همان روزی که ما جلوی دفتر کار همسرم بخاطر تحویل فلش با شما ملاقات داشتیم،(حاج عمار علوی) بعد از تحویل فلش برای ثبت سفارش به مغازه ای در همان نزدیکی رفتیم و پسر کوچکم در حال قائم با شک بازی بین میز و صندلی ها بود و با تذکر ما بیرون رفت،وقتی کارمان تمام شد،هرچه صدا کردیم و گشتیم او را نیافتیم ؛فروشنده ها و برادر و من و پدرش حدود نیم ساعت و شاید هم بیشتر چندین بار آن خیابان دوطرفه‌ را زیر و رو کردیم تا اینکه سر دو راهی مصلی و طالقانی من و همسرم جدا شدیم تا هر کدام از سوئی به دنبالش بگردیم همان لحظه بدون هماهنگی هردو باهم در یک زمان متوسل به شهید جان نثار حسینی شدیم و چند قدم بعد موبایل مان، زنگ زد که علی پیدا شده و بین خوشخواب ها مخفی شده بود در راه برگشت به مغازه در تابلوی کوچه نوشته بود کوچه شهید جان نثار حکیمی و مهرداد جان نثار که من تا به آن روز نمیدانستم ،پس من‌مطمئن شدم که یاری شهید بوده و بس. خواهر شهید رضا جان نثار حسینی https://eitaa.com/shahidjannesarhoseyni

یاد برادر عزیزم بخیر روزها چه زود گذشت اما حیف که ما قدرش را ندانستیم حاج عمار علوی https://eitaa.com/shahidjannesarhoseyni

...یه روز که به پادگان رفتم، دیدم پارکینگ ستاد پر از ماشین هست وجایی برای پارک نیست ،... دیدم پراید نوک مدادی حاج رضا آنجاست ،با خود گفتم خوب شد ،رضاکه تا مغرب تو پادگان می مانه ،پس پشت ماشین رضا پارک کنم ،پارک کردم و به قسمت اطلاعات و عملیات رفتم ... بعد از چند لحظه متوجه شدم که رضا در سپاه استانی جلسه دارد وباید زود برود ... از اتاق زدم بیرون ،ودیدم رضا دنبال صاحب ماشین می گردد... به حاج رضا گفتم چی شده ،رضا گفت ،در سپاه استانی جلسه دارم ،یکی پشت ماشین من ماشین نگه داشته ومن نمی توانم خارج شوم ... من گفتم حاج رضا ،عجب آدم های نفهمی پیدا میشن ،حاج رضا گفت ،برادر این گونه نگو،و من ادامه دادم عجب آدم های بی شعوری هستند و نمی دانند پشت ماشین نگه نمی دارند ... و حاج رضا با آن اخلاق مومنانه خود مرا آرام می کرد و من شعله این حرف ها را زیاد می کردم وحاج رضا مرا نصیحت می کرد که پشت سر همکار اینگونه نگو گناه داره ... بعد با خجالت به حاج رضا گفتم داداش ببخش مرا، ماشین ماله منه الان میرم می زنم کنار ... اما صبر واخلاق ومتانت رضا مرا شرمنده کرد... ورضا به جلسه رفت... واین گونه بود... که یه پادگان بود و یه اخلاق اسلامی رضا م.ع.ع. https://eitaa.com/shahidjannesarhoseyni

هیچ وقت از دلم نمی روی ،برادر معنوی من

نائب الزیاره شهید عزیزمون وخانواده محترمش بودیم درجوار حضرت معصومه(ص) همکار

سردار شهید حاج رضا جان نثار حسینی خیلی خیلی کم عصبانی می شد(که آن هم در حکم عصبانیت نبود در حد تشر بود) وآن هم به خاطره امامین انقلاب و نظام اسلامی و منافع ملی وآن دیگری هم به خاطره عکس و فیلم نامتعارف گرفتن از ایشان که اهل شهرت طلبی و خودنمایی نبود حاج عمار علوی