eitaa logo
نسل سلیمانی
164 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین @Naslezahra
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رسول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قالیباف: تمام دشمنان کوچک و بزرگ ایران از سپاه سیلی خورده‌اند 🔹سپاه پاسداران، فرزند پرافتخار و سربلند انقلاب اسلامی و مایۀ دل‌گرمی و امیدواری و غرور ملت شریف ایران است. 🔹رشادت و هوشیاری سپاه در بیش از ۴ دهۀ گذشته چنان بوده که امروز می‌توان با قطعیت گفت که تمام دشمنان کوچک و بزرگ ایران عزیز در طول این سال‌ها، از سپاه پاسداران سیلی‌ خورده‌اند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 https://rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 https://eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نتانیاهو: با ترامپ درباره ایران گفت‌و‌گو می‌کنم 🔹من اکنون برای دیدار با رئیس‌جمهور ترامپ به واشنگتن می‌روم. طرف اسرائیلی و آمریکایی باهم دربارهٔ «حماس، بازگشت گروگان‌ها و محور ایران که کل جهان را تهدید می‌کند» رایزنی خواهند کرد. 🔹با همکاری با یکدیگر می‌توانیم خاورمیانه را بیشتر از قبل تغییر دهیم، امنیت اسرائیل را تقویت کنیم، توافقات را گسترش دهیم و از دل قدرت، دوران قابل توجهی از صلح را به ارمغان بیاوریم. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 https://rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 https://eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
🇮🇷🇵🇸 (شماره ۱۳) ⁉️ سؤال ۱۳: اگر انقلاب نمی‌شد، اکنون ایران در چه وضعیتی بود؟ 🍃🌹🍃 🔹بر اساس وابستگی‌ای که رژیم پهلوی در عرصه‌های مختلف به غرب و آمریکا داشت، به احتمال قوی وضعیت داخلی ایران به شرح زیر بود: 💢وضعیت سیاسی: ▫️تداوم نظام سیاسی وابسته‌ی پهلوی به قدرت‌هایی مانند انگلیس و آمریکا ▫️نهادینه شدن ساختار سیاسیِ استبدادی و نظام شاهنشاهی موروثی (انتقال قدرت از پدر به فرزند) و حاکمیت خفقانیِ شدیدتر از ساواک ▫️استمرار عقب‌ماندگی کشور به دلیل وابستگی ساخت سیاسیِ قدرت و مشغول‌سازی‌ها به ابزارهای مونتاژیِ نوین بدون اینکه اجازه‌ی دانش بنیانی و تقویت قدرت درونی را بدهند ▫️نبود زیرساخت‌های قانونیِ مشارکت مدنی و تحرک و پویاییِ اجتماعی ▫️بسته بودن فضای مشارکت سیاسی و بی‌توجهی به خواست و مطالبات مردم به دلیل نبود انتخابات واقعی برای انتخاب مسئولین کشور توسط مردم ▫️وابستگی ساختاریِ نظام تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در مسائل داخلی و خارجی به آمریکا و پایمال شدن مصالح و منافع ملی در برابر منافع نامشروع آمریکا و غرب 💢وضعیت فرهنگی و علمی ▫️نهادینه شدن فرهنگ و روحیه‌ی استبدادی در همه‌ی مناسبات و تعاملات سیاسی، اجتماعی کشور ▫️تحقیرِ هر چه بیشتر هویت و فرهنگ ملی توسط فرهنگ وارداتی غربی و از بین رفتن عزت ملی ▫️تعمیق وابستگیِ فکری و فرهنگی به غرب و از بین رفتن استقلال فکری و اندیشه‌ی تمدن‌ساز ▫️عدم رشد علمی و عدم دستیابی به دانش‌های نوین مثل دانش سلول‌های بنیادی، دانش صنعت هسته‌ای، نانو و بیوفناوری، دانش فضایی و ساخت ماهواره، دانش ساخت موشک‌های قاره‌پیما، صنعت پهپاد و ... 💢وضعیت اقتصادی ▫️معطل ماندن ظرفیت‌های بی‌نظیر درون‌زای اقتصادی و تعمیق وابستگی شدید اقتصادی و تولیدی به بیرون ▫️واردات بی‌رویه‌ی محصولات خارجی و دامن زدن به فرهنگ مصرف‌گراییِ منحط غربی ▫️به محاق رفتن تولید داخلی و زیرساخت‌های خودکفایی به ویژه در تولیدات کشاورزی و دامی 💢وضعیت دفاعی و امنیتی ▫️نداشتن توان دفاعی بازدارنده و تهاجمی نسبت به تهدیدات بالقوه و بالفعل ▫️وابستگی شدید به غرب و آمریکا در تعیین دکترین نظامی- امنیتی و تأمین تسلیحات مورد نیاز کشور ▫️عدم رشد و توسعه‌ی درون‌زای صنعت دفاعی و تعمیم دانش سرریز آن به سایر حوزه‌ها | •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
🇮🇷🇵🇸 🔰 تحرکات جریان مشکوک برای ایجاد دوقطبی و درگیری درونی در خانواده انقلاب 🍃🌹🍃 ۱. یک جریان مشکوک همنوا با ضد انقلاب درصدد راه‌اندازی تجمعات اعتراضی در مناطق مختلف از جمله در مقابل مجلس است. ۲. این جریان بر ضرورت عدم موفقیت و نیمه تمام ماندن دولت تاکید دارد. ۳. این جریان اخیراً در پوشش‌های سوپرانقلابی، انتقاد به شخص رهبر انقلاب در موضوعاتی مانند و... را آغاز کرده است. ۴. تخریب نیروهای نظامی و دلسرد کردن جریان انقلاب کارکرد اصلی این جریان است. ۵. برخی چهره‌های اصلی این جریان در رسانه‌های رسمی تبلیغ می‌شوند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | لباس نجس چه زمانی پاک می‌شود •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
چرا سیب‌زمینی ۷۰ هزار تومان شد 🔹افزایش قیمت سیب زمینی به کیلویی ۶۰ تا ۷۰ هزار تومان، وزارت جهاد کشاورزی را مجبور کرد مجوز واردات ۵۰ هزار تن سیب‌زمینی را صادر کند. 🔹چون پارسال قیمت سیب‌زمینی پایین بود تولید امسالِ کشاورزان از ۵ به ۴ میلیون تن کاهش یافت. سخنگوی کمیسیون توسعۀ تجارت خانۀ صنعت هم گفته امسال به‌دلیل بالارفتن نرخ ارز، صادرات سیب‌زمینی نزدیک به ۲ برابر شده است. 🔹این ۲ عامل سبب شد که در یکی دو ماه گذشته با شکاف بین عرضه و تقاضا قیمت سیب‌زمینی بالا برود. 🔸وزارت کشاورزی آمارهای به‌روز از تولید و پیش‌بینی قیمتِ سال آینده را ندارد و کشاورزان با استناد به قیمت سال گذشته محصول می‌کارند که مثل قدم‌زدن در تاریکی است. همین باعث می‌شود یک سال در فصل برداشت بازار با بیش‌بود مواجه باشد و یک‌سال با کمبود؛ اشکالی که رهبر انقلاب هم ۲ سال پیش بر اصلاح آن و ضرورت داشتنِ آمار دقیق تولید محصولات کشاورزی تاکید کردند. 🔸به‌گفتۀ کارشناسان قانون الگوی کشت که راهکاری برای نوسانات تولید و قیمت است اگر به درستی اجرا شود جلوی بیش‌بود و کمبود و نوسانات قیمتی در بازار را می‌گیرد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
🇮🇷🇵🇸 🔰چراغ سبز ترامپ؟!! 🍃🌹🍃 «ایالات متحده آمریکا در جریان چهل و هشتمین نشست بررسی دوره‌ای جهانی شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در ژنو، برای اولین بار از انتقاد از کارنامه حقوق بشری جمهوری اسلامی خودداری کرد.» 🔹برخی این خبر را پیشگامی ترامپ برای مذاکره با ایران تفسیر کردند. خبر بعدی، به این تفسیر ضریب داد. «قطع بودجه ۶۰ میلیون دلاری شبکه‌های ماهواره‌ای توسط ترامپ» تب و تابی بین رسانه‌های اپوزیسیون خارج‌نشین انداخت. طبق بررسی‌های BBC در ادامه این روند تعدادی از نهادها و رسانه‌های فارسی زبان وادار شد‌ه‌اند نیروهای پاره وقت خود را تعدیل کنند. این نشان از آشفتگی اپوزیسیون از فرمان اجرایی ترامپ داشت. در میان این اخبار و تحولات خارجی برخی روزنامه‌های داخلی تیترهای کهنه‌شان را نو نوار می‌کردند و می‌گفتند: «با دشمنان مدارا» 🔹اما واقعیت چیست؟ ترامپ چرا میخواهد به ایران چراغ سبز نشان دهد؟ برای اینکه به راز این چراغ سبز پی ببریم باید قدری کامل‌تر اخبار را دنبال کنیم. به این خبر توجه کنید: «دونالد ترامپ در یکی از فرمان‌های اجرایی که امضا کرد، تمام کمک‌های خارجی آمریکا را به مدت ۹۰ روز تعلیق کرده است. او سه ماه برای بازبینی این کمک‌ها فرصت خواسته است. این کمک‌ها که سال ۲۰۲۳ حدود ۷۰ میلیارد دلار بوده است به بیش از دویست کشور جهان، پانزده هزار نهاد و سازمان ارائه می‌شود» این خبر نه تنها اپوزیسیون و رسانه‌های معاند جمهوری اسلامی را نگران کرد، بلکه برخی نهادها و حتی کشورهای دیگر از جمله اوکراین را هم نگران کرد. در واقع موضوع فراتر از شبکه‌های فارسی زبان بود. دلیل این تصمیم ترامپ را می‌توان در باور مرکانتیلیسمی ترامپ یافت. در واقع او بر اساس باور به اقتصاد ملی معتقد به نوعی نو انزواگرایی است. 🔹همانطور که شان اسپایسر دبیر سابق مطبوعاتی کاخ سفید در مورد سیاست خارجی دولت دونالد ترامپ در دور گذشته چنین عنوان کرده بود که ترامپ دکترین «اول آمریکا» را سر لوحه کار خود قرار داده است. به این صورت که منافع ملی آمریکا در ابعاد اقتصادی و امنیت ملی حفظ شود، نه به این معنی باشد که آمریکا همچون ژاندارمی در منطقه پرسه بزند. به عقیده ترامپ اول باید به دنبال این بود که چه چیزی بیشتر منافع ملی آمریکا و دولت آمریکا را تأمین می‌کند، سپس باید هزینه‌ها را متمرکز کرد. با اندکی مطالعه‌ی منش و سیاست‌های ترامپ در دور اول ریاست‌جمهوری‌اش به خوبی خواهیم فهمید که اخباری که شاید برای برخی رسانه‌های داخلی، جدید به نظر می‌رسد و آن را چراغ سبز ترامپ تفسیر می‌کنند در واقع ادامه‌ی مسیر دولت سابق ترامپ اما با رویکردی به اصطلاح رادیکال‌تر است. ترامپ بر این باور است که نقش ژاندارمری و مداخله‌گرایی آمریکا، هزینه‌های گزافی را برای این کشور به بار آورده؛ لذا به دنبال آن است که در تکالیف یا تعهدات پرهزینه‌ی آمریکا تجدیدنظر کند. روبیو وزیر خارجه می گوید: «از هر دلاری که به فاندگیران ایرانی داده شده، تنها ۱۲ سنت به مقصد اصلی رسیده و ۸۸ سنت آن صرف هزینه‌های شخصی و اداری شده است.» بنابراین موضوع، ناکارآمدی شبکه‌های معاند در پیشبرد نقشه‌های شوم استکبار است نه چراغ سبز به ایران! از این رو خط مذاکره صرفاً یک باور ساده است که به هیچ راه سازنده‌ای ختم نخواهد شد. ✍🏼 محمد حکیمی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 eitaa.com/rasul313
❤️ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ در فاصله بین بحث های دوباره پدرم، من و فاطمه به طبقه بالا میرود و برای من چادر و روسری سفید می آورد. مادرم که کوتاه امده اشاره میکند به دستهای پر فاطمه و میگوید _ من که دیگه چیزی ندارم برای گفتن...چادر عروستونم آوردید. سجاد هم بعد از دیدن چادر و روسری به عجله به اتاقش میرود و با یڪ کت مشکی و اتو خورده پایین می آید. پدرم پوزخند میزند _ عجب!...بقول خانومم چی بگم دیگه...دخترم خودش باید به عاقبت تصمیمش فکر کنه! حسین اقا که با تمام صبوری تا بحال سکوت کرده بود. دستهایش را بهم میمالد و میگوید: خب پس مبارڪه و حاج اقا هم با لبخند صلوات میفرستد و پشت بندش همه صلواتی بلند تر و قشنگ تر میفرستند. فاطمه و زینب دست مرا میگیرند و به آشپزخانه میبرند. روسری و چادر را سرم میکنند. و هر دو با هم صورتم را میبوسند. از شوق گریه ام میگیرد.هرسه با هم به هال می رویم. روی مبل نشسته ای باکت و شلوار نظامی! خنده ام میگیرد. ! سروبه زیر کنار مینشینم. اینبار با دفعه قبل فرق دارد. تو میخندی و نزدیکم نشسته ای...و من میدانم که دوستم داری! نه نه...بگذار بهتر بگویم تو از اول دوستم داشتی! خم میشوی و درگوشم زمزمه میکنی _ چه ماه شدی ریحانم با خجالت ریز میخندم _ ممنون آقا شمام خیلی... خنده ات میگیرد _ مسخره شدم! نری برا دوستات تعریف کنیا هردو میخندیم حاج آقا مینشیند.ددفترش را باز میکند + بسم الله الرحمن الرحیم. ... .... هیچ چیز را نمیشنوم. تنها اشک و اشک و صدای تپیدن نبض هایمان کنارهم. دیدی آخر برای هم شدیم؟ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ خدایا از تو ممنونم! من برای داشتن حلالم جنگیدم... و الان .... با کنار چادرم اشکم را پاک میکنم. هر چه به آخر خطبه میرسیم. نزدیک شدن صدای نفسهایمان بهم را بیشتر احساس میکنم. مگر میشد جشن از این ساده تر! حقا که تو هم طلبه ای و هم رزمنده! ازهمان ابتدا سادگی ات راد وست داشتم. به خودم می آیم که _ آیا وڪیلم؟... به چهره پدر و مادرم نگاه میکنم و با اشاره لب میگویم _ مرسی بابا...مرسی ماما و بعد بلند جواب میدهم _ با اجازه پدرو مادرم ،بزرگترای مجلس و...و آقا امام زمان عج بله! دستم را در دستت فشار میدهی. فاطمه تندتند شروع میکند به دست زدن که حاج اقا صلوات میفرستد و همه میخندیم. شیرینی عقدمانم میشود شکلات نباتی روی عسلی تان... نگاهم میکنی _ حالا شدی ریحانه ی علی! ❣❤️❣❤️❣❤️❣ ✍ ادامه دارد
❤ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ گوشه ای از چادر روی صورتم را کنار میزنم و نگاهت میکنم. لبخندت عمیق است. به عمق عشقمان! بی اراده بغض میکنم. دوست دارم جلوتر بیایم و روی ریش بلندت را ببوسم. متوجه نگاهم میشوی زیر چشمی به دستم نگاه میکنی. _ ببینم خانومی حلقت کجاست؟ لبم را کج میکنم و جواب میدهم _ حلقه چه اهمیتی داره وقتی اصل چیز دیگس... دستت را مشت میکنی و میاوری جلوی دهانت _ اِ اِ اِ...چه اهمیتی؟...پس وقتی نبودم چطوری یادم بیفتی؟ انگشتر نشونم را نشانت میدهم _ با این..بعدشم مگه قراره اصن یادم بری که چیزیم یادآور باشه! ذوق میکنی _ همممم...قربون خانوم ! خجالت زده سرم را پایین میندازم. خم میشوی و از روی عسلی یک شکلات نباتی از همان بدمزه ها که من بدم می آید برمیداری و در جیب پیرهنت میگذاری. اهمیتی نمیدهم و ذهنم را درگیر خودت میکنم. حاج اقا بلند میشود و میگوید _ خب ان شاءالله که خوشبخت شن و این اتفاق بشه نوید یه خبر خوب دیگه! ب الحن معنی داری زیر لب میگویی _ ان شاءالله! نمیدانم چرا دلم شور میزند!اما باز توجهی نمیکنم و منم همینطور به تقلید از تو میگویم ان شاءالله. همه از حاج اقا تشکر و تا راهرو بدرقه اش میکنیم. فقط تو تا دم در همراهش میروی. وقتی برمیگردی دیگر داخل نمی آیـے و از همان وسط حیاط اعلام میکنی که دیر شده و باید بروی. ماهم همگی به تکاپو می افتیم که حاضر شویم تا به فرودگاه بیاییم. یکدفعه میخندی و میگویی _ اووو چه خبرشد یهو !؟میدویید اینور اونور ! نیازی نیست که بیاید. نمیخوام لبخند شیرین این اتفاق به اشک خداحافظی تبدیل شه اونجا..... مادرم میگوید _ این چه حرفیه ما وظیفمونه تو تبسم متینی میکنی _ مادر جون گفتم که نیازی نیست. فاطمه اصرار میکند _ یعنی نیایم؟....مگه میشه؟ _ نه دیگه شما بمونید کنار عروس ما! باز خجالت میکشم و سرم را پایین میندازم. با هر بدبختی که بود دیگران را راضی میکنی و اخر سر حرف ،حرف خودت میشود. در همان حیاط مادرت و فاطمه را سخت در اغوش میگیری. زهرا خانوم سعی میکند جلوی اشکهایش را بگیرد اما مگر میشد در چنین لحظه ای اشک نریخت. فاطمه حاضر نمیشود سرش را از روی سینه ات بر دارد. سجاد از تو جدایش میکند. بعد خودش مقابلت می ایستد و به سر تا پایت برادرانه نگاه میکند، دست مردانه میدهد و چندتا به کتفت میزند. _ داداش خودمونیما! چه خوشگل شدی! میترسم زودی انتخاب شی! قلبم میلرزد! "خدایا این چه حرفیه که سجاد میزنه!" ❣❤️❣❤️❣❤️❣ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ پدرم و پدرت هم خداحافظی میکنند.لحظه ی تلخی است... خودت سعی داری خیلی وداع را طولانی نکنی. برای همین هرکس که به آغوشت می آید سریع خودت را بعداز چند لحظه کنار میکشی. زینب بخاطر نامحرم ها خجالت میکشید نزدیکت بیاید برای همین در دو قدمی ایستاد و خداحافظی کرد. اما من لرزش چانه ی ظریفش را بین دو لبه چادر میدیدم...میترسیم هم خودش و هم بچه درون وجودش دق کنند! حالا میماند یک من...با تو! جلو می آیم. به سر تا پایم نگاه میکنی. لبخندت از هزار بار تمجید و تعریف برایم ارزشمند ترواست. پدرت به همه اشاره میکند که داخل خانه برگردند تا ما خداحافظی کنیم. زهراخانوم دردحالیکه با گوشه روسری اش اشکش را پاک میکند میگوید _ خب این چه خداحافظی بود؟ تا جلو در مگه نباید ببریمش!؟ تازه آب میخوام بریزم پشتش بچم به سلامت بره... حس میکنم خیلی دقیق شده ام چون یڪ لحظه با تمام شدن حرف مادرت در دلم میگذرد " چرا نگفت به سلامت بره و برگرده؟...خدایا چرا همه حرفها بوی رفتن میده....بوی خداحافظی برای همیشه" حسین آقا با آرامش خاصی چشمهایش را میبندد و باز میکند _ چرا خانوم...کاسه آبو بده عروست بریزه پشت علی...داینجوری بهترم هست! بعدم خودت که میبینی پسرت از اون مدل خداحافظی خوشش نمیاد. زهراخانوم کاسه را لب حوض میگذارد تا آخر سر برش دارم. آقاحسین همه را سمت خانه هدایت کرد. لحظه آخر وقتی که جلوی در ایستاده بودن تا داخل بروند صدایشان زدی _ حلال کنید... یک دفعه مادرت داغ دلش تازه میشود و با هق هق داخل میرود. چند دقیقه بعد فقط من بودم و تو. دستم را میگیری  و با خودت میکشی در راهروی اجری کوتاه که انتهایش میخورد به در ورودی. دست در جیبت میکنی و شکلات نباتی را در می آوری و سمت دهانم می گیری. پس برای این لحظه نگهش داشتی! میخندم و دهانم را باز میکنم. شکلات را روی زبانم میگذاری و با حالتی بانمک میگویی _ حالا بگو آممم... و دهانش را میبندد! میگویم آممم و دهانم را میبندم...میخندی و لپم را آرام میکشی. _ خب حالا وقتشه... دستهایت را سمت گردنت بالا می آوری ❣❤️❣❤️❣❤️❣ ✍ ادامه دارد
❤️ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ انگشت اشاره ات را زیر یقه ات میبری و زنجیری که دور گردنت بسته ای بیرون میکشی. انگشتری حکاکی شده و زیبا که سنگ سرخ عقیق رویش برق میزند در زنجیرت تاب میخورد. از دور گردنت بازش میکنی و انگشتر را در می آوری _ خب خانوم دست چپتو بده به من... با تعجب نگاهت میکنم _ این مال منه؟ _ اره دیگه! نکنه میخوای بدون حلقه عروس شی؟ مات و مبهوت لبخند عجیبت میپرسم _ چرا اینقد زحمت.... خب...چرا همونجا دستم نکردی لبخندت محو میشود. چادرم را کنار میزنی و دست چپم را میگیری و بالا می آوری _ چون ممکن بود خانواده ها فکر کنن من میخوام پا بند خودم کنمت...حتی بعد از اینکه .... دستم را ازدستت بیرون میکشم و چشمهایم را تنگ میکنم _ بعد چی؟ _ حالا بده دستتو دستم را پشتم قایم میکنم _ اول تو بگو! با یک حرکت سریع دستم را میگیری و بزور جلو می آوری _ حالا بلاخره شاید مام لیاقت پیدا کنیم بپریم... با درد نگاهت میکنم. سرت را پایین انداخته ای. حلقه سفید و در انگشتم فرو میبری _ وای چقد تو دستت قشنگ تره!! عین برگ گل ...ریحانه برازندته... نمیتوانم بخندم...فقط به تو خیره شده ام. حتی اشک هم نمیریزم. سرت را بالا می آوری و به لبهایم خیره میشوی _ بخند دیگه عروس خانوم... نمیخندم...شوکه شده ام! میدانم اگر طوری بشود دیوانه میشوم. بازو هایم را میگیری و نزدیک صورتم می آیـے و پیشانی ام را میبوسی. طولانی...و طولانی... بوسه ات مثل یک برق در تمام وجودم میگذرد و چشمهایم را میسوزاند...یکدفعه خودم را در آغوشت میندازم و باصدای بلند گریه میکنم... خدایا علیمو به تو میسپارم خدایا میدونی چقدر دوسش دارم میدونم خبرای خوب میشنوم نمیخوام به حرفهای بقیه فکر کنم علی برمیگرده مثل خیلیای دیگه ما بچه دار میشیم... ما... یک لحظه بی اراده فکرم به زبانم می آید و با صدای گرفته و خش دارهمانطور که سر روی سینه ات گذاشته ام میپرسم ❣❤️❣❤️❣❤️❣   _علی _ جون علی؟ _ برمیگردی آره؟... مکث میکنی.کفری میشوم و با حرص دوباره میگویم _ برمیگردی میدونم _ اره! برمیگردم... _ اوهوم! میدونم!...تو منو تنها نمیزاری... _ نه خانوم چرا تنها؟...همیشه پیشتم...همیشه! _ علی؟ _ جانم لوس آقایی _ دوست دارم.... و باز هم مکث...اینبار متفاوت ... بازوهایت را دورم محکم تنگ میکنی... صدایت میلرزد _ من خیلی بیشتر! کاش زمان می ایستاد...کاش میشد ماند و ماند در میان دستانت...کاش میشد! سرم را میبوسی و مرا ازخودت جدا میکنی _ خانوم نشد پامونو بلرزونیا! باید برم... نمیدانم...کسی از وجودم جواب میدهد _ برو!....خدابه همرات..... توهم خم میشوی. ساکت را برمیداری،در را باز میکنی، برای بار اخر نگاهم میکنی و میروی... مثل ابر بهار بی صدا اشک میریزم. به کوچه میدوم و به قدمهای آهسته ات نگاه میکنم. یک دفعه صدا میزنم _ علی؟ بر میگردی و نگاهم میکنی.داری گریه میکنی؟...خدایا مرد من داره با گریه میره... حرفم را میخورم و فقط میگویم _ منتظرم.... سرت را تکان میدهی و باز به راه می افتی. همانطور که پشتت من است بلند میگویی _ منتظر یه خبر خوب باش...یه خبر! پوتین و لباس رزم و میدان نبرد.... خدایا همسرم را به قتلگاه میفرستم! خبر...فقط میتواند خبرِ... ✍ ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از رسول
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم 🔹 امروز؛ صفحه سیصد و پنج قرآن کریم سوره مبارکه مريم ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 eitaa.com/rasul313