eitaa logo
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
2.2هزار دنبال‌کننده
31.4هزار عکس
12.5هزار ویدیو
106 فایل
❣🍃بسم رب خادم الشهداء🍃❣ 🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ﴿شهیدحجت الله رحیمے♡﴾️🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
🌹شهیدی که نحوه شهادت خود را میدانست🌹 حرم سردار_جبار_عراقی چندین بار در طول ۱۲سال زندگی مشترکمان، مطلبی را به من یاد آوری می کرد، از بیان این مطلب ناراحت وحتی گریه می کردم، به من : نمی دانم چرا فکر میکنم یابهتر بگم یقین دارم مرگم در ســـــرم است چیزی به سرم میخورد وباعث مرگم می شود ،ناراحت میشدم وبهش میگفتم چرا نفوس بد میزنی عزیزم، حاج خانم احساس عجیبی دارم، به وی گفتم چه احساسی، برگشت با آرامش گفت احساس قوی دارم که مرگم درسرم است بعد دو دستش را از روی سکان ماشین برداشت وبه علامت انفجار مانند، گفت یقین دارم سرم منفجر میشود مبهوت شدم بغض گلویم را فـشار میداد گفتم توکه نمی خوای مرا تنها بزاری که گریه امانم را برید و شروع به گریه کردم و با همان حالت گریان گفتم تو خواب میبینی یا رویت میکنی؟ چرا اینقدر با اطمینان از مردنت وشکل مردنت برام میگی، دلمو به درد میاری صدسال زنده باشی برای ساکت شدنم ادامه داد مامان رضا باید حقیقت را پذیرفت روزی همه میرویم ولی ای کاش خدا مرگی باعزت وحرمت نصیبم کنه، وقتی خبر شهادتش را اعلام کردند خبرهای مختلفی پخش شد بعضی میگفتن سرازبدنش جدا، بعضی میگفتن تیرباران شده.... دیدم صورتش سالم ولی پشت سرش طبق گفته خودش در اثر انفجار متلاشی ومنفجر شده بود😔🌹 ۹۴
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
🌺 ماجرای خواب زیبای حکاک سنگ مزار 🌺 🔻 اینو برای کسایی میگم که تا حالا نشنیدن این ماجرا رو... 🔻این قضیه برای اسفند سال 92 ... 🔹این سنگی که میبینید سنگ مزار هستش که توسط خراطی حکاکی شده ... 🔸 خراط این سنگ برامون ماجرای عجیبی رو تعریف کرد که هنوز وقتی یادم می افته مو به تنم سیخ میشه و بغض گلوم رو میگیره 🔹صبح روح الله (برادر ) اومد دنبالم رفتیم بهشت زهرا منتظر شدیم حکاک اومد... 🔸یه نگاه به ما انداخت گفت ببخشید این سنگ مزار کیه؟ گفتیم چه طور؟ : اصلا نمی دونستم قراره امروز بیام اینجا بنویسم 🔹دیشب خواب دیدم از طرف حرم علیه السلام منو خواستن گفتن شما مامور شدی رو ضریح آقا قرآن بنویسی 🔸ما که خشکمون زد... وقتی بهش گفتیم سنگ رو از حرم آوردن و قراره برای یه نصب بشه حالش منقلب شد... 🔹سنگ مزاری که میتوان گفت هدیه ای از جانب اربابش بود❤️ 🍃🌹 📻 :از دوستان شهید @Shahidhojatrahimi
📝همسر شهید : 🌷| حرفهایی که در جلسه خواستگاری مطرح یادم هست صحبت هامون طول نکشید👌کوتاه بود و در فرصت کوتاه چند باری روی یک نکته تاکید داشت می گفت : من یه می خوام❤️✌️ از چند سال بهش گفتم : الان که زمان جنگ نیست؛ دلیل اون همه تاکید بر همسنگر بودن بود؟ : جنگ ما جنگ نظامی نیست؛ جنگ فرهنگیه دوست دارم پا به پای من مشغول کار فرهنگی ... |🌷 💚 @shahidhojatrahimi
✍ به خیلی علاقه داشت⛹ لیگ بسکتبال NBA آمریکا رو هم می کرد یکبار بازی تیم ( ) رو می دیدیم 📺 ؛ شروع کرد از (شکیل اونیل) تعریف کردن؛ که بازی کن خوبیه 👌 : هرچقدر خوب باشه به ( مایکل جردن) که نمی رسه😒 گفت : شکیل اونیل با بقیه فرق داره، ، هر هفته نماز جمعه شرکت می کنه حتی یکبارکه مسابقه داشتند بر خلاف میل مسئولین باشگاه، به جمعه می ره و بعد از نماز اون رو سریع🚐به می رسونند😳 اینهارو که ، فهمیدم معیارش برای دوست داشتن ورزشکارها فقط ای بودن نیست👌 🍃🌸 @shahidhojatrahimi
✨| روزی که خبر تجاوز صدام رو شنید😳 راه افتاد بره ...🚐 بهش گفتن : عمل جراحیت نزدیکه؛💉 بذار ترکش رو از سینه ات در بیاریم بعد 👌 : وقتی اسلام در خطره من این رو نمی خوام❌ ...‼️ رفقاش می گفتند : اصلا به استراحت نمی داد استاد تانک بود🔭 طوری که بیابون های کشور رو 🔥به گورستانی از بعثی های مزدور و تانک هاشون کرده بود💪 |✨ 🍃🌸 @shahidhojatrahimi
خاطره‌ای ‌پر‌محتوا از #شهید_مدافع_حرم مصطفی صدرزاده🌹 کار کردن برای خدا با زبان روزه و تنی خسته... برای #شهادت باید تلاش کرد... باید با تنی خسته برای خدا کار کرد...☝️ 📌مصطفی خیلی مقید به ‌#روزه های مستحبی بود. دهه ی اول ذی الحجه سال ۸۴ را به مدت هشت روز روزه گرفت... ایامی که روزه بود فعالیت کاری بسیـــاری داشت...😞 📌کارهای پایگاه و هیئت ، پست های شب، توان مصطفی را گرفته بود... 📌عصر روز  هشتم  اومد منزل ، مدام تلفنش زنگ می خورد 📱،اون روز نتونست استراحت کنه ،با ضعف بسیار زیاد و خستگی بلند شد که بره دنبال کاراش😞🚶 ،وکه از پایگاه بسیج تماس گرفتن. 📌ازش خواهش کردم ، روزه هستی بذار بعد از افطار برو الان نزدیک افطاره 📌 #گفت:  لطفش به اینه  که با زبان روزه برا خــدا قدم برداری☺️ تا دم در دنبالش رفتم شاید از رفتن منصرفش کنم... 📌هنوز در بسته نشده بود که ،یه دفعه صدای مهیبی اومد😨 یه لحظه در رو باز کردم خودم رو بالای سر مصطفی دیدم، که از پله ها پرت شده بود پایین و تمام سروصورتش خونی شده بود😳😱 📌بهش گفتم : دورت بگردم خدا راضی نیست که تو به خودت این همه ریاضت بدی... 📌مصطفی داشت خودش رو برای امتحان های خیلی سخت آماده می کرد که به چنین درجه بالایی برسه🕊 .... ان شاالله خداوند به ما هم چنین توفیقی عنایت فرماید...🌺 #روایت_از_مادرشهید❤️ @Shahidhojatrahimi
از شهید #بابایی پرسیدند: عباس #جان چه خبر؟ چه کار #میکنی؟ #گفت: به #نگهبانی_دل مشغولیم... که غیر از #خدا وارد #نشود. سخن شهيد نميخواهد شما خودتان را برای انقلاب فدا كنيد. انقلاب راه خودش را ميرود. شما.. خودتان را بسازيد و اصلاح كنيد #خدا #شهید_عباس_بابایی @shahidhojatrahimi
انگشتر عقیقی که حلقه ازدواج شد... 📢 سر سفره عقد به من گفت: من که نمی تونم از حلقه طلا استفاده کنم؛💍 سریع انگشتر عقیقی که در دستش بود را به من داد و : لطفأ این رو برام بذارید. انگشتر عقیقش رو به عنوان حلقه براش گذاشتم.💍 : طلا برای مرد حرام است و حاضر نیستم که برای لحظه ای هم تو دستم بذارم. ۹۵ @shahidhojatrahimi