eitaa logo
کرامات شهید گمنام
553 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.4هزار ویدیو
15 فایل
کراماتی که از زبان حاجت گرفته‌ها شنیده شده است دلا چون صبح دم صادق نبودی برای پر زدن لایق نبودی بیا تا فاش گویم جُرمت این بود که در آن روزها عاشق نبودی. @telarche آیدی مدیر کانال جهت ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴به سراغتان می‌آییم 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/shahidgomnampardisan
26.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴ماجرای شنیدنی از مردی که برای زائران  اربعین کم نمی‌گذاشت. 🌷بسیار جالب و شنیدنی👆 https://eitaa.com/shahidgomnampardisan
8.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴توصیه استاد فاطمی‌نیا برای کسانی که اربعین کربلا مشرف نمی‌شوند.. 🌷صلوات‌ هدیه ‌به ‌روح ‌نورانی ‌ایشان https://eitaa.com/shahidgomnampardisan
🌴هر روز یک سجده‌ طولانی داشته باشید. 🌷مرحوم دولابی: سجده‌ی طولانی، اخلاق را عوض می‌کند. در هر شبانه روز لااقل یک سجده طولانی داشته باشید. هیچ عبادتی مثل سجده نیست. به تربت امام حسین علیه‌السلام، زیاد سجده‌کردن اخلاق را عوض می‌کند. https://eitaa.co/shahidgomnampardisan
🏴 الشام الشام الشام 🔗 اسارت اهل‌بیت علیهم‌السلام در شام از سخت‌ترین مصائبی بود که بر آن‌ها روا شد که ذکر وقایع آن اشک هر انسانی را در می‌آورد. 😱سید بن طاووس نقل می‌کند که بانوان حرم را بدون روبند و برقع (نقاب) به سوی شام بردند و این در فرهنگ عرب‌ها مرسوم نبود مگر برای اسیرانی که از ممالک دیگر مانند روم آورده می‌شدند. 🙈بدین ترتیب دستگاه حاکم قصد داشت ایشان را مرتد و خارجی معرفی کنند. 📚 سید بن طاووس، لهوف، العالم، ص143. 📎 📎 📎 📎 ╭┅─────────┅╮ https://eitaa.com/shahidgomnampardisan ╰┅─────────┅╯
21.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴ماجرای خانواده‌ای که در بیابانی بی‌آب و علف گیر می‌افتند‼️😭 🌴حجت الاسلام سیدحسین مؤمنی عجل_الله https://eitaa.com/shahidgomnampardisan
🌷نوشت: ما که رفتیم با دلی سوخته و‌ چشم داغدار و کربلا ‌ندیده... 🌷تو اما ای برادر! مسافر اگر شدی جای من به مولا سلامی برسان... 🌴ای‌ شهید! تو خود زائر حسینی سلام ‌مارا هم به ارباب برسان... https://eitaa.com/shahidgomnampardisan
‍ 🌴اسرائیل، صادرکننده روش‌های شکنجه در دنیا! 🌷صبح روز ششم، وقتی در باز شد، شروع به کتک زدنم کردند. بعد کیسه را از سرم برداشتند. یک بشقاب یک‌بارمصرف پلاستیکی آورده بودند، که تکه‌ای پنیر، یک قاشق مربا، سه دانه زیتون، و تکهٔ کوچکی نان در آن بود. در سلول باز و بشقاب دم در بود. وقتی خم شدم تا بشقاب را بردارم، زندانبان با پایش به صورتم زد و گفت: «برندار. کسی از تو مهم‌تر هست که باید آن را بخورد. صبر کن، نخور.» چند دقیقه بعد، سگ کوچکی را آوردند. سگ پنیر را لیسید و خورد، و بعد از آن سرباز بشقاب را با پایش جلویم انداخت. من با تنفر هرچه تمام‌تر، با وجود این همه تحقیر و ناپاک شدن غذا، مجبور بودم بعد از شش روز گرسنگی، همان تکه نان کوچک را با مربا و سه دانه زیتون بخورم. 🌷بعد از مدتی، دوباره مرا به داخل اتاق بازجویی بردند و بر روی میز چوبی خواباندند. با ریسمان مرا بستند و دوباره با کابل مرا زدند، آن‌قدر که دیگر خونی در بدنم نمانده بود و بیهوش شدم. با سطل آبی مرا به هوش آوردند و به مطب بردند، تا پانسمان خونین زخم‌ها را عوض کنند. باز مجبور شدند به من خون تزریق کنند. بعد از تزریق خون، مرا به اتاق بازجویی برگرداندند. گوشی‌های آمپلی‌فایر را به گوشم وصل کردند و صداهای وحشتناک را، تا حدی که دستگاه توان داشت، بالا بردند. سرم در حال ترکیدن بود و گوش‌هایم سوت می‌کشید. بلندم کردند و مرا به دیواری که برق به آنجا وصل بود، مصلوب کردند. فهمیدم می‌خواهند چه بلایی به سرم بیاورند. تنم از شدت درد می‌لرزید. مغزم تیر می‌کشید. از همان دست‌بندها برق به تمام بدنم می‌رسید. همهٔ سلول‌های بدنم از درد به فغان آمده بود. این وضعیت در نقاط زخمی شدیدتر و زجرآورتر بود. نمی‌دانم چند بار بیهوش شدم و مرا با سطل آب سرد به هوش آوردند و چگونه مرا به سلول بردند. دیگر روز و شب را نمی‌فهمیدم. 🌷بعد از چند روز که آن پزشک پیرمرد را ندیده بودم، یکباره جلویم سبز شد و با دست محکم به سرم کوبید. با بددهنی هرچه تمام‌تر به من فحش می‌داد. تحمل نکردم و جوابش را دادم. گفت: «راستی چیزی را فراموش کرده بودم. یادم رفت اندازهٔ گلوله‌ها را بنویسم. قطر و حجم تیرهایی را که به بدنت اصابت کرده ننوشتم. فراموشم شد.» گفتم: «شما این گلوله‌ها را درآوردی. گلوله‌ها پیش شما است.» می‌دانستم شکنجهٔ دیگری در انتظار است؛ اما کاری نمی‌توانستم بکنم. دست‌هایم بسته بود؛ حتی با پاهایم نیز نمی‌توانستم از خودم دفاع کنم. کاملاً بی دفاع بودم. دکمه‌های پیراهنم را باز کرد و انگشت خود را در زخم زیر بغلم فرو کرد و چرخاند. اشکم درآمده بود. از شدت درد دنیا پیش چشمانم سیاه شد. تصویر او به‌سان حیوان انسا‌ن‌نمای وحشتناکی جلویم سبز شد. با کمال بی‌رحمی در چشمانم نگاه کرد و گفت: «ناراحت نشو. من دارم تیرها را اندازه می‌گیرم.» خون زیادی از زیر بغلم جاری شد و درد تمام بدنم را فراگرفت. همهٔ وجودم از شکنجهٔ بی‌رحمانه‌ای که پیرمردی به‌ظاهر پزشک در حق نوجوانی ۱۶ ساله -آن هم با دست‌هایی بسته- انجام می‌داد، پر از تنفر شده بود. 🌷با شکنجه‌هایشان به شیطان‌صفتی اسرائیلی‌ها بیشتر پی‌بردم. مهم‌تر از همه ارزان بودن روش‌های شکنجهٔ آن‌ها بود؛ طوری که پس از تشکیل دولت اسرائیل، این رژیم جزء اصلی‌ترین صادرکنندگان روش‌های شکنجه در دنیا شد. آموزش روش‌های شکنجه در بازجویی منبع درآمدی بسیار مهم برای اسرائیل به شمار می‌رفت. روز هشتم، در حالی که آویزان بودم، سربازان به مسخره کردن و فحش دادن من پرداختند. تا اینجا مسئله خیلی عجیب نبود؛ هرچند فحاشی بیش از سایر شکنجه‌ها، اعصاب انسان را به هم می‌ریزد. برای آزار بیشتر، گوشهٔ کیسه را بلند کردند و دود سیگارشان را به داخل کیسه فوت کردند. من از شدت کمبود اکسیژن به دست و پا زدن افتادم. کمی بعد، ناگهان یک سرباز اسرائیلی جلو آمد و گفت: «می‌خواهم سیگارم را خاموش کنم؛ اگر زمین بیندازم، کثیف خواهد شد. بهتر است این عرب زحمت خاموش کردن سیگار را بکشد.» بعد سیگار روشن را روی پشت دستم گذاشت و آن را فشار داد. فریادم به آسمان رفت؛ ولی با دست و پای مصلوب کاری نمی‌توانستم بکنم. به قدری محکم سیگار روشن را فشار داد، که هنوز بعد از سی سال جای سوختگی آن روی دستم باقی مانده است. بعد از آن، سربازان یکی‌یکی آمدند و سیگارشان را روی دستم با فشار خاموش کردند و من در میان آن همه درد چاره‌ای جز فریاد زدن نداشتم. 🌷متن بالا برشی‌ست از کتاب «حقیقت سمیر» ؛ روایتی از خاطرات سمیر قنطار 🌷سمیر قنطار، مبارز لبنانی‌الاصل فلسطینی است که سی سال در زندان‌های اسرائیل به سر برد و در تبادل اسرا در سال ۲۰۰۸ بین اسرائیل و حزب‌الله لبنان از زندان آزاد شد. https://eitaa.com/shahidgomnampardisan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴یحیی سنوار مرد شماره یک حماس از امیرالمومنین علیه‌السلام می‌گوید: من این جمله از امام علی را خوب به خاطرم سپرده‌ام که گفت: دو روز در زندگی انسان هست، روزی که در آن مرگ سرنوشت تو نیست، و روزی که مرگ سرنوشت توست. 🌷من از روز اول نمی‌ترسم چون مرگ سرنوشتم نیست پس کسی نمی‌تواند به من آسیبی برساند. 🌷از روز دوم هم نمی‌ترسم چون اگر تقدیرم باشد نمی‌توانم از آن جلوگیری کنم. https://eitaa.com/shahidgomnampardisan
🌷اولین مرد قدرتمند جهان. 🌷اولین مقتدر مظلوم 🌷اولین متفکر جهان 🌷اولین برهم زننده برنامه‌های دشمن https://eitaa.com/shahidgomnampardisan
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴غفلت بکنیم سیلی می‌خوریم! 🌷این روزا بعضیا مرتب توئیت میزنن که بی‌خیال انتقام از اسرائیل بشیم، ببخشیم، فرصت دوباره بدیم به اسرائیل! با بخشش مهربانی هدیه کنیم به دنیا! 🌷المپیک هم به ما یاد میده، غفلت بکنی بازنده‌ای... https://eitaa.com/shahidgomnampardisan
🌷تا اسم مدال🥇میآد همه ما به فکر مدال طلا می‌افتیم همیشه مدال‌ها از جنس طلا نیست! 🌷بعضی وقت‌‌ها از جنسِ خون جگر است و داغِ دل ... 🌴 تصویر آقای حسنعلی ضرغام‌پور پدر۵ شهید که عکس فرزندان ش رو مثل مدال به سینه چسبانده... https://eitaa.com/shahidgomnampardisan