eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
222 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
#پــروف_دخترونہ 😍 #مذهبــے 😍
#پــروف_دخترونہ 😍 #مذهبــے 😍
#پــروف_دخترونہ 😍 #مذهبــے 😍
#پــروف_پسرونہ 😍 #مذهبــے 😍
#پــروف_پسرونہ 😍 #مذهبــے 😍
#پــروف_پسرونہ 😍 #مذهبــے 😍
@aba abdellah.attheme
161.6K
#تم ✨ #مذهبی 🌿 #امامـ‌حسیݩ ♥️ @shahidhojajjy
#پروف #مذهبی #سردار @shahidhojajjy
🎀🍃 🌱🎀 😍 گذاشته بودی...😌 و آرزویت را نوشته بودی...🌷 ⚠️تــــــــــــا⚠️ 🍀اینکه با یکی شروع کردی به دردودل کردن...😱 از گفتی ...🤗 تحسینت کرد...👏 از گفتی ...😇 کرد ...👏 🧔از نگاهش گفت...👀 تحسینش کردی...👏 از بچه بودنش گفت...🏴 تحسینش کردی...👏 🌸کم کم نوع حرف هاتون فرق کرد... اول راه خواهرم برادرم بودید و حالا اسم شخص مورد نظر😶 ☘طرز فکرت تغییر کرد... اولا که می گفتی ما خواهر برادری چت می کنیم و گناهی نمیکنیم...😐 بعدشم گفتی ما قصدمون خیره...😉 گفتی پسر خوبیه ، ،ریش،یقه آخوندی،تسبیح و...‌📿 مگه نه که از صحبت بی مورد با دوری می کنند...🤔 ❌خواهرم... پسر خوب با هیچ چت (و ) نمی کنه...☝ دخترخوب هم همینطور...😊 ⭕ فقط اینجاست که ما تفسیر خوب بودن را متوجه شدیم...😔 عادت کردیم به کلاه سر خودمون گذاشتن...🤦‍♀🤦‍♂ 😥خواهرم... وقتی این برایت شکسته شد مطمئن باش آخرین نفری نیست که شما باهاش چت می کنی...😰 و مطمئن باش آخرین دختری نیستی که اون آقا پسر باهات حرف میرنه و چت می کنه‌...😬🙄 ⁉راستی یه سوال میدونستی تو هم الان مثل دوستات داری...😧 🤔اصلا کجای کار بودی که به اینجا رسیدی؟!❓ از یه و یا یه شروع شد،آره...‼ ✴تو که خودتو بیشتر از همه میشناختی... تو که میدونستی نمیتونی کنی از اول به اون گروه یا اون کار فرهنگی نمیرفتی...😠😡 💡اما هنوز هم دیر نشده... مگه خدا تو سوره اعراف آیه ۱۵۶ نگفته که: 🌟همانا و من تمامی اشیاء و موجودات را فرا گرفته است.🌟 🅾 کن خدات بسیار و ...💖 🛑و از این به بعد برو سراغ کار فرهنگی یا گروهی که این ماجرا ها رو نداشته باشه😉 ✅حیا عفت پاکدامنی ✅غیرت مردانگی جْ❣ @shahidhojajjy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باورم نمی شد. محمد بود، اینجا، روبروی من با همان چهره ی مردانه و معصوم، با همان چشمان مهربان و گیرا. چشم هایی که حالا قدر مهربانی و گیرایی اش را می دانستم و چهره ای که سال ها آرزو داشتم تنها یک بار دیگر ببینمش، آرزویی که جز من و خدای من هیچ کس از آن باخبر نبود. چنان احساس ضعف می کردم که با خود می گفتم، آخرین لحظه های عمرم است. لا به لای حرف های امیر که از من می خواست روی مبل بنشینم، صدای محمد را شنیدم که می گفت........ 👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1657274447C9b1f19a893 ❤️ 😍 😍