@aba abdellah.attheme
161.6K
#تم ✨
#مذهبی 🌿
#امامـحسیݩ ♥️
@shahidhojajjy
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎀🍃 #تلنگر 🌱🎀
😍 #عکـس_پروفایلتو #حجاب_فاطمی گذاشته بودی...😌
و آرزویت را #شهادت نوشته بودی...🌷
⚠️تــــــــــــا⚠️
🍀اینکه با یکی شروع کردی به دردودل کردن...😱
از #آرزویت گفتی ...🤗
تحسینت کرد...👏
از #حجابت گفتی ...😇
#تحسینت کرد ...👏
🧔از #حجاب نگاهش گفت...👀
تحسینش کردی...👏
از بچه #هیئتی بودنش گفت...🏴
تحسینش کردی...👏
🌸کم کم نوع حرف هاتون فرق کرد...
اول راه خواهرم برادرم بودید و حالا اسم شخص مورد نظر😶
☘طرز فکرت تغییر کرد...
اولا که می گفتی ما خواهر برادری چت می کنیم و گناهی نمیکنیم...😐
بعدشم گفتی ما قصدمون خیره...😉
گفتی پسر خوبیه #با_ایمانه ، #مذهبی ،ریش،یقه آخوندی،تسبیح و...📿
مگه نه که #مؤمنان از صحبت بی مورد با #نامحرمان دوری می کنند...🤔
❌خواهرم...
پسر خوب با هیچ #نامحرمی چت (و#غیرضروری ) نمی کنه...☝
دخترخوب هم همینطور...😊
⭕ #مشکل فقط اینجاست که ما تفسیر خوب بودن را #اشتباه متوجه شدیم...😔
عادت کردیم به کلاه #شرعی سر خودمون گذاشتن...🤦♀🤦♂
😥خواهرم...
وقتی #قبح این #گناه برایت شکسته شد مطمئن باش آخرین نفری نیست که شما باهاش چت می کنی...😰
و مطمئن باش آخرین دختری نیستی که اون آقا پسر باهات حرف میرنه و چت می کنه...😬🙄
⁉راستی یه سوال میدونستی تو هم الان مثل دوستات #دوست_پسر داری...😧
🤔اصلا کجای کار بودی که به اینجا رسیدی؟!❓
از یه #گروه_مختلط_مذهبی و یا یه #کار_فرهنگی شروع شد،آره...‼
✴تو که خودتو بیشتر از همه میشناختی...
تو که میدونستی نمیتونی #تقوا کنی از اول به اون گروه یا اون کار فرهنگی نمیرفتی...😠😡
💡اما هنوز هم دیر نشده...
مگه خدا تو سوره اعراف آیه ۱۵۶ نگفته که:
🌟همانا #رحمت و #بخشش من تمامی اشیاء و موجودات را فرا گرفته است.🌟
🅾 #توبه کن خدات بسیار #بخشنده و #توبه_پذیره...💖
🛑و از این به بعد برو سراغ کار فرهنگی یا گروهی که این ماجرا ها رو نداشته باشه😉
#نشـــــرحداکثـــــری
✅حیا عفت پاکدامنی
✅غیرت مردانگی
#مذهبینما
#اَللهُمَّصَلِّعَلیمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُم
❣ #الّلهُــــــمَّ_عَجِّــــــلْ_لِوَلِیِّکَــــــ_الْفَـــــــــرَجْ❣
@shahidhojajjy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باورم نمی شد. محمد بود، اینجا، روبروی من با همان چهره ی مردانه و معصوم، با همان چشمان مهربان و گیرا. چشم هایی که حالا قدر مهربانی و گیرایی اش را می دانستم و چهره ای که سال ها آرزو داشتم تنها یک بار دیگر ببینمش، آرزویی که جز من و خدای من هیچ کس از آن باخبر نبود. چنان احساس ضعف می کردم که با خود می گفتم، آخرین لحظه های عمرم است. لا به لای حرف های امیر که از من می خواست روی مبل بنشینم، صدای محمد را شنیدم که می گفت........
👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1657274447C9b1f19a893
#رمان_آنلاین_براساسواقعیت_عاشقانه ❤️
#مذهبی 😍
#رمان_عاشقانه_مذهبی😍