eitaa logo
نسل سلیمانی
164 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین @Naslezahra
مشاهده در ایتا
دانلود
#دعای_هر_روز_رمضان روز چهارم
#راهکارهای_زندگی_موفق_در_قرآن راهکارهای زندگی موفق در جزء چهارم
‏ ﷽✍بی دلیل نبود که سردار حاجی زاده در لحظات آخر ، هدف را تغییر داد و به جای التاجی، به عین الاسد شلیک کرد ... ⁉️پرسیدن که چرا سپاه یواشکی و بی خبری پرتاب کرد !؟ 🔺بی دلیل نبود وقتی بشار اسد آمد ایران، غیر از رهبر معظم انقلاب و سردار سلیمانی، هیچکس اطلاع نداشت! متوجه شدید یعنی چه به غیر آقا و سردار سلیمانی یعنی نفوذ در ارکان بالای نظام به شدت رخنه کرده و برای حفاظت از تیم بشار اسد این پنهان کاری لازم بود 🔺 بی دلیل نبود که سردار حاجی زاده در لحظات آخر ، هدف را تغییر داد و به جای التاجی، به عین الاسد شلیک کرد. 🔺اگر فایل صوتی سخنان آقای کامران غضنفری را شنیده باشید ایشان گفته بودند که سپاه در جلسه آخر شورای امنیت ملی التاجی را محل انتقام سپاه معرفی کرده بودند نه عین الاسد را .... 🔺چون می دانستند حتی از جلسه شورای امنیت ملی نیز ، محل انتقام سپاه به طرف های آمریکایی رپورت داده خواهد شد 🔺 بنابر این بر خلاف آنچه که در جلسه شورای امنیت ملی گفته بودند که پایگاه التاجی را هدف قرار خواهند داد پایگاه عین الاسد را هدف قرار دادند 🔺 و به گفته آقای غضنفری طبق حدس درست سپاه به آمریکایی ها رپورت داده بودند که سپاه پایگاه التاجی آمریکا را در عراق هدف قرار خواهد داد 🔺و آمریکایی ها طبق این رپورت نفوذی ها تمام تجهیزات خود را از التاجی به عین الاسد انتقال دادند و سپاه نیز بر خلاف گفته خود عین الاسد را هدف قرار داد 🔺 آنهم با موفقیت بسیار بالا که پوزه آمریکا به زمبن زده شد و ابهت پوشالی آمریکا در هم شکسته شد و آنها از ترس عکس العمل سپاه حتی جرات واکنش را هم نداشتند 🔺 یادتون باشه همین نفوذی ها دنبال خلع سلاح تمام مولفه های قدرت ملی ما در تمام زمینه ها بودند از جمله حذف موشک های مان با برجام موشکی و به صفر رساندن قدرت منطقه ای مان با برجام منطقه ای و هزاران هزار توطئه و فتنه های کمر شکن دیگر ..... هر که از دست غیر می نالد سعدی از دست دوستان فریاد شاهکار اطلاعاتی و غافلگیری سپاه جبهه استکبار را به وحشت و نگرانی شدید واداشته است .... 1⃣یکی از مسائل مهم درخصوص پرتاب‌های فضایی و البته آزمایش‌های موشکی برای کشوری مثل ایران، رعایت مسئله حفاظتی و پنهانکاری است. 2⃣ در چند سال اخیر برنامه فضایی کشور ما دچار مشکلاتی شده و چند پرتاب قبلی با عدم توفیق کامل مواجه شدند. یکی از نکات منفی درخصوص آن پرتاب‌ها، رسانه‌ای شدن مراحل قبل از شلیک ماهواره از طریق تصاویر ماهواره‌ای بود که باعث افزایش جنگ روانی و فضای مسموم تبلیغاتی علیه کشور می‌شد. 3⃣با حرکت اخیر، به نوعی سپاه نه فقط از حرکت دشمن برای ایجاد جنگ روانی و ایجاد مانور برتری اطلاعاتی نسبت به ایران جلوگیری کرد، بلکه با غافلگیر کردن آنها توان پنهانکاری و حفاظت اطلاعات خود را به رخ دشمن کشیده و به نوعی یک آفند روانی اطلاعاتی را بر علیه آنها انجام داده است. 4⃣کدام آیه روی ماهواره‌بر نوشته شد؟ عبارت عربی مشاهده شده بر روی ماهواره‌بر قاصد بخشی از آیه ۱۳ سوره زخرف است: «لِتَسْتَوُوا عَلَی ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ تا چون با کمال تسلط بر پشت آنها نشستید متذکر نعمت خدایتان شوید و گویید: پاک و منزّه خدایی که این (انواع کشتی و چهارپایان قوی) را مسخر ما گردانید و گرنه ما هرگز قادر بر آن نبودیم.».⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ روزى كه ماهواره نور در عرض ٥١٠ ثانيه يعني ٨/٥ دقيقه رفت تو فضا و نشست سر جاش بايد مثل نيمه شعبان جشن و پاي كوبى ميكرديم و اسمون رو نور افشان ميكرديم چون ديگه ميتونيم از آسمون به زمين نگاه كنيم ميدونيد چه شاهكاري كرديم ؟ اهميت اين حركت فوق العاده رو نفهميديم بذاريد چندتا از ويژگي هاي اين اقدام شكوهمند رو بگم تا بهتر متوجه بشيد همونطور كه سردار ِعزيز گفتند امروز از آسمان زمين را نگاه ميكنيم در نگاه اول يه رجز خونى ِزيباست اما وقتى اين جمله رو كنار خصوصيات اين ماهواره ميذاري تازه ميفهمي چه گل فرمايش كردند ايشون چندتا از خصوصيات رو در تصاوير گفتيم اما اين خصوصيات با چيزايى كه الان كنم ده درصد ويژگي هاي اين ماهواره هم نميشه بقيه اش فوق سريه كه منم از دركش عاجزم از امروز به بعد خطاي موش.ك هاى نقطه زن ما به ده سانت رسيد كه اين ويژگي واسه شيعه كه نميخواد آدم عادى كشته بشه خيلى مهمه موشك هاى دشمن رو قبل از لانچ رديابى ميكنيم يعني تا طرف دستگاه رو روشن كنه و بخواد تا مدتى كه دستگاه گرم ميشه يه سيگار بكشه ما شناساييش كرديم ديگه از امروز چيزي به نام پرنده شناسايي مخفى نداريم همينجوريشم ما گلوبال رو خوابونديم زمين از الان ببين چي ميشه مثلا پهپاد جاسوسى تا از لونش تو امريكا بزنه بيرون تو رصد ماست از امروز ديگه قرار نيس
ت رژيم بچه كش براحتى مواضع مقاومت رو بزنه يا مثل دزدها هواپيماي جنگيشو رو هوا قايم كنه پشت هواپيماي مسافربري و مواضع مارو بزنه از امروز تمام تحركاتى كه قبلا با پهپاد شناسايي ميكرديم رو خيلي دقيق تر سريع تر و وسيع تر مشاهده ميكنيم حتي ميتونيم بفهميم كدوم نيروشون مرخصيه و كدومشون صبح كه اومده انگشت حضور غياب نزده از امروز ديگه تمام سيستم ها و پهپادهاى ح.ز .ب ا... ان.صار ا... و ح. ش. د به سيستم فرماندهي كل يعني ايران وصل شدند اينو ماها كه نظامي نيستيم از روي متن اهميتشو عمرن درك نميكنيم ايجورى بگم جبهه مقاومت شد يك نگاه واحد و تمام اطلاعات و رصد ها بين هم تبادل ميشه و جالب تر اينكه اگه دوباره بخوايم جايي مثل عين الاسد رو بزنيم نياز نيست هزارتا پست بذاريم تا اثبات كنيم زديم و امريكا نميتونه سانسور كنه ،با ماهواره امار همه مرگ مغزيهاشونو با ساعت مرگ در مياريم ما زمان صدام موشك فيتيله اي ساختيم و امروز رسيديم به ماهواره نظامي اين اولين ماهواره نظامى ما بود با اين دقت عجيب فك كنيد ماهواره نظامي بعدي چه ميكنه احتمالا با اون ديگه ميتونيم شن هاي روي زمين رو هم بشماريم . سلامتى سربازان اسلام صلوات ♿👌👌🙏✌✌🙏👏👏♿
هدایت شده از جزء خوانی قرآن کریم
ترتیل جزء04 - منشاوی www.jea.ir .mp3
7.84M
🔊 ترتیل قرآن - جزء4 - منشاوی
#نهج_البلاغه 💠خداوند فرشته اى دارد که همه روز بانگ مى زند بزایید براى مردن و گردآورید براى فنا و بنا کنید براى ویران شدن» 📚 #حکمت ۱۳۲
۱۳۲👆👆👆 ❣امیر المومنین _علیه السلام _می فرماید : ✨إِنَّ لِلَّهِ مَلَكاً يُنَادِي فِي كُلِّ يَوْمٍ: لِدُوا لِلْمَوْتِ، وَ اجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ، وَ ابْنُوا لِلْخَرَابِ. 💠«خداوند فرشته اى دارد که همه روز بانگ مى زند بزایید براى مردن و گردآورید براى فنا و بنا کنید براى ویران شدن». ✍در حقیقت امام روى سه چیز از مهم ترین مواهب زندگى دنیا انگشت گذارده و سرانجام همه آنها را روشن ساخت: 🔻 فرزندان که عزیزترین سرمایه انسان اند 🔻و اموال که براى آن زحمت فراوان مى کشد 🔻و بناهاى مجلل که گاه قسمت عمده عمر خود را صرف آن مى کند. 💢امام مى فرماید: هیچ یک از اینها بقا و دوامى ندارد و سرانجام گرد و غبار فنا بر روى همه آنها مى نشیند تنها چیزى که براى انسان باقى مى ماند اعمال خیر و نیکى هاست که نزد خدا ذخیره مى شود 👈در این که آیا واقعاً فرشته اى فریاد مى زند و ما صداى او را نمى شنویم یا زبان حال جهان آفرینش و طبیعت دنیاست یا صدایى است که از جان و فطرت و عقل ما بر مى خیزد و ملک اشاره به آن است، محلّ گفتوگو است. 🔹کسانى که آن را تفسیر به طبیعت دنیا و مانند آن کرده اند دلیلشان این است که اگر واقعاً ملکى صدا بزند و ما نداى او را نشنویم چه فایده اى مى تواند داشته باشد؟; ولى به این ایراد مى توان پاسخ داد که وقتى نداى آن ملک به وسیله اولیاءالله براى ما نقل شود تأثیرش واضح است مثل این که ما براى کسى نقل کنیم که فرزندت را در فلان شهر دیدیم که فریاد مى زد مرا یارى کنید. در این گونه موارد صداى شخص غائب به وسیله شخص حاضر رسیده است. ✔️بهترین راه براى این که انسان سرنوشت آینده خود را تشخیص دهد آن است که درباره پیشینیان فکر کند آنها کجا رفتند؟ اموالشان چه شد؟ و کاخ هایشان به چه سرنوشتی گرفتار گردید ؟ ═══✙❆♡❆✙═══ 💝 ═══✙❆♡❆✙═══
به همت خیرین عزیز.. سیسمونی پایگاه شهید همت
✍️ 💠 بلیط را به طرف ابوالفضل گرفته بود، دیگر نگاهم نمی‌کرد و از لرزش صدایش پیدا بود پای رفتنم تمام تنش را لرزانده است. ابوالفضل گمان کرد می‌خواهد طلاقم دهد که سینه در سینه‌اش قد علم کرد و را به صلّابه کشید :«به همین راحتی زنت رو ول می‌کنی میری؟» 💠 از اینکه خطاب شدم خجالت کشید، نگاهش پیش چشمان برادرم به زمین افتاد و صدای من میان گریه گم شد :«سه ماهه سعد مُرده!» ابوالفضل نفهمید چه می‌گویم و مصطفی بی‌غیرتی سعد را به چشم دیده بود که دوباره سرش را بالا گرفت و در برابر بهت ابوالفضل سینه سپر کرد :«این سه ماه خواهرتون پیش ما بودن، اینم بلیط امشب‌شون واسه !» 💠 دست ابوالفضل برای گرفتن بلیط بالا نمی‌آمد و مصطفی طاقتش تمام شده بود که بلیط را در جیبش جا زد، چشمانش را به سمت زمین کشید تا دیگر به روی من نیفتد و صدایش در سینه فرو رفت :« حافظتون باشه!» و بلافاصله چرخید و مقابل چشمانم از حرم بیرون رفت. دلم بی‌اختیار دنبالش کشیده شد و ابوالفضل هنوز در حیرت مرگ سعد مانده بود که صدایم زد :«زینب...» 💠 ذهنش پُر از سوال و قلب من از رفتن مصطفی خالی شده بود و دلم می‌خواست فقط از او بگویم که با پشت دستم اشکم را پاک کردم و حضورش را خوردم :«سعد گفت بیایم اینجا تو مبارزه کنار مردم باشیم، اما تکفیری‌ها کشتنش و دنبال من بودن که این آقا نجاتم داد!» نگاه ابوالفضل گیج حرف‌هایم در کاسه چشمانش می‌چرخید و انگار بهتر از من تکفیری‌ها را می‌شناخت که آتش گرفت و خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد :«اذیتت کردن؟» 💠 شش ماه در خانه سعد عذاب کشیده بودم، تا کنیزی آن چیزی نمانده و حالا رفتن مصطفی جانم را به گلو رسانده بود که در آغوش چشمانش دلم را رها کردم :«داداش خیلی خستم، منو ببر خونه!» و نمی‌دانستم نام خانه زخم دلش را پاره می‌کند که چشمانش از درد در هم رفت و به‌جای جوابم، خبر داد :«من تازه اومدم سوریه، با بچه‌های برا مأموریت اومدیم.» 💠 می‌دانستم درجه‌دار است و نمی‌دانستم حالا در چه می‌کند و او دلش هنوز پیش خانه مانده و فکری دیوانه‌اش کرده بود که سرم خراب شد :«می‌دونی این چند ماه چقدر دنبالت گشتم؟ موبایلت خاموش بود، هیچکدوم از دوستات ازت خبر نداشتن، هر جا بگی سر زدم، حالا باید تو این کشور از دست یه مرد غریبه تحویلت بگیرم؟» از نمک نگرانی صدایش دلم شور افتاد، فهمیدم خبری بوده که اینهمه دنبالم گشته و فرصت نشد بپرسم که آسمان به زمین افتاد و قلبم از جا کنده شد. 💠 بی‌اختیار سرم به سمت خروجی چرخید و دیدم حجم خاک و خاکستر آسمان را سیاه کرده و ستون دود از انتهای خیابان بالا می‌رود. دلم تا انتهای خیابان تپید، جایی که با مصطفی از ماشین پیاده شدیم و اختیارم دست خودم نبود که به سمت خیابان دویدم. 💠 هیاهوی جمعیت همه به سمت نقطه می‌رفت، ابوالفضل نگران جانم فریاد می‌کشید تا به آن‌سو نروم و من مصطفی را گم کرده بودم که با بی‌قراری تا انتهای خیابان دویدم و دیدم سر چهارراه غوغا شده است. بوی دود و حرارت آتش، خیابان را مثل میدان کرده و همهمه جیغ و گریه همه جا را پُر کرده بود. اسکلت ماشینی در کوهی از آتش مانده و کف خیابان همه رنگ شده بود که دیگر از نفس افتادم. 💠 دختربچه‌ای دستش قطع شده و به گمانم درجا جان داده بود که صورتش زیر رگه‌هایی از خون به زردی می‌زد و مادرش طوری ضجه می‌زد که دلم از هم پاره شد. قدم‌هایم به زمین قفل شده و تازه پسر جوانی را دیدم که از کمر به پایینش نبود و پیکرهایی که دیگر چیزی از آن‌ها باقی نمانده و اگر دست ابوالفضل نبود همانجا از حال می‌رفتم. 💠 تمام تنم میان دستانش از وحشت می‌لرزید و نگاهم هر گوشه دنبال مصطفی می‌چرخید و می‌ترسیدم پیکره پاره‌اش را ببینم که میان خیابان رو به حرم چرخیدم بلکه (علیهاالسلام) کاری کند. ابوالفضل مرا میان جمعیت هراسان می‌کشید، می‌خواست از صحنه انفجار دورم کند و من با گریه التماسش می‌کردم تا مصطفی را پیدا کند که پیکر غرق خونش را کنار خیابان دیدم و قلبم از تپش افتاد. 💠 به پهلو روی زمین افتاده بود، انگار با خون داده بودند و او فقط از درد روی زمین پا می‌کشید، با یک دستش به زمین چنگ می‌زد تا برخیزد و توانی به تن زخمی‌اش نمانده بود که دوباره زمین می‌خورد. با اشک‌هایم به (علیهاالسلام) و با دست‌هایم به ابوالفضل التماس می‌کردم نجاتش دهند و او برابر چشمانم دوباره در خون دست و پا می‌زد... ✍️نویسنده: