eitaa logo
🥀 شهید سربلند
107 دنبال‌کننده
427 عکس
1.3هزار ویدیو
33 فایل
⚘️محسن حججی طوری شهید💔شد تا حجتی باشه برای همه ماها که دو دستی چسبیدیم به دنیا و هوس هامون .
مشاهده در ایتا
دانلود
9.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃 ایثار و فداکاری علی را چه کسی دارد ؟ قدرتمند بود اما مظلوم . 🌴 برترین بود در ایمان اما تهمت بی نمازی و بی دینی به او می‌زدند . مثل علی بودن سخت است ، آن هم برای ما که بیشتر از رضایت خدا به دنبال رضایت نفس و خلقیم . @shahidesarboland_313
7.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ما در این چند ماه همه نوع گرسنگی رو تجربه کردیم😭🥀 ‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shahidesarboland_313
🌺 امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند : هيچ بي شرمي و وقاحتي چون بهتان زدن نيست. لا قحَةَ كَالبُهتِ. غرر الحكم، حدیث 4438 @shahidesarboland_313
بعید می دونم اسرائیل جرأت کنه به ایران حمله نظامی کنه . اما عده ای توی کشور در زیر سایه تهدید حمله نظامی صهیونیست های آش ولاشِ به آخر خط رسیده ، به دنبال رسیدن به اهدافشون با سوءاستفاده از مردم بوسیله ترس از جنگ هستند . وقتی دشمن می‌تونه با هزینه کمتری دوام بیشتری بیاره برای بقا و جمع و جور کردن خودش ، برای چی خودکشی کنه ‼️ چون حمله نظامی رژیم صهیونیستی به ایران یعنی خودکشی و پایان این رژیم و نابودی منافع امریکا در منطقه. 💥اما باید خیلی مراقب باشیم و از اوضاع سوریه درس عبرت بگیریم چرا که وقتی اوضاع داخل کشورشون آشفته شد ، دشمن جرأت حمله به خاکشون رو پیدا کرد. @shahidesarboland_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ وقتی مادرم هفت ماهه باردار بود، یکمرتبه اسرائیلی‌ها وارد اتاق نشیمن ما شدند و در حالی که پدرم خواب بود ، اول به شکم مادرم شلیک کردند😡 و بعد .... @shahidesarboland_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🍃تصویری جالب‌تر از حمله موشکی ایران به رژیم صهیونیستی از زاویه دیگر از دوربین شهرک نشین ها✊ @shahidesarboland_313
🌺 امام جعفر صادق عليه السلام می فرمایند : غيبت آن است که در مورد برادرت آنچه را خدا پوشانده بيان کني و بهتان آن است که آنچه در او نيست را به او نسبت دهي.🍃 🌸إنَّ مِنَ الغِيبَةِ أَن تَقُولَ في أَخِيكَ مَا سَتَرَهُ اللهُ عَلَيهِ، وَ إنَّ مِنَ البُهتَانِ أَن تَقُولَ في أخيكَ مَا لَيسَ فِيهِ. بحار الانوار، جلد 2، صفحه 248 @shahidesarboland_313
🌹🍃🌸🍃..... این مدیریت را در مسیر نجف آباد به دانشگاه هم نشان می‌داد. قبل از طلوع آفتاب راه می‌افتادیم. یا مداحی پخش می‌کرد یا زیارت عاشورا می‌خواند. می‌خواست هر طور شده بچه‌ها را بین الطلوعین بیدار نگه دارد. روزهایی که محسن کلاس نداشت ، افرادی همه کاره مینی بوس می‌شدند که با آهنگ و ترانه صفا می‌کردند . سر حجاب دخترها شوخی نداشت . مدام امر و نهی می‌کرد. در دانشگاه هم یک پا حراست بود برای خودش . اوایل قانونی پیش می‌رفت و خلاف‌ها را به گوش حراست می‌رساند. وقتی دید از آنها بخاری بلند نمی‌شود، خودش دست به کار شد . دم بوفه پسری با لیوان چای افتاده بود پشت سر دختری و متلک می‌پراند. نرم جلو رفت و خودش را نشان داد که آن پسر خجالت بکشد، افاقه نکرد . رفت جلو و دستش را انداخت دور گردن آن پسر . من از دور هوای کار را داشتم . اول رفاقتی جلو رفت . از حالت چهره‌شان متوجه می‌شدم که طرف کوتاه بیا نیست . محسن همانطور مسیر را کشاند سمت فضای باز پشت ساختمان دانشکده. تا پیچید ، یقه‌اش را چسبید و کوباندش به دیوار. دست به یقه شدند. یکی محسن می‌زد، یکی آن پسر. طبق هماهنگی قبلی خودم را رساندم به محسن و درست و حسابی گوش مالی اش دادیم. ریاضی و فیزیک شده بود آئینه دق . حسابی لنگ می‌زدم. در اوج بی‌پولی رفتم کلاس خصوصی. نمی‌دانم از کجا به گوشش رسیده بود. بهش برخورده بود. می‌گفت تا من هستم چرا کلاس خصوصی ! خبر داشتم گاهی جای استاد می‌رود سر کلاس سال پائینی ‌ها و تدریس می‌کند. شنیده بودم جزوه‌های شسته رفته‌ای دارد و نزدیک امتحان صف می‌کشند برای کپی گرفتن . حتی خبرش پیچیده بود که به همه جزوه می‌دهد الّا دخترهای بی‌حجاب . افتاد به تلاش و تقلا ، مدتی در کتابخانه زهرائیه و مدتی گوشه دنج اتاقش، اتاقی که بوی جنگ و جبهه می‌داد . بویی که نمی‌شناختم ولی حسش می‌کردم. دور تا دور اتاقش چفیه‌هایی لوزی لوزی زده بود با عکس شهید کاظمی. وسط ایکس و ایگرگ و مشتق و انتگرال گاهی حواسم می‌رفت پیش آن مشت خاکی که می‌گفت از شلمچه آورده . حواسم می‌رفت پیش پلاک و سربندها. دلم می‌خواست زود جواب‌ها را پیدا کند تا بوی مشکش را بکشم ته ریه‌ام . موقع خداحافظی وقتی دست می‌کشیدم به کتاب‌های داخل قفس کتابخانه‌اش من را شریک می‌کرد در طعم آنها . کتاب‌های دفاع مقدس و بعضی رمان‌ها . از رضا امیرخانی حرف می‌زد که یک رمان دارد محشر . اسم جالبی هم داشت: "منِ او" . ادامه دارد.... @shahidesarboland_313