eitaa logo
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
2.2هزار دنبال‌کننده
31.5هزار عکس
12.5هزار ویدیو
106 فایل
❣🍃بسم رب خادم الشهداء🍃❣ 🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ﴿شهیدحجت الله رحیمے♡﴾️🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
#جانم_بہ_فدایٺ_رهبرم تنها نہ فقط بہ ڪشورما آقاسٺ این سید ما براےدنیا آقاسٺ پس ختم ڪلام ماسٺ،این یڪ مصرع از هرطرفے بخوانے #آقا آقاسٺ #فدای_زیباترین_لبخند_هایت #شهدا_رهبرم_دعا_کنید @shahidhojatrahimi
#عاشقانه_های_مذهبی🌸 #رهبرانه 🎀 #حاج‌حسین‌یڪتا🔻 در همایش خــانواده رضــوی: یڪ نماز ظهر در خدمت #آقا بودیـم. نماز که تموم شد، آقا میخواستند بروند به من گُفتند: کاری ندارید؟ گفتم آقا‌ یه‌ناهار باشما آرزوست😊 آقا گفتند: ببخشید من ناهارم رو با حاج‌خانم میخورم...❤️ #عشق_فقط_آقا @shahidhojatrahimi
شهــید هادی ذوالفــقاری: 🌼از برادرانم‌ میخواهم که غیر حرف حرف کس دیگری را گوش ندهند جهان در حال تحـــول است دنیا دیگـــر در حال طبیعی نیست الان‌دو در پیش داریم اول جهادنفس که واحب تر است زیرا همه چیز لحظه ی معلوم می شود که اهل جهـنم هستیم یا بهـــشت. @shahidhojatrahimi
یــا رَفِیــقَ مَــنْ لارَفِیـــقَ لَہ خون زيادے از پای من رفتہ بود😞. بی حس شده بودم. عراقے ها اما مطمئن بودند كہ زنده نيستم حالت عجيبے داشتم. فقط مےگفتم: يا صـاحـب الـزمـان ادرڪنی😔 هوا تاريک شده بود. خوش سيما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را بہ سختی باز کردم. مرا بہ آرامی بلند کرد. از ميدان مين خارج شد. در گوشہ ای امن مرا روی زمين گذاشت. آهستہ و آرام.👌 من دردے حس نمےڪردم! آن ڪلے با من صحبت ڪرد. بعد فرمودند: ڪسی مےآيد و شما را نجات مي دهد. !❤️ لحظاتے بعد آمد. با همان صلابت هميشگے مرا بہ دوش گرفت و حرڪت ڪرد آن ، ابـراهيــم را دوست خود معرفے ڪرد خوشا بہ حالش...💔😔 🕊🕊 @shahidhojatrahimi
🔸سیّد همیشه (س) می گفت. البته عنایاتی هم نصیب ما می شد. مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی پول💰 شدیم. آنچنان توان مالی نداشتیم. 🔹یکبار می خواستم دانشگاه بروم اما نداشتم. 5 تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود❌توی جیب ایشان هم پول نبود. وقتی به اتاق دیگر رفتم دیدم اسکناسهای هزاری💶 زیر طاقچه مان است. 🔸تعجب کردم، گفتم: ما که یک 5 تومانی هم نداشتیم این هزاریها از کجا آمد. گفت: این لطف آقا (عج) است. تا من زنده هستم به کسی نگو🚫 نقل از: همسرشهید @shahidhojatrahimi
کنیز حضرت آقا❣ بچه‌های شهدا رو برده بود دیدار ؛ دختر خودش هم بین‌شون بود. موقع معرفی گفته بود: دخترم زینب؛ کنیز شماست.🌹 آقا گفته بودند: نه؛ ایشان دختر است... @shahidhojatrahimi
❣ 🌱نه را یک اشاره ای 🌼نه مرا راه چاره‌ای😢 🌱چه دریغ از نظاره ای 🌼به چنین من 🌱تو چراغ دل♥️ منی 🌼گل باغ دل منی 🌱تو همه منی 🌼نشوی از چه یار من⁉️ 🌸🍃 @shahidhojatrahimi
🔰بعد از محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای📼 مداحی و مناجات‌های محمد را پخش می‌کردند،  بیشتر مناجات‌ها و مداحی‌های محمد در مورد بود 🔰خیلی ناراحت بودم😔 تا اینکه یک شب را در خواب دیدم، خوشحال بود و بانشاط، لباس فرم بر تنش بود، چهره‌اش خیلی نورانی‌تر✨ شده بود؛ یاد مداحی‌های او افتادم. 🔰پرسیدم: محمد این همه در دنیا از خواندی، توانستی او را ببینی⁉️ محمد در حالی که می‌خندید گفت: من حتی آقا امام زمان را در گرفتم.   @shahidhojatrahimi
‌.🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀 همه ی ما برای آغاز سال نو یک دنیا کار افتاده داریم ... راستی ببخش انگار تو عقب افتاده ترین کار ماست ... پاک کرده ایم ! سلامتی و تعجیل در فرج 🌸 🌸 @shahidhojatrahimi
#اقا #عکس_پروفایل ❤️❤️ @Shahidhojatrahimi
#اقا #عکس_پروفایل 😍😍 @Shahidhojatrahimi
🍃با یه عده طـــلبه آمدند قم. همه شهــــید شدند الا محــــسن. خواب حسیــــــن'ع' رو دیده بود. بهش گفته بود: 👈"ڪارهات رو بڪن این بـــار دیگه بار آخــــره" یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش، گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام. آخه از آقا خواســـتم بـےســــر شهید شم با چند تا از رفته بود توی دیدگـــــاه. گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت.😔😭 سربند رو بستیم به سیـــنه اش.. روی سربند نوشته بود ؛ 🌹"أنا زائر الحســــــین ع"🌹 🕊❤️ @shahidhojatrahimi
ماجز گناه چیز دیگری در کوله بارمان نداریم شهدا ما شرمنده امام زمانیم ...😞 از قول ما به بگید ما دوستشان داریم . بگید جنگ با شیطان است .😭 ══════°✦ ❃ ✦°══════ @shahidhojatrahimi
📚 🌷 ↶° به روایت: همسرشهید 4⃣ و پدر هم سخت میگرفتند. میگفتند « به راه دور نمی دیم. هم که هر روزِ خدا🕋 به یک شهره.» با فامیلی هم موافق نبودند.❌ 📝یکی از دوستان که وقتی به منتقل شده بود تا دوره ی عالی افسری را بگذراند، باهم هم شده بودند، 📝یوسف بود. یوسف بودند توی رفت و آمدهایی که برای دیدن پسرشان به شیراز داشتند، حسن با حوری ، خواهر یوسف آشنا شد و باهم ازدواج کردند.😍 📝حسن چند بود که حوری را عقد کرده بود، ولی نیاورده بودش شیراز. از وقتی حسن شیراز بود، چندبار خاسته بودیم با هایم برویم شان. با تعریف هایی که از شیراز شنیده بودیم، خیلی 💞میخواست آن جارا ببینیم ولی نشده بود. 📝تازه سال دوم را تمام کرده بودم. بود. من و صدیقه دختر خاله ام، همراه یکی از زن داداش هایش، قرار شد برویم ی حسن و او مارا ببرد گردش.👌 📝درست همان#🌙 شبی که رسیدیم شیراز، ده روز اول به حسن ‌ دادند. 📝خیلی نگران و ناراحت شد. خب بعد از این همه مدت که ما را دعوت کرده بود، ما درست موقعی رفتیم که خودش نمی توانست همراه ما باشد. 📝ما هم که جایی را بلد نبودیم. حسن مانده بود چه کار کند. خیلی عذرخواهی کرد، بعد گفت « من از خودم بهتره. میسپرمتون دست کلاهدوز. هر جا بخواید میبرتتون، تو که زحمتت نیست، یوسف جان،» یوسف هم گفت « نه. اصلاً. من و‌ حسن نداره. خودم در هستم.» ماندیم. صبح🌤 تا عصر که آقا یوسفنبود، خودمان خرید و پخت و پز می کردیم. 📝خودش ماشین نداشت‌. پیکان دوستش را یک هفته قرض گرفته بود. که از سرکار بر میگشت، دوش می گرفت و‌ چاییش را که‌ میخورد، مارا می برد بیرون. همه جا رفتیم؛ حافظیه، سعدی، شاه چراغ، بازار وکیل. یوسف خیلی نجیب بود. جلوی ما سرش را هم بلند نمی کرد. @Shahidhojatrahimi
❣ 📣 اَیُّها النَّاس 💥بخواهید ڪہ برســد بگذارید دگـر درد💔 بـہ پـایان برســد 💥همگے در پس هر بہ خالق گویید ڪہ بہ ما ڪند یوسف زهــرا برسد😔 🌸🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahidhojatrahimi
❣ 📣 اَیُّها النَّاس 💥بخواهید ڪہ برســد بگذارید دگـر درد💔 بـہ پـایان برســد 💥همگے در پس هر بہ خالق گویید ڪہ بہ ما ڪند یوسف زهــرا برسد😔 🤲 @shahidhojatrahimi
❤️•| شهید احمد اعطایی : می‌گفت: ڪسے ڪه را قبول ندارد، مدیون است، ڪه نان من را بخورد. بر سر در خانه نوشته بود: هرڪه دارد بر بدگمان، حق ندارد پا نهد در این مڪان...💔 😊 🌙 @shahidhojatrahimi
❣ بدون دلسردم کمی آقا نگاهم کن😔 سرا پا غصه💔و دردم کمی نگاهم کن درختی هستم برایت دردسر هستم خزانم شاخه‌ای🌾 زردم کمی آقا کن 🌸🍃 @shahidhojatrahimi
دیدید در وصیت نامہ هاےشهدا چقدر درباره ےحجاب توصیہ شده؛ خب،حجاب یک حکم دینےاست، این آرمان شهیدان فراموش نشود.💛🌱 @shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 👆 ●اجازه نمیداد کسی به حضرت اهانت کند. شدیدا عاشق ، ولایت اقای بود.. میگفت هرجا باشم بخاطر عشقم به حضرت اقا و اهل بیت، نمی گذارم کسی بکند... ●در خانه چندبار پیش امده بود خانواده های مخالف نظام و رهبری مهمان ما باشند... می رفت پدرش را راضی میکرد تا تلویزیون را خاموش کند. میگفت نباید اجازه بدهیم موقعیتی پیش بیاید که بخواهند به حضرت بی احترامی کنند... همیشه موقعیت ها رو طوری فراهم میکرد که اجازه ندهد کسی به حضرت اقا توهین کند حواسش به همه چیز بود... 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @shahidhojatrahimi
❤️ آتش گرفتہ دل،ز هوای تو داردبهانہ ے باصفای تو دوای زخم دلم یڪ اسٺ جان مےدهم بہ خاطر ‌وبلای تو 🌱 @shahidhojatrahimi
برادرم حواست هست🤔 وقتی میگویند : و ، نگاه و ذهنت فقط بسوی زن‌ها نرود!!! خودت را هم وارسی کن! افکارت را هم بسنج!... آیا نگاهت را ارزیابی کرده ای⁉️ قلبت در جمع زنان، چه در فضای مجازی ،چه حقیقی، چقدر آلوده می تپد⁉️ صبر کن🤚 کمی آهسته‌تر حیا و حجاب ،فقط مخصوص زنان نیست! بعنوان یک مرد مسلمان،👇 چقدر عفیفانه گفـته‌ای⁉️ چقدر عفیفانه پوشیده‌ای⁉️ چقدر عفیفانه کار کــرده‌ای⁉️ چقدر عفیفانه نـــگاه کرده‌ای⁉️ چقدر عفیفانه زندگـی کرده‌ای⁉️ @shahidhojatrahimi
📜 الله خدمت رفته بود. ❤️ به او فرموده بود:چه قد رعنایی داری!... بچه کجا هستی؟ پسرم هم گفته بود بچه هستم. ❤️ به سر پسر شهیدم دست می کشند و به الله می گویند: 😍💔 📎به روایت مادرشهید 🌺🌺 @shahidhojatrahimi