⚘﷽⚘
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
🌷| @shahidhojatrahimi
#توصیه_شهید_سید_مجتبی_علمدار
به دوستش در عالم رویا 👌👌👌
🔰روزی یکی از دوستان سید او را در خواب میبیند.و با او درد دل میکند
و به سید میگوید ما را تنها گذاشتی و رفتی.
🔰سید میگوید: چرا این حرف را میزنید ؟
هر مشکل و غمی دارید با نام مبارک مادرم #حضرت_زهرا س برطرف میشود.
🔰بعد ادامه داد" اگر دردی دارید حاجتی دارید #عاشورا بخوانید .
#زیارت_عاشورا درد شما را درمان میکند .
توسل پیدا کنید و اشک چشم داشته باشید.
@Shahidhojatrahimi
15.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ ویژه «مهدی، احمد، بهشت...»
🔺روایت منتشر نشده حضرت آیتالله خامنهای از ساعات قبل از شهادت شهید باکری و مکالمه بیسیم او با شهید کاظمی
🎙به همراه انتشار صوت آخرین مکالمه بیسیم شهید باکری و شهید کاظمی پس از ۳۵ سال
🌹انتشار به مناسبت ایام سالگرد شهادت شهید آقامهدی باکری
@shahidhojatrahimi
اَسـیر شُمآ شُدنـ خوب اَسٺ
اَسـیرِ |شُھدٵ| شدن رامیگویم
خوبے اَش
بہ ایـن اسـٺ کہ
ازاسـآرٺِ دُنیـآ آزاد میشوۍ ♥️
#عندربھمیرزقون
#یادکنیمشھداروباذکرصلواٺ📿
@shahidhojatrahimi
#تلنگرانه🌱
حسین وگناه،
یه جا،کنارهم،جا نمیشن،
تاریکیکهباشهنورمیره،
گناهکهباشهحسین(ع)میره!
@shahidhojatrahimi
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
🆔 @shahidhojatrahimi
#رمان_واقعی_فرار_از_جهنم
(قسمت یازدهم:اولین شب آرامش)
شب بعد دوباره حالم بد شد...اون شب حنیف سریع از تخت پرید پایین و جلوی ذهنم و گرفت...همین طور که محکم منو تو بغلش نگه داشته بود...کنار گوشه تکرار میکرد...اشکالی نداره...آروم باش...من کنارتم...من کنارتم...
اینها اولین جملات ما بعد از یک سال بود...
من بیحال روی تخت دراز کشیده بودم...همه جا ساکت بود...حنیف بعد از خوندن نماز...قرآن باز کرد و مشغول خوندن شد...تا اون موقع قرآن ندیده بودم...ازش پرسیدم:از کتابخونه گرفتیش؟
جا خورد این اولین جمله من بهش بود...
_نه ،وقتی تو نبودی همسرم آورد...
_موضوعش چیه؟...
_قرآنه...
_بلند بخون...
مکث کوتاهی کرد و گفت :چیزی متوجه نمیشی عربیه...
_مهم نیس زیادی ساکته...
همه جا آروم بود اما نه توی سرم...می خواستم با یکی حرف بزنم اما حس حرف زدن نداشتم...شروع کرد به خوندن...صدای قشنگی داشت...حالت و سوز عجیبی تو صداش بود...
نمی فهمیدم چی میخونه...خوبه یا بده...شاید اصلا فحش میداد...از حس میکردم از درون خالی میشدم...
گریه ام گرفته بود...بعد از یازده سال گریه میکردم...بعد از مرگ آدلر و ناتالی هرگز گریه نکرده بودم..اون بدون اینکه چیزی بگه فقط میخوند...و من گریه میکردم...تا اینکه یکی از نگهبان ها با ضرب ،باتوم رو کوبید به در...
✍به قلم:شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی🥀
@shahidhojatrahimi
#رمان_واقعی_فرار_از_جهنم
(قسمت دوازدهم:من و حنیف)
صبح که بیدار شدم سرم درد میکرد و گیج بود...حنیف با خوشحالی گفت:دیشب حالت بد نشد...از خوشحالیش تعجب کردم....به خاطر خوابیدن من خوشحال بود...ناخودآگاه گفتم:احمق مگه تو هر شب تا صبح مراقب من بودی؟...نگاهش که کردم تازه فهمیدم سوال خنده داری نبود...و این آغاز دوستی من و حنیف بود...
اون هر شب برای من قرآن میکنند...از خاطرات گذشتمون با هم حرف میزدیم...اولین بار بود که به مسی احساس نزدیکی میکردم و مثل یه دوست باهاش حرف میزدم...توی زندان ،کار زیادی جز حرف زدن نمیشد کرد...
وقتی برام تعریف کرد چرا متهم به قتل شده بود؛از خودم و افکارم دربارش خجالت کشیدم...خیلی زود قضاوت کرده بودم...
حنیف یه مغازه الکترونیکی داشت...اون شب که از مغازه به خونه بر می گشت متوجه میشه که یه مرد ،چاقو به دست یه خانم رو تهدید میکنه و مزاحمش شده...حنیف هم با اون درگیر میشه....
توی درگیری اون مرد...حنیف رو زا چاقو میزنه و حنیف هم توی اون حال با ضرب پرتش میکنه...اون که تعادلش و از دست میده؛پرت میشه توی زباله ها و شیشه شکسته یه بطری از پشت فرو میشه توی کمرش...
و مثل اینکه یکی از رگ های اصلی خون رسان به کلیه پاره شده بوده...اون مرد نرسیده به بیمارستان می میره....و حنیف علی رغم تمام شواهد به حبس ابد محکوم میشه...
✍به قلم:شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی🥀
@shahidhojatrahimi
13.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏯ #شور احساسی
🍃سال نو خوبه اگه با تو شروع بشه حسین❤️
🍃حالمو ببین چشای من پر خواهشه حسین❤️
🎤 #حسین_طاهری🌹
👌فوق زیبا✨
@shahidhojatrahimi