یه روز به اتاق استراحت عملیات رفتم دیدم رضا از شب تا صبح مشغول کار بوده و خیلی خسته هست ،ومن عادت رضا را می دانستم ،وقتی خسته هست چه کارکنم
به رضا گفتم ،داداش ،می خام خستگی ات را آرام کنم ،لطفا به سینه بخواب تا من کارم را شروع کنم ،ایشان درخواست مرا عملی کردند ،ومن از نوک انگشتان پا شروع کردم تا موهای سر ماساژ دادن ،حدود نیم ساعت کارم طول کشید
وبدنش کمی آرام شد و به همان حالت کمی خوابید ،بعد از بلند شدن گفت ،داداش خدا خیرت بدهد و بعد دوباره رفت کارش را ادامه داد
حاج عمار علوی
https://eitaa.com/shahidjannesarhoseyni
...زمانی دچار یه بیماری شده بود ،که نیازمند یک دارو بود ،چندین بار پیش من آمد ،تا به صورت زیر جلدی تزریق داشته باشد ،با آرامشی خاص در مقابل یکی از بیماری های صعب العلاج مبارزه کرد ،خداراشکر بهبودی حاصل شد. در اوایل بیماری یکی از دوستان برایم نقل می کرد که در مزار شهدا بعد از فهمیدن این بیماری رضا گفته بود«از مرگ نمی ترسم دوست دارم شهید شوم» ودر آخر هم این چنین شد
جواد.م.ع
...برایم جالب بود،در شلوغی ونبود واکسن کرونا،که افراد جهت تزریق به سراغ بازار سیاه ویا تمایل به مسافرت خارج از کشور داشتند ،رضا خیلی متفاوت فکر می کرد ،وبا لحنی آرام بهم گفت: جواد ،آنقدر منتظر می مانم تا واکسن تولید ایران را تزریق کنم .
وهمان کار را هم کردو واکسن فخرا را تزریق کرد.
جواد.م.ع
...،یه روز با خانواده حاج رضا به مزار شهدا در وادی رحمت رفته بودیم ، رضا هم درگیر بیماری خاص بود .خانواده ما به مزار شهید قلی پور که عموی همسرم بود رفتند .اما من رضا را در نظر داشتم ،تا نکند که حالش خراب شود ،دیدم رضا رفت طرف مزار شهدای گمنام ،و با زبان بی زبانی چگونه التماس می کرد که با شهادت برود نه با مرگ طبیعی
حاج عمار علوی A.Z
سال ۱۴۰۰بود و رضا در تهران دوره دافوس را می گذرانید ،بهش گفتم داداش واکسن فخرا را کجا تزریق کردی،رضا گفت جمعه من به تهران می روم ،بیا باهم برویم من نوبت دوم را تزریق کنم وتوهم نوبت اول را .
صبح شنبه به تهران رسیدیم،رضا گفت داداش صبحانه چی می خوری ،گفتم هر چی شما انتخاب کنی من هم می خورم،
رضا دو پرس املت سفارش داد ،بعد صبحانه هر کاری کردم که پول صبحانه را پرداخت کنم نگذاشت ،وما را مثل گذشته مهمان خود کرد .بعد برای تزریق واکسن راهی آن مرکز شدیم
حاج عمار علوی A.Z
تاسوعا عاشورای سال1401بلیط گرفته بودم برامشهدالرضا ع وهماهنگی هتل و...انجام شده بود.دقیقا یک روز مونده به حرکت دخترم تبش بالا رفت بیماری ویروسی گرفته بود بردیمش دکتر آمپول وسرم و... دکتر شرایطو توضیح دادیم گفت صلاح نیس برید.ما دو دل شدیم بریم نریم تا صبح تاسوعا دارو درمان وپاشویه و...متاسفانه تب 39
بلیط ظهر بود.به حاج رضا پیام دادم کار مهمی دارم خواهشا جواب بده.زنگ زد گفت خیرباشه.گفتم حاج رضا اینجور مشکلی برام پیش امده.خواهشا استخاره کن.هرچی شد همون .اگه خوب بود میریم.اگه نبود نمیریم.شوخی کرد گفت یعنی اینقدر به استخاره بنده اعتقاد داری گفتم اره.گفت توکل بخدا.چشم.این چند دقیقه دل تو دلم نبود.زنگ زد اول گفت دختر گلت چطوره؟بهتر شده؟گفتم حاج رضا زود بگو چی شد؟خندید گفت نگران نباش خیلی خوب اومد.مضمونش به اینه که طیباته.یعنی جایی که میری طیب وپاک کننده هس.یعنی ان شا..سفرت هم طیبات باشه.خدا شاهده بیخیال از بیماری بچه رفتیم فرودگاه .تب بچه رو زود زود کنترل میکردیم.اینطور بگم تا سوار هواپیما شدیم.تب شد37.
الحمدلله یکی از بهترین و معنوی ترین زیارت ها شد.. و هرجا رفتم بیاد حاج رضا نایب الزیاره شدم
ج
https://eitaa.com/shahidjannesarhoseyni
ماشاءالله اقا رضا فارسی صحبت کردنش عالی بود چون ما آذری ها، انرژی زیاد مصرف میکنیم وآخرش در فارسی صحبت کردن کم میاریم ولی اقا رضا ماشاءالله سخنوری عالی داش.یادمه زمستان 1402 در سالن کنفرانس دانشگاه امام حسین ع با حضور مدیران وفرماندهان کل سپاه.آقا رضا به نمایندگی از هوافضا رفت و نطق بسیار عالی در مورد یکی از 8فرمان حضرت آقا با عنوان«نگاه وسیع جغرافیای مقاومت را از دست ندهید»ایراد فرمودند که مورد تشویق حضار قرار گرفت که تحلیل بسیار دقیق از علت حضور سپاه در سوریه ولبنان وعراق ایراد فرمودند که ایکاش اون سخنرانی برای بعضی از سیاست مداران ما پخش می شد که اتفاقات فعلی ما بخاطر نادیده گرفتن تحلیل های شهدای گران قدر ما بود که در نهایت با خونشان این تحلیل ها را اثبات کردن
ج
https://eitaa.com/shahidjannesarhoseyni