبهه بود ؛ همیشه از پدرش می پرسید
وقتی دوستات شهید می شدن
چه حالی داشتن ؟
موقع شهادت چی می گفتن 🥲 ؟ و . . .
#شهیده_راضیه_کشاورز✨
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهیـد بیدارت میڪند
شهیـد دستت رامیگیرد
شهیـد شهیـدت مےڪند
اگرڪه بخواهے
⚡وَ این را بــدان:
هر ڪسےبایڪ شهیدےخوگرفت•
روزمحــشــرآبــــروازاوگرفت•
#شهیده_راضیه_کشاورز
#شهیدانه
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
کانال جهاد علمی|جوانه🌱|
اگه میخوای پابهپای شهدا درس بخونی
و رشد کنی
اینجا جای توئه رفیق!
پس منتظر چی هستی؟
یه یاعلی بگو و خودتو راهی مسیر نور کن✨
تو مثل جوانه ای
جوانه ای در مسیر نور برای رشد و شکوفایی...🌱
💠فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ./هود112
پس همانطورکه مأموریت یافتهای، ثابتقدم باش.✌🏻
کانال درسی جوانه👇🏻
[ @javaneh10🌱]
به نیت رفیق شهید عزیزمون
شهیده راضیه کشاورز🤍
https://eitaa.com/javaneh10
هدایت شده از [مثلِ راضیه...]
🔹هر صبح دعای عهد میخوند،وقبل از هر درسی زیارت عاشورا....
دغدغه اصلی راضیه این بود که به واسطه درس خواندن به رضایت امام زمان(عج) نزدیکتر و موجب خوشحالی اش شود
طبق قراری که او گذاشته بود
هر صبح پس از ورود مدرسه قبل از ورود به کلاس در گوشه ای از حیاط مدرسه دعای عهد میخواند و بعد به کلاس میرفت...✨
شهیده راضیه کشاورز
یار۱۶سالهامامزمان(عج)
کانال مثلِ راضیه...
@meslerazieh313🌸