❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
#دوست_دارم_مثل_توباشم❤️
🌸در روزهای اول جنگ در سرپل ذهاب به ابراهیم گفتم؛ برادر هادی، #حقوق شما آماده است و هر وقت صلاح بدانی بیا و بگیر. خیلی #آهسته گفت: شما ڪی میری تهران!؟ گفتم: آخر هفته
🌸گفت: سه تا #آدرس رو می نویسم، تهران رفتی حقوقم رو در این #خونه ها بده! من هم این ڪار را انجام دادم.بعدها فهمیدم هر سه، از خانواده های #مستحق و آبرو دار بودند.
📚سلام بر ابراهیم1
@Shahidhojatrahimi
🌷 #شهید_عباس_آسمیه
🍃ولادت : ۶۸/۴/۱۰ - البرز
🍂شهادت : ۹۴/۱۰/۲۱ - خانطومان سوریه
🍁آرامگاه : به وسعت قلبهای عاشق
🌸عباس نیمی از #حقوق ماهانهاش را صرف #امور_خیریه میکرد.
🌺او بخشی از حقوقش را به دو خانوادهای میداد که یکی شان بیمار #سرطانی و دیگری بچه #یتیم داشتند.
🌼در طول ماه شاید ۲۰ روزش را روزه میگرفت و غذایی که محل کارش به او میدادند، به خانوادههای #نیازمند میداد.
🆔 @shahidhojatrahimi
📚 #رمان_شهدایی
🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز
↶° به روایت: همسرشهید
2⃣1⃣ #قسمت_دوازدهم
📝اوایل ک زیاد هم بلد نبودم غذا درست کنم😁 بیشتر از پدرم که توی این چیزها وارد بود دستور پخت غذاهای مختلف را میگرفتم گاهی هم از حوری میپرسیدم. یادم هست اولین باری که تاس کباب پختم سیب زمینی ها را خیلی زود با گوشت ریختم. نزدیک ظهر که یوسف اومد رفتم #غذا رو بکشم دیدم آش شده، سیب زمینی ها له شده بودن و پیدا نبودند. خیلی ناراحت شدم و بغض کردم😢
📝روزهای اول هم که رودربایستی داشتم با یوسف، رفتم توی دستشویی و در را بستم و زدم زیر #گریه. یوسف نگران شده بود و دنبالم می گشت. چند بار که صدایم کرد اومدم بیرون، چشم های پف کرده و قرمز بود، تـرسید. گفت: چیشده زهرا؟😧 من هم قضیه را برایش گفتم
هیچ بهم نخندید و خودش غذا رو کشید و خورد. آنقدر به به و چه چه کرد😋 که یادم رفت غذا چی شده. خواستم بروم ظرف ها رو بشویم که گفت: بشین برات از #آشپزی خودم تعریف کنم "یک روز با دوستهام رفته بودیم باغ گردش بچه ها گفتند غذا با کی باشه؟ من گفتم: من
کوکو سبزیش رو من میپزم، گفتند: بلدی؟ منم که دیده بودم مادرم تو کوکو چی میریزه گفتم #آره که بلدم😎
📝سبزی را شستم و خُرد کردم، فکر کردم سبزی را باید سرخ کرد. نمیدونستم سبزی سرخ کرده برای خورشت قرمه سبزیه🤦♂ سبزی ها که سرخ شد هفت هشت ده تا تخم مرغ تویش شکستم و حسابی هم زدم ولی هرچی صبر کردم دیدم شکل کوکو نمیشه😬 گفتم بچه ها بیاید ناهار حاضره. دوستهام گفتند: این دیگه چه جور کوکوییه؟ من هم گفتم چه فرقی می کنه؟ فقط شکلش فرق داره مزه اش همونه اسمش #کوکوی_یوسفه
📝شاید علاقه اش را خیلی به من نمیگفت ولی در عمل خیلی به من توجه می کردبا همین کارهایش غصه دوری خانواده ام یادم می رفت. #حقوق که میگرفت می آمد خانه و تمام پولش را می گذاشت توی کمد من، میگفت: هرجور خودت دوست داری خرج کن. خرید خانه با من بود اگر خودش پول لازم داشت💰
می آمد و از من میگرفت.
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
📚 #رمان_شهدایی
🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز
↶° به روایت: همسرشهید
0⃣2⃣ #قسمت_بیستم
📝(یوسف) وقت نداشت زن و بچه اش را ببرد گردش. وقتي ديد زهرا توي خودش است، بلند شد و اداي راه رفتن چارلي چاپلين را دراورد🤪 زهرا و حامد بي اختيار خنده شان گرفت. حامد گفت: مامان ببين، عين خودش راه ميره. و هر از خنده رودبر، شدند. يوسف هم خنديد😄
📝وقتي شادي حامد و #زهرا را مي ديد، صورتش روشن مي شد و قلبش مي تپيد💗 فكر مي كرد كاش مي توانست اين زن را كه براي او به غربت امده بود، براي اون تنهايي كشيده بود و با اين كه نمي خواست با يك نظامي ازدواج💍 كند، چون او دوست داشت، زنش شده بود، بيشتر از اين ها خوشحال كند.
📝سال پنجاه و پنج📆 يك دوربين فيلم برداری خريد. وقتي ازش پرسيدم: اين ديگه چيه يوسف؟ ذوق زده گفت: دوربين فيلم برداي. مي خوام فيلم بسازم📼 سفارش داده بودم، برايم از كيش بيارند. گفتم: اينكه بايد خيلي گرون باشه
📝گفت: خب اره، همه ي دم و دستگاهش، از #دوربين فيلم برداري، تا دستگاه مونتاژش، ده هزار تومن آب خورده برام. دوربينش هشت ميلي متري بود. هر حلقه فيلمي را كه مي گرفت، مي فرستاد لندن، برايش چاپ مي كردند. حلقه اي پانصد تومان💰 برايش در می آمد؛خيلي زياد بود.
📝اول فكر كردم،تفريحي خريده بود. تعجب كرده بودم كه آن همه پول بابتش داده بود. اندازه ی #حقوق چند ماهش. آن هم با پول های پس انذاز و قرض و قوله
بعد دیدم به فیلم و این چیزها علاقه دارد. دیگر هر جا که می رفتیم دوربین📹 را با خودش می آورد. برای تمرین از حامدو بچه های فامیل فیلم می گرفت و مونتاژ می کرد.
📝وقت نکرد با دوربین خیلی کارکند. دوست داشت یک روز #ارتش را کنار بگذارد وبه کارهایی که دوست داشت، برسد، ولی جنگ💥 که شروع شد، او دیگر اصلا وقتش را پیدا نکرد. به فیلم و سینما علاقهمند بود، گاهی هم با تلویزیون کار می کرد. بعضی وقت ها که می رفت رادیو تلویزیون📺 حامد را هم با خودش می برد.
📝از کارهایش سر در نمی آوردم، فقط می دانستم که مدتی است با اصرار خودش با بچههای تلویزیون و با تهیه کنندگی #سپاه دارند فیلمی به نام سفیر می سازند. موضوع فیلم درمورد قیام #امام_حسین بود و مسلم بن عقیل؛ سفیر امام در کوفه.
📝اولین فیلمی بود که بعد از انقلاب در مورد تاریخ اسلام و شخصیت #امام معصوم ساخته می شد. برای همین هم، خیلی ها باور نمی کردند بشود در این مورد فیلم🎞 ساخت و مخالفش بودند . .
#ادامه_دارد ...
@shahidhojatrahimi