هدایت شده از رسول
🇮🇷🇵🇸
#یادداشت
🔰 چند روایت از اقتصاد پهلوی (۳)
3⃣ بخش سوم
🍃🌹🍃
۴. فساد اطرافیان و سکوت پهلوی
«مجید مجیدی» که در رژیم پهلوی و طی دهه ۵۰ مسئولیتهایی، چون وزارت کار و ریاست سازمان برنامه را برعهده داشت، میگوید: «سال ۱۳۵۳ بود که برای ارائه گزارش بودجه نزد شاه رفتم. بعد از اینکه شاه با اصول بودجه موافقت کرد، داشتم از اتاق بیرون میآمدم که شاه گفت بنشین کارت دارم. میخواهم در تشکیلات سیاسی مملکت تغییراتی ایجاد کنم، فکر کردیم باید یک سیستمی به وجود بیاوریم که انتقاد از داخل خودش باشد و سیستم مرتب خودش را اصلاح و بهتر کند. احساس کردم شاه میخواهد صحبت از حزب واحد کند. همانجا به شاه گفتم: قربان فکر نمیکنم مسئله مملکت این باشد. مسئله این است که مردم آنطور که باید و شاید به اقدامات و تصمیمات دولت اعتماد ندارند و علت اصلی آن هم فساد است اگر با فساد مقابله کنیم مردم خیلی بیشتر راضی میشوند تا اینکه بیاییم و سیستم چند حزبی را تبدیل به یک حزبی کنیم. شاه از حرفهای من خوشش نیامد و گفت: منظورت از فساد چیست.
گفتم عدهای که نزدیک دولت، دربار، خانواده سلطنتی هستند، بهرهگیریهایی در کار و فعالیتشان میکنند که منطقی نیست. حتی برای شاه مثال زدم که وقتی یک قراردادی امضا میشود یا طرحی اجرا میشود، بین ۵ تا ۱۰ درصد و بعضی مواقع بیشتر از مبلغ از این قرارداد گیر فردی بیاید که واسطه یا دلال انجام این طرح بوده و این کار صحیح نیست و باعث میشود مردم از دیدن میلیونر شدن یک شبه برخی افراد عصبانی شوند.
شاه گفت: آیا آن کارمند دولتی که رشوه میگیرد آن فساد نیست؟ گفتم: چرا قربان آن هم فساد است؛ ولی مسئله این است که متوسط حقوق کارمندان دولت ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ تومان است، در شرایطی که اجارهخانه کمتر از هزار تومن نیست طبیعی است که کارمند دولت میرود دنبال درآمدهای دیگر.»
۵. پیچیدن بوی تریاک و تعفن در سطح شهر
«اشپیگل» در سال ۱۹۵۲ میلادی و در شماره ۳۴ خود گزارشی تحلیلی و میدانی از ایران ارائه داده و مینویسد: «از صدها کلبه پر از شپش و فقیرانه منطقه ۱۰ تهران واقع در جنوب شهر، هر شب بوی تریاک به بیرون میخزد و با بوی نفرتانگیز جویهای شهر مخلوط میشود. وضعیت آب آشامیدنی، دفع زباله و کانالهای پایتخت میلیوننفری ایران بدینگونه است. آب این جویها بوی ادرار میدهد، زبالهها بهشدت فاسد شدهاند و تعفن حاصل از مدفوع و فضولات انسانی و حیوانی، مشام را آزار میدهد...، تخمین زده میشود که دوسوم مردم ایران، تریاک مصرف میکنند...، بیماری سل، پیامد نوعی بهرهکشی عمومی و بیرحمانه از نیروهای کار است. کودکان ۵ ساله و زنان جوان و ۳۰ ساله مانند پیرزنانی فرتوت و بدون دندان میشوند و شمار بالایی از کارگران، غالباً ده تا دوازده ساعت از روز را در فضاهای بدون نور کارگاهها و کاروانسراهایی که قالیبافی نام دارند کار میکنند.»
۶. یک اتاق برای چند خانواده
افزایش چند برابری قیمت نفت ایران در دهه ۵۰ تأثیر مثبتی بر سطح رفاه مردم نگذاشته است. روستاییان که با فقر دست و پنجه نرم میکردند و با رؤیای دستیابی به زندگی بهتر به سمت شهرها روان شده بودند، پس از رسیدن به تهران با مشکل مسکن مواجه و گرفتار بلایی دیگر، یعنی زاغهنشینی شدند. کارگران وضع مناسبی نداشتند و در بدبختی بهسر میبردند. اوضاع مسکن در ایران دهه ۵۰ بسیار وخیم بود. براساس بررسیهای «یرواند آبراهامیان» تاریخنگار ایرانی ارمنیتبار و نویسنده کتاب ایران بین دو انقلاب، «از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ درصد خانوادههای شهری که در یک اتاق زندگی میکردند از ۳۶ به ۴۳ [درصد]رسید؛ به نحوی که در آستانه انقلاب، ۴۲ درصد از خانوادههای تهرانی مسکن مناسبی نداشتند.»
#پهلوی_بدون_روتوش
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
رسول در روبیکا👇
rubika.ir/rasull313
رسول در ایتا👇
eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
episode1.mp3
6.9M
🇮🇷🇵🇸
#رادیو_ثامن
🔰 شمارش معکوس سقوط پهلوی
1⃣ قسمت اول
🍃🌹🍃
🔹موضوع: جرقههای پیدایش انقلاب
#دهه_فجر | #فجر_مقاومت
#بهار_انقلاب
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
رسول در روبیکا👇
rubika.ir/rasull313
رسول در ایتا👇
eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
🇮🇷🇵🇸
🔰جبهه فراگیر مردمی؛ در برابر دشمن غیرقابل اعتماد
🍃🌹🍃
🔹رهبر معظم انقلاب اسلامی در چند سخنرانی اخیر، با اشاره به بدعهدی دشمنان، بر موضوع مراقبت و صیانت از #منافع_ملی در عرصه سیاست خارجی در مقابل دشمنان ملت ایران تأکید کردهاند. اما آنچه نقش اصلی و تعیینکننده در تحقق منافع ملی ایفا میکند، ایجاد انسجام و جبهه فراگیر مردمی در عرصه داخلی و پرهیز از دوقطبیسازی است. تکثر سلایق و گرایشهای سیاسی در ذات فرهنگ سیاسی جامعه ایرانی وجود دارد. اما این تنوع هیچ گاه نباید برای کشور از طریق دوقطبیسازیهای پر ضرر و آوردن مسائل فرعی و حاشیهای به متن و اصل، تبدیل به تهدید گردد؛ چیزی که مع الاسف به آسانی در جامعه ما تولید میگردد.
🔹رهبر حکیم انقلاب اسلامی در آذر ۱۴۰۲ بیان داشتند که در اینگونه مواقع راهکار آن است که بر #اصول و مبانی پایدار بایستیم و در حیطه سلایق اغماض به خرج دهیم. رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با بسیجیان در ۵ آذر ۱۴۰۲ فرمودند: در کشور مدام دوقطبی درست میکنند: طرفدار زید، طرفدار عمرو؛ طرفدار فلان فکر، طرفدار [فلان]؛ این حرفها چیست! آن کسانی که مبانی شما را، اصول شما را، دین شما را، انقلاب شما را، ولایت فقیه را، این چیزها را قبول دارند، برادر شما هستند، حالا گیرم یک اختلافسلیقهای هم با شما داشته باشند.
🔹در این باره نخست بایستی بکوشیم ببینیم مشکل اساسی در این باره چیست که جامعه به سمت تنفر و تفرقه سوق پیدا میکند. مسئله اساسی در شکلگیری گرایشهای ضد انسجام ملی،صفر و صدی دیدن قضایا و عملکرد عناصر سیاسی است. در اینجا گویی قانون "همه یا هیچ" حکمفرماست. یعنی اگر عناصر سیاسی "همه" سلایق و خصلتهای سیاسی یکدیگر را ندارند، گویی "هیچ" محدوده و عقاید مشترکی با يکديگر ندارند. گاه توجه نمیشود که بین صفر و صد اعداد و نقاط دیگری نیز هست. اینکه نیروهای سیاسی که همفکر و هم سلیقه ما نیستند، پس دقیقاً در نقطه مقابل ما هستند، پدیدهای مخاطرهآمیز است. مشکلات سیاسی و اجتماعی ناشی از آن نیز دقیقاً از همین جا آغازمیشود.چرا که به فرمایش رهبر حکیم انقلاب اسلامی ایجاد دو قطبیهای کاذب، بیفایده و البته پرضرر است. یک ملت منسجم و متحد است که بر هر دشمنی فائق میآید.
🔹پیامدهای تفرقه، تنفر و دوقطبیسازی در جامعه آن است که اخلاق عمومی را زایل میکند؛ خشم و نفرت در جامعه میپراکند؛ انسجام اجتماعی را دچار مشکل میکند؛ چهره و شخصیت جهانی نظام را مخدوش ساخته و راه توطئهگری دشمنان را در مقطع حساس کنونی منطقهای و جهانی هموار مینماید.
🔹رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در خصوص توجه به انسجام داخلی در ۲۱ دیماه ۸۸ فرمودند "من این را بارها گفتهام؛ اثبات و نفی ما نسبت به اشخاص، ناشی است از جمعبندیای که ما نسبت به این آدم یا نسبت به این دولت یا نسبت به این جریان داریم. این به معنای این نیست که هیچ نقطه منفیای در این جايی که ما داریم تأییدش میکنیم، نیست؛ خوب، چرا، نقطه منفی هم هست؛ منتها من وقتی مقایسه میکنم بین آن نقطه منفی و آن نقاط مثبت، میبینم که آن نقاط مثبت ترجیح پیدا میکند. خوب، نتیجه جمعبندی میشود این. به نظر من باید اینجوری عمل کرد".
🔹بر اساس این فرمایش رهبری معظم انقلاب اسلامی در این صورت است که میتوان راه تحقق جبهه فراگیر داخلی در این شرایط حساس داخلی و منطقهای را محقق ساخت. باید از سلائق سیاسی و اجتماعی عبور کرد و بر اصول و مبانی اصرار ورزید. الزام ضروری دیگر اصلی فرعی کردن مسائل است. در این زمانه حساس، ما محکوم به تمرکز بر اصول و کنار نهادن فرعیات و حواشی هستیم.
✍🏼 عزیز غضنفری
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
رسول در روبیکا👇
rubika.ir/rasull313
رسول در ایتا👇
eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
🇮🇷🇵🇸
🔰۲۰ سال زندان بهخاطر استفاده از هوشمصنوعی چینی در آمریکا
🍃🌹🍃
🔹وبگاه رجیستر: درصورت تصویب موفقیتآمیز طرح سناتور جاش هاولی توسط کنگره، استفاده از #هوش_مصنوعی دیپسیک مجازاتهای سنگینی ازجمله ۲۰ سال زندان یا یک میلیون دلار جریمه برای افراد عادی خواهد داشت.
🔹شرکتهای آمریکایی که تحقیقاتی در حوزهٔ هوش مصنوعی در #چین انجام دهند یا با شرکتهای چینی در زمینهٔ آموزش فناوری یادگیری ماشینی همکاری کنند، با جریمهای ۱۰۰ میلیوندلاری روبرو خواهند شد.
#آمریکا
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
رسول در روبیکا👇
rubika.ir/rasull313
رسول در ایتا👇
eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
8.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸
🔰توصیف جالب امام خمینی(ره) توسط دشمنان/ انقلابی بینقص، رهبری کاریزما و بیاشتباه که غرب را نادیده گرفت!
🍃🌹🍃
🔹شهرام همایون، مجری شبکه سلطنتطلب: سناریوی #انقلاب_اسلامی ایران بینقصترین سناریوی یک انقلاب است؛ یک رهبر کاریزما، یعنی شما اگر مطالعهای کنید در مورد حرفها و موضعگیریهایی که آقای خمینی از سال ۵۶ تا ۲۲ بهمن۵۷ کرد، کوچکترین اشتباهی از این آدم نمیبینید. خمینی تمرکزش را روی مردم گذاشت و از مردم قدرت گرفت.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
رسول در روبیکا👇
rubika.ir/rasull313
رسول در ایتا👇
eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
🇮🇷🇵🇸
🔰 ایران و جهان در روزی که گذشت
🍃🌹🍃
🔹وال استریت ژورنال: آمریکا در حال آماده سازی برای فروش تسلیحات جدید به ارزش یک میلیارد دلار به اسرائیل است. این محموله شامل 4٧٠٠ بمب و سایر تجهیزات نظامی است
🔹 ایران هفته گذشته ۲۰۰ بار لرزید
طبق گزارش مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران
🔹جولانی در مصاحبه با تلویزیون سوریه: نبرد سرنگونی رژیم اسد در عرض ۱۱ روز نتیجه برنامهریزی دقیق بود که پنج سال در ادلب ادامه داشت و اتحاد جناح ها و جذب نیروهای مختلف را به همراه داشت
🔹 بهای جهانی نفت افزایش یافت
پسلرزههای اعمال تعرفهها از سوی ترامپ
🔹 در پی اقدام خلاف عرف و شرع دو بازیگر در افتتاحیه جشنواره فیلم فجر، پرونده قضایی تشکیل شد
🔹 دستیابی متخصصان ایرانی به ۱۶۰ دستاورد هستهای
🔹 چین تلافی کرد؛ اعمال تعرفه ۱۵ درصدی بر کالاهای آمریکا
🔹 پزشکیان: از همه دولتهای گذشته که بنای بیشتر پروژهها در آن زمان بوده قدردانی میکنیم
🔹 تذکر ۳۴ نفر از نمایندگان مجلس به رئیس جمهور درباره اجتناب از انتصاب فتنهگران در جایگاههای دولتی
🔹هیأت ایرانی در تشییع شهید نصرالله در بیروت شرکت خواهد کرد
🔹توافق ایران و روسیه برای ساخت راهآهن رشت-آستارا
🔹 ایران در عرصه نانو رتبه پنجم جهان شد
🔹مالزی: منتظر تاثیر تعرفههای آمریکا نمیمانیم، به سراغ چین و روسیه میرویم
🔹عراقچی: همه کسانی که حرف از مذاکره با آمریکا میزنند، روی هوا حرف میزنند
🔹 رهبر انقلاب طی حکمی شیخ نعیم قاسم دبیرکل حزب الله را به عنوان نماینده خود در لبنان معرفی کردند
┈••••✾•🌿🌺🌿•✾••
رسول در روبیکا👇
rubika.ir/rasull313
رسول در ایتا👇
eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
ترامپ: غزه نباید بازسازی شود
🔹رئیسجمهور آمریکا پس از گفتوگو با نتانیاهو در نشستی خبری گفت: غزهایها باید به کشورهای دیگر بروند.
🔹نوار غزه نباید بازسازی شود. ما نوار غزه را کنترل خواهیم کرد و بر پاکسازی ساختمانها و مهمات تخریب شده برای ایجاد توسعه اقتصادی نظارت خواهیم کرد.
🔹ما حمایت خود را از آنروا که حماس را تامین مالی میکند، متوقف خواهیم کرد.
🔹ما تحریمهای شدیدی را علیه ایران اعمال خواهیم کرد و صادرات نفت آنها را متوقف خواهیم کرد.
🔹ایران نمیتواند سلاح هستهای داشته باشد و اگر به آن نزدیک شوند برایشان بسیار بد خواهد بود.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
رسول در روبیکا👇
rubika.ir/rasull313
رسول در ایتا👇
eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدار سران آمریکا و رژیم صهیونیستی در کاخ سفید
🔹 ترامپ: ایران اکنون بسیار قوی است و ما به آن اجازه دستیابی به سلاح هستهای را نمیدهیم.
🔹 نتانیاهو: تلاش خواهیم کرد تا به مرحله دوم توافق آتشبس غزه برسیم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
رسول در روبیکا👇
rubika.ir/rasull313
رسول در ایتا👇
eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
10.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸
🔰تجمع، شعار؛ آری یا نه؟
✅ رهبر انقلاب پاسخ میدهند
🍃🌹🍃
🔹«این حرفی که من امروز زدم و از بعضی از مسئولان و سران کشور گلهگزاری کردم، موجب نشود که حالا یک عدهای راه بیفتند، بنا کنند علیه این و آن شعار دادن؛ نه، بنده با این کار هم مخالفم. اینکه شما یک نفر را به عنوان ضد ولایت، ضد بصیرت، ضد چه، مشخص کنید، بعد یک عدهای راه بیفتند علیه او شعار بدهند، مجلس را به هم بزنند، بنده با این کارها هم مخالفم؛ این را من صریح بگویم. این کارهائی که در قم اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم. آن کارهائی که در مرقد امام اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم. بارها به مسئولین و کسانی که میتوانند جلوی این چیزها را بگیرند، تذکر دادهام. آن کسانی که این کارها را میکنند، اگر واقعاً حزباللّهی و مؤمنند، خب نکنند. میبینید که تشخیص ما این است که این کارها به ضرر کشور است، این کارها به نفع نیست. با احساساتشان راه بیفتند اینجا، آنجا، علیه این شعار بدهند، علیه آن شعار بدهند؛ این شعاردادنها کاری از پیش نمیبرد. این خشمها را، این احساسات را برای جای لازم نگه دارید. در دوران دفاع مقدس اگر بسیجیها میخواستند همین طور بروند یک جائی، طبق میل خودشان حمله کنند، که خب پدر کشور در میآمد. نظمی لازم است، انضباطی لازم است، مراعاتی لازم است. اگر چنانچه به این حرفها اعتنائی ندارند، آنها که خب حسابشان جداست؛ اما آن کسانی که به این حرفها اعتناء دارند و مقیدند که برخلاف موازین شرع حرکت نکنند، باید مراقبت کنند، از این کارها نکنند.»
۱۳۹۱/۱۱/۲۸•🌿🌺🌿•
رسول در روبیکا👇
rubika.ir/rasull313
رسول در ایتا👇
eitaa.com/rasul313
#مدافع_عشـــــق
#قسمت_شصت_و_پنج
❤️ #هوالعشــــــق
دسته باریکی از موهایم را دور انگشتم میپیچم و با کلافگی باز میکنم.
نزدیک غروب است و هر دو بیکار در اتاق نشسته ایم.چند دقیقه قبل راجب زنگ نزدن علی حرف زدیم...امیدوار بودم به زودی خبری شود!
موهایم را روی صورتم رها میکنم و با فوت کردن به بازی ادامه میدهم...
یکدفعه به سرم میزند
_فاطمه؟
درحالیکه کف پایش را میخاراند جواب میدهد
_هوم؟...
_بیا بریم پشت بوم!
متعجب نگاهم میکند
_وااااا...حالت خوبه؟
_نچ دلم گرفته بریم غروب رو ببینیم!
شانه بالا می اندازد
_خوبه!...بریم!...
روسری آبی کاربنی ام راسر میکنم.بیاد روزخداحافظیمان دوس داشتم به پشت بام بروم...
یک کت مشکی تنش میکند وروسری اش را برمیدارد
_بریم پایین اونجاسرم میکنم.
از اتاق بیرون میرویم و پله هارا پشت سر میگذاریم که یکدفعه صدای زنگ تلفن در خانه میپیچد.
هردو بهن نگاه میکنیم وسمت هال میدویم.زهراخانوم از حیاط صدای تلفن را میشنود،شلنگ آب را زمین میگذارد و به خانه می آید.
تلفن زنگ میخورد و قلب من محکم میکوبید!...اصن از کجا معلوم علی....
💞
فاطمه با استرس به شانه ام میزند
_بردار گوشیو الان قطع میشه...
بی معطلی گوشی را برمیدارم
_بله؟؟؟....
صدای بادو خش خش فقط...
یکبار دیگر نفسم را بیرون میدهم
_الو...بله بفرمایید...
وصدای تو!...ضعیف و بریده بریده...
_الو!...ریحا...خودتی!!...
اشک به چشمانم میدود.زهرا خانون در حالیکه دستهایش را با دامنش خشک میکند کنارم می آید ولب میزند
_کیه؟...
سعی میکنم گریه نکنم
_علی؟...خوبی؟؟؟...
اسم علی را که میگویم مادرو خواهرت مثل اسپند روی آتیش میشوند
_دعا دعا میکردم وقتی زنگ میزنم اونجا باشی...
صدا قطع میشود
_علی!!!!؟؟...الو...
و دوباره...
_نمیتونم خیلی حرف بزنم...به همه بگو حال من خوبه!!...
سرم را تکان میدهم...
_ریحانه...ریحانه؟...
بغض راه صحبتم را بسته...بزور میگویم
_جان ریحانه...؟
و سکوت پشت خط تو!
_محکم باشیا!!...هر چی شد راضی نیستم گریه کنی...
باز هم بغض منو صدای ضعیف تو!
_تاکسی پیشم نیست...میخواستم بگم...دوست دارم!...
دهانم خشک و صدایت قطع میشود و بعدهم...بوق اشغال!
دستهایم میلرزدو تلفن رها میشود...
برمیگردم و خودم را در آغوش مادرت میندازم و صدای هق هق من...و لرزش شانه های مادرت!
💞
حتی وقت نشد جوابت را بدهم.کاش میشد فریاد بزنم و صدایم تا مرزها بیاید
اینکه دوستت دارم ودلم برایت تنگ شده...اینکه دیگر طاقت ندارم...
اینکه انقدر خوبی که نمیشه لحظه ای از تو جدا بود..اینکه اینجا همه چیز خوب است!فقط یکم هوای نفس نیست همین!!
زهرا خانوم همانطور که کتفم را میمالد تا آرام شوم میپرسد...
_چی میگفت؟...
بغض در لحن مادرانه اش پیچیده...
آب دهانم را بزور قورت میدهم
_ببخشید تلفن رو ندادم...
میگفت نمیشه زیاد حرف زد...
حالش خوب بود...
خواست اینو به همه بگم!
زیر لب خدایا شکری میگوید و به صورتم نگاه میکند
_حالش خوبه تو چرا اینجوری گریه میکنی؟به یک قطره روی مژه اش اشاره میکنم
_به همون دلیلی که پلک شما خیسه...
سرش را تکان میدهد و از جا بلند میشود و سمت حیاط میرود
✍ ادامه دارد
#مدافع_عشـــــق
#قسمت_شصت_و_ششم
❤️ #هوالعشــــــق
سرش را تکان میدهد و از جا بلند میشودو سمت حیاط میرود
_میرم گلهارو آب بدم...
دوست ندارد بی تابیه مادرانه اش را ببینم.فاطمه زانوهایش را بغل کرده و خیره به دیوارروبه رو اشک میریزد
دستم راروی شانه اش میگذارم...
_آروم باش آبجی...بیابریم پشت بوم هوا بخوریم...
شانه اش را از زیر دستم بیرون میکشد
_من نمیام ...تو برو...
_نه تو نیای نمیرم!...
سرش را روی زانو میگذارد
_میخوام تنها باشم ریحانه...
💞
نمیخواهم اذیتش کنم.
شاید بهتر است تنها باشد!
بلند میشوم و همانطور که به سمت حیاط میروم میگویم
_باشه عزیزم!من میرم...توام خاسی بیا
زهرا خانوم با دیدنم میگوید
_بیا بشین رو تخت میوه بیارم بخور...
لبخند میزنم!میخواهد حواسم را پرت کند
_نه مادر جون!اگر اشکال نداره من برم پشت بوم...
_پشت بوم؟
_آره دلم گرفته...البته اگر ایرادی نداره...
_نه عزیزم!اگر اینجوری آروم میشی برو...
تشکر میکنم.نگاهم به شاخه های چیده شده می افتد.
_مامان اینا چین؟
_اینا یکم پڗمرده شده بودن...کندم به بقیه آسی نزنن...
_میشه یکی بردارم؟
_آره گلم ...بردار
خم میشوم و یک شاخه گل رز برمیدارم و از نرد بام بالا میروم...نزدیک غروب کامل و بقول بعضی ها خورشید لب تیغ است.نسیم روسری ام را به بازی میگیرد...
💞
همان جایی که لحظه آخر رفتنت را تماشا کردم می ایستم.چه جاذبه ای دارد...انگار در خیابان ایستاده ای و نگاهم میکنی...باهمان لباس رزم وساک دستی ات.دلم نگاهت را میطلبد!
شاخه گل را بالا میگیرم تابوکنم که نگاهم به حلقه ام می افتد.همان عقیق سرخ و براق.بی اختیار لبخند میزنم.از انگشتم در می آورم و لب هایم را روی سنگش میگذارم.لبهایم میلرزد...خدایا تکرار فاصله بغضم چقد کوتاه شده...یکباره دیگر به انگشتر نگاه میکنم که یکدفعه چشمم به رینگ نقره ای رنگش که چیزی روی آن حک شده می افتد...چشمهایم را تنگ میکنم...
#علی_ریحانه...
پس چرا تا بحال ندیده بودم!! ...
اسم تو و من کناره هم داخل رینگ حک شده...
خنده ام میگیرد...اما نه ازسرخوشی مثل دیوانه ای که دیگر اشک نمیتواند برای دلتنگیش جواب باشد...
انگشتر را دستم میندازم و یک بگ گل ازگل رز را میکنم و رها میکنم...نسیم آن را به رقص وادار میکند...
چرا گفتی هر چی شد محکم باش؟؟
مگه قرار چی بشه؟...
یکلحظه فکری کودکانه به سرم میزند
یک برگ گل دیگر میکنم و رها میکنم
_برمیگردی...
یک برگ دیگر
_برنمیگردی...
_برمیگردی...
_برنمیگردی...
وهمینطور ادامه میدهم...
یک برگ دیگر مانده قلبم می ایستد
نفسم به شماره می افتد...
#بر نمیگردی...
#تــــو آرزوی بلــندی و دست من ڪــــوتاه....
✍ ادامه دارد
#رمان_مدافع_عشـــــق
#قسمت_شصت_و_هفتم
❤️ #هوالعشــــــق
دلشوره ی عجیبی در دلم افتاده.قاشقم راپر ازسوپ میکنم و دوباره خالی میکنم.نگاهم روی گلهای ریزسرخ و سفید سفره روی میزمان مدام میچرخد.کلافه فوت محکمی به ظرفم میکنم.نگاه سنگین زیر چشمی مادرم را بخوبی احساس میکنم.پدرم اما بی خیال هر قاشقی که میخورد به به و چه چه ای میگویدو دوباره به خوردن ادامه میدهد.اخبار گوی شبکه سه بلند بلند حوادث روز را با آب وتاب اعلام میکند.چنگی به موهایم میزنم و خیره به صفحه تلویزیون پای چپم را تکان میدهم.استرس عجیبی در وجودم افتاده.یکدفعه تصویر مردی که با لباس رزم اسلحه اش را روی شانه گذاشته و به سمت دوربین لبخند میزنه و بعد صحنه عوض میشود.اینبار همان مرد در چارچوب قاب یک تابوت که روی شانه های مردم حرکت میکند.احساس حالت تهوع میکنم. زنهایی که با چادر مشکی خودشان را روی تابوت می اندازند...و همان لحظه زیر نویس مراسم پر شکوه شهید...
یکدفعه بی اراده خم میشوم و کنترل رو کنار دست مادر برمیدارم و تلویزیون را خاموش میکنم.مادر پدرم هردو زل میزنند به من.با دودست محکم سرم رامیگیرم و آرنجهام رو روی میز میگذارم.
"دارم دیوونه میشم خدا...بسه!"
مادرم در حالیکه نگرانی درصدایش موج میزند،دستش را طرفم دراز میکند
_مامان؟...چت شد؟
صندلی راعقب میدهم.
_هیچی حالم خوبه!
از جا بلند میشوم و سمت اتاقم میدوم.
بغض به گلویم میدود.
"دلتنگتم دیوونه!"
به اتاق میروم ودر را پشت سرم محکم میبندم.احساس خفگی میکنم.
انگشتانم را داخل موهایم فرو میبرم.
تمام اتاق دور سرم میچرخد.آخرین بار همان تماسی بود که نشد جواب دوستت دارمت را بدهم...همان روزی که به دلم افتاد برنمیگردی.
🌹🌹
پنجره اتاقم راباز میکنم وتا کمر سمت بیرون خم میشوم.یک دم عمیق...بدون بازدم!نفسم را در سینه حبس میکنم.لبهایم میلرزد.
"دلم برای عطر تنت تنگ شده!
این چند روز چقدر سخت گذشت..."
خودم را از لبه ب پنجره کنار میکشم وسلانه سلانه سمت میز تحریرم میروم.حس میکنم یه قرن است تو را ندیده ام.نگاهی به تقویم روی میزم میندازم و همانطور که چشمانم روی تاریخ ها سر میخورد.پشت میز مینشینم.
دستم که بشدت میلرزد را سمت تقویم درازمیکنم و سر انگشتم را روی عددهامیگذارم.چیزی در مغزم سنگینی میکند.فردا...فردا...
درسته!!!مرور میکنم تاریخی که بینمان صیغه موقت خواندند همان روزی که پیش خودم گفتم نود روز فرصت دارم تا عاشقت کنم!
فردا همان روز نودم هست...یعنی با فردا میشود نود روز عاشقی...نود روز نفس کشیدن بافکر تو!
تمام بدنم سست میشود.منتظریک خبرم.دلم گواهی میدهد...
از جا بلند میشوم و سمت کمدم میروم.کیفم رااز قفسه دومش برمیدارم و داخلش را با بی حوصلگی میگردم.داخل کیف پولم عکس سه در چهار تو با عبای قهوه ای که روی دوشت است بمن لبخند میزند.آه غلیظی میکشم و عکست ر ازجیب شفافش بیرون میکشم.سمت تختم برمیگردم و خودم را روی تشک سردش رها میکنم. عکست را روی لبهایم میگذارم واشک از گوشه چشمم روی بالشت لیز میخورد.عکس را از روی لب به سمت قلبم میکشم.نگاهم به سقف و دلم پیش توست...
✍ ادامه دارد