eitaa logo
نسل سلیمانی
164 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین @Naslezahra
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴به جای« اگر» .... بگویید « وقتی ».... ▪️وقتی از کودک درخواستی دارید؛ به جای گفتن ❎«اگر» مسواکت را بزنی،برایت کتاب میخوانم ! ✅بگوئید: «وقتی» مسواکت را زدی،برایت کتاب میخوانم. . ❎اگر مشقهایت را بنویسی،به پارک میرویم، ✅بگویید:وقتی مشقهایت را نوشتی،به پارک میرویم. . 💠با این روش،بدون اینکه شما دستوری صادر کرده باشید،درخواستتان را از کودک مطرح کرده اید و کودک ملزم به اجرای آن رفتار میشود. همچنین کودک قدرت انتخاب هم دارد. و با تغییر در صحبت و درخواستتان، کودک، آن کار یا رفتار را انجام میدهد. بدون بحث و مشاجره.
💔 !!! اگر مذهبے هستیم اگر هیئتے هستیم اگر ریش دار و تسبیح به دستیم ... اگر مارا با نام دین و مذهب میشناسند اگر چادر مادرمان فاطمه (س) برسر ماست اگر نماد شهدا در زمانه ڪنون هستیم ڪارے نڪنیم ڪه هم به خودمان هم به مڪتبمان ڪه است اهانت بشود ... ما منتظر نیستیم بلڪه اوست ڪه منتظر ماست منتظر اینڪه درست شیم....😔💔
‏پیر میگه حاج قاسم جوون میگه حاج قاسم مرد میگه حاج قاسم زن میگه حاج قاسم مذهبی میگه حاج قاسم غیر مذهبی میگه حاج قاسم بی دین میگه حاج قاسم دانشجو میگه حاج قاسم ورزشکار میگه حاج قاسم بازیگر میگه حاج قاسم اصلاح‌طلب میگه حاج قاسم اصولگرا میگه حاج قاسم حاج قاسم میگه امام خامنه‌ای۞ 💔
📣📣📣📣📣📣📣 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 دوستان عزیزیه تعداد کم پک بهداشتی برام آوردن بسته ای ۱۵ تومن هرکی خواست اطلاع بده بیاد درب منزلمون تحویل بگیره ☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️
با سلام.. به اطلاع می رسانم دوستانی ک علاقه مند به بافت نخ مکرومه با دست هستند... به خانم مهدوی یا غلامزاده پیام بدن... تا در واتساپ گروه تشکیل بدیم و فیلمهای آموزش ارسال کنیم.. پیام رسان ایتا مشکل پیدا کرده برای فیلمهای با زمان بالا... امکان ارسال فیلم در ایتا نیست..😔 اطلاع دهید تا در واتساپ فیلمهای آموزش ارسال بشه...ممنون
✍️ 💠 دیگر رمق از قدم‌هایم رفته بود، بدنم هر لحظه سُست‌تر می‌شد و او می‌دید نگاهم دزدانه به طرف در می‌دود که به سمتم آمد و دوباره با انگشتانش به مچم دستبند زد. از سردی دستانم فهمید اینهمه ترس و درد و خونریزی جانم را گرفته و پای فراری برایم نمانده که با دست دیگرش شانه‌ام را گرفت تا زمین نخورم. بدن لختم را به سمت ساختمان می‌کشید و حتی دیدن این حال خرابم رؤیای فتح را از یادش نمی‌برد که نبوغ جنگی رفقایش را به رخم کشید :«البته ولید اینجا رو فقط به‌خاطر آب و هواش انتخاب نکرده! اگه بتونیم داریا رو از چنگ بشار اسد دربیاریم، نصف راه رو رفتیم! هم رو جاده درعا مسلط میشیم، هم جاده دمشق امان، هم جاده دمشق بیروت! کل دمشق و کاخ ریاست جمهوری و فرودگاه نظامی دمشق هم میره زیر آتیش ما و نفس حکومت رو می‌گیریم!» 💠 دیگر از درد و ضعف به سختی نفس می‌کشیدم و او به اشک‌هایم شک کرده و می‌خواست زیر پای اعتقاداتم را بکشد که با نیشخندی دلم را محک زد :«از اینجا با یه خمپاره میشه رو زد! اونوقت قیافه و دیدنیه!» حالا می فهمیدم شبی که در به بهانه مبارزه با دیکتاتوری با بنزین بازی می‌کرد، در ذهنش چه آتشی بوده که مردم سوریه هنوز در تظاهرات و او در خیال خمپاره بود. 💠 به در ساختمان رسیدیم، با لگدی در فلزی را باز کرد و می‌دید شنیدن نام دوباره دلم را زیر و رو کرده که مستانه خندید و را به تمسخر گرفت :«چرا راه دور بریم؟ شیعه‌ها تو همین شهر سُنی‌نشین داریا هم یه حرم دارن، اونو می‌کوبیم!» نمی‌فهمیدم از کدام حرف می‌زند، دیگر نفسی برایم نمانده بود که حتی کلماتش را به درستی نمی‌شنیدم و میان دستانش تمام تنم از ضعف می‌لرزید. 💠 وارد خانه که شدیم، روی کاناپه اتاق نشیمن از پا افتادم و نمی‌دانستم این اتاق زندان انفرادی من خواهد بود که از همان لحظه بهشت سعد و جهنم من شد. تمام درها را به رویم قفل کرد، می‌ترسید آدم فروشی کنم که موبایلم را گرفت و روی اینهمه خشونت، پوششی از کشید :«نازنین من هر کاری می‌کنم برای مراقبت از تو می‌کنم! اینجا به‌زودی میشه، من نمی‌خوام تو این جنگ به تو صدمه‌ای بخوره، پس به من اعتماد کن!» 💠 طعم عشقش را قبلاً چشیده و می‌دیدم از آن عشق جز آتشی باقی نمانده که بی‌رحمانه دلم را می‌سوزاند. دیگر برای من هم جز تنفر و وحشت هیچ حسی نمانده و فقط از ترس، تسلیم وحشی‌گری‌اش شده‌ بودم که می‌دانستم دست از پا خطا کنم مثل مصطفی مرا هم خواهد کشت. شش ماه زندانی این خانه شدم و بدون خبر از دنیا، تنها سعد را می‌دیدم و حرفی برای گفتن نمانده بود که او فقط از نقشه جنگ می‌گفت و من از غصه در این ذره ذره آب می‌شدم. 💠 اجازه نمی‌داد حتی با همراهی‌اش از خانه خارج شوم، تماشای مناظر سبز داریا فقط با حضور خودش در کنار پنجره ممکن بود و بیشتر شبیه بودم که مرا تنها برای خود می‌طلبید و حتی اگر با نگاهم شکایت می‌کردم دیوانه‌وار با هر چه به دستش می‌رسید، تنبیهم می‌کرد مبادا با سردی چشمانم کامش را تلخ کنم. داریا هر جمعه ضد حکومت اسد تظاهرات می‌شد، سعد تا نیمه‌شب به خانه برنمی‌گشت و غربت و تنهایی این خانه قاتل جانم شده بود که هر جمعه تا شب با تمام در و پنجره‌ها می‌جنگیدم بلکه راه فراری پیدا کنم و آخر حریف آهن و میله‌های مفتولی نمی‌شدم که دوباره در گرداب گریه فرو می‌رفتم. 💠 دلم دامن مادرم را می‌خواست، صبوری پدر و مهربانی بی‌منت برادرم که همیشه حمایتم می‌کردند و خبر نداشتند زینب‌شان هزاران کیلومتر دورتر در چه بلایی دست و پا می‌زند و من هم خبر نداشتم سعد برایم چه خوابی دیده که آخرین جمعه پریشان به خانه برگشت. اولین باران پاییز خیسش کرده و بیش از سرما ترسی تنش را لرزانده بود که در کاناپه فرو رفت و با لحنی گرفته صدایم زد :«نازنین!» با قدم‌هایی کوتاه به سمتش رفتم و مثل تمام این شب‌ها تمایلی به هم‌نشینی‌اش نداشتم که سرپا ایستادم و بی‌هیچ حرفی نگاهش کردم. 💠 موهای مشکی‌اش از بارش باران به هم ریخته بود، خطوط پیشانی بلندش همه در هم رفته و تنها یک جمله گفت :«باید از این خونه بریم!» برای من که اسیرش بودم، چه فرقی می‌کرد در کدام زندان باشم که بی‌تفاوت به سمت اتاق چرخیدم و او هنوز حرفش تمام نشده بود که با جمله بعدی خانه را روی سرم خراب کرد :«البته تنها باید بری، من میرم !»... ✍️نویسنده:
17.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش کشباف فرانسوی😍 توسط خانم جعفری 🌹🌹🌹
هدایت شده از نسل سلیمانی
آموزش کش مو گل...👆👆👆 با نخ ساده بافتم تا خانم های مبتدی هم متوجه بشن. اگر با نخهای یوموش بافته بشه کاملا حالت پرز بلند و مانند کش موی خز میشه که بازار خیلی خوبی داره . لبه ها را میتوانید با مروارید تزیین کنید موفق باشید. جعفری
مدل آماده شده کش سر😍👆👆