دلنوشته زیبای زینب سلیمانی برای پدرش در روز پاسدار
یار برفت و ماند دل
شب همه شب در آب و گل
تلخ و خمار میطپم
تا به صبوح وای من
عزیز تر از جانم، نمادِ حقیقی پاسداری- پاسداری از مظلوم در چنگ ظالم، پاسداری از انسانیت، پاسداری از دین- هرسال ما برای
شما با گرفتن دستهی گل، جشن میگرفتیم، امسال خودتان از بهشت برای اربابتان گل میچینید و تولدش را جشن میگیرید.
بابا جان سلام ما را هم به آقایمان و اربابمان برسانید، بگویید فرزندانم را زیر پرچمتان به حرمت لحظهلحظههایی که قلبشان داغدار است، نگه دارید
🌹روزتان مبارک پاسدار وطن
http://eitaa.com/bachehshei
🔴 خبرهای مسرت بخشی از یمن مخابره میشود ؛
⭕ ان شاءالله از رسانهها در ساعات آینده خبر انتقام انصارالله از ائتلاف سعودی آمریکایی کودک کش همگی آزادگان جهان را خوشحال و خرسند خواهد کرد.
http://eitaa.com/bachehshei
☘🌿🌸🌿🌸🌿☘
فــرزنـــد دلیــر حیــدر آمـــد
عبــاس امیــــر لشکـــر آمـــد
میخواست نشان دهد ادب را
یــک روز پـس از بـرادر آمــد
🌴به ژولیده نیشابوری گفتند شعری در وصف حضرت عباس بگو که ۵ بار کلمه "چشم" داشته باشد
ایشان شعری گفت که ۱۰ تا کلمه "چشم" داشت🔰
چشم ها از هیبت چشمم، به پیچ و تاب بود
محو چشمم چشم ها و چشم من بر آب بود
چَشم گفتم چشم دادم چشم پوشیدم ز آب
من سراپا چشم و چشمم جانب ارباب بود
پروردگارا!
به حق موالید مبارک ماه شعبان
همه بیماران را شفا عنایت فرما
و عاقبت ما را ختم به خیر فرما
🍀🌿🌸🌿🌸🌿🌸🍀
میلاد قمر بنی هاشم و روز جانباز مبارک
🍀🌿🌸🌿🌸🌿🌸
http://eitaa.com/bachehshei
قرار بود«راهَـت»
را ادامہ دهم...
قول داده بودم😔😔😔
اما ...
مرا بـبـخش
قـدری امـلایم ضـعـیف است...
اکنون «راحـت»
ادامه میدهم...
#شَھیدانہ
http://eitaa.com/bachehshei
🔴محقق آمریکایی: ایران باید به هرگونه پیشنهاد کمک مقابله با کرونا از سوی آمریکا مظنون باشد
«مایکل جونز» نویسنده و پژوهشگر آمریکایی:
🔹کرونا یک سلاح بیولوژیک است.
🔹شیوع ویروس کرونا از یک حلقه قاچاق ایجاد شده است که شامل وینیپگ کانادا، دانشگاه هاروارد آمریکا و ووهان در چین است.
🔹تا زمانی که منشا اصلی این ویروس روشن شود، ایران باید نسبت به هرگونه پیشنهاد کمک از سوی ایالات متحده بسیار مظنون و مشکوک باشد.
http://eitaa.com/bachehshei
💢 خدمت از بین نمیرود، از لباسی به لباسی دیگر منتقل میشود.
🖌 * پیمان علیشاهی *
http://eitaa.com/bachehshei
🔴عیادت سردار دلها از یکی از مدافعین حرم جانباز.
حاج قاسم ، قطعا اگر امروز بودی از این بیمارستان به آن بیمارستان می رفتی و در همجا برای رزمندگان کادر درمانی کشور روحیه و انگیزه مضاعف بودی.
در این روزهای سخت بادعای خود مارا یاری کن ...
ولادت عباس بن علی(ع) و روز جانباز گرامی باد.
✍"محمدصالحی"
http://eitaa.com/bachehshei
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_احمد_علی_نیری
سن شهادت: ١٩ سال
اهل شهرستان دماوند
#قسمت 3⃣ (بخش اول)
آغاز تحول
🍃رفتار و عملکرد احمد با بقیه فرق چندانی نداشت. اما احمد به گونه ای دیگر خدا را می شناخت و بندگی می کرد. ما نماز می خوانیم تا رفع تکلیف کرده باشیم، اما دقیقا می دیدم که احمد از نماز خواندن و مناجات با خدا لذت می برد. شاید لذت بردن از نماز برای یک انسان عالم و عارف، طبیعی باشد اما برای یک پسربچه دوازده ساله عجیب بود. من سعی کردم بیشتر با او باشم تا ببینم چه می کند. اما او رفتارش خیلی عادی بود. من در آن دوران دوست احمد بودم. رازدار هم بودیم.
🍃یک روز به او گفتم: «احمد، من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم. اما یه سوال ازت دارم! من نمی دانم چرا توی این چند سال اخیر، شما در معنویات رشد کردی اما من...» لبخندی زد و خواست بحث را عوض کند. اما من دوباره سوالم را تکرار کردم و گفتم: «حتما یه علتی داره، باید برام بگی؟» بعد از کلی اصرار گفت: «طاقتش را داری؟!» با تعجب گفتم: «طاقت چی رو!؟» گفت: «بشین تا بهت بگم.» نفس عمیقی کشید و گفت: یه روز با رفقای محل و بچه های مسجد رفته بودیم دماوند. همه مشغول بازی بودند. یکی از بزرگترها بهم گفت: «احمدآقا برو این کتری را آب کن بیاور.» رفتم کنار رودخانه که ازمون دور بود آب بیارم. از لابه لای درخت ها و بوته ها به رودخانه نزدیک شدم. تا چشمم به رودخانه افتاد یکدفعه ...
👈 ادامه دارد...
📚 کتاب عارفانه، صفحه 26 الی 29
کانال @sangarshohada
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_احمد_علی_نیری
سن شهادت: ١٩ سال
اهل شهرستان دماوند
#قسمت 3⃣ (بخش دوم)
آغاز تحول
🍃تا چشمم به رودخانه افتاد یکدفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم! بدنم شروع کرد به لرزیدن. نمی دانستم چه کار کنم! همانجا پشت درخت مخفی شدم. کسی آن اطراف من را نمی دید. من می تونستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. در پشت آن درخت و کنار رودخانه چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همانجا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمک کن. خدایا الان شیطان به شدت مرا وسوسه می کند که من نگاه کنم. هیچ کس هم متوجه نمی شود. اما خدایا من بخاطر تو از این گناه می گذرم. کتری خالی را برداشتم و رفتم از جای دیگر آب برداشتم. رفتم پیش بچه ها.
🍃هنوز مشغول بازی کردن بودن. به همین خاطر مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشک از چشمم جاری شد. یادم افتاد حاج آقا گفته بود هر کسی برای خدا گریه کند خدا خیلی او را دوس خواهد داشت. گفتم از این به بعد برای خدا گریه می کنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم.
🍃همین طور اشک می ریختم با توجه گفتم: یا الله یا الله ... به محض تکرار این عبارت یکباره صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده می شد. از همه درخت و کوه و سنگ ها صدا می آمد!! همه می گفتند: «سُبوحٌ قُدّوس رَبُنا و رب. الملائکه و الرُوح (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح)» وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خیره شدم. از ادامه بازی بچه ها فهمیدم که آنها چیزی نشنیده اند! من در آن غروب، با بدنی که از وحشت می لرزید به اطراف می رفتم. من از همه ی ذرات عالم این صدا را می شنیدم!
🍃احمد گفت: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد این را گفت و از جا بلند شد تا برود. بعد برگشت و گفت: محسن، اینها را برای تعریف از خودم نگفتم. گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت تا من زنده ام برای کسی از این ماجرا حرفی نزن!
📚 کتاب عارفانه، صفحه 26 الی 29
کانال @sangarshohada
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada