eitaa logo
شهید جمهور
154 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.8هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
7.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید| سفر به 🔸 ۱۴۴۴ 🔸 استاد حسن عباسی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
آقاعارف از کودکی شلوغ، پر جنب و جوش و پرپتانسیل و در کنار اینها همه همیشه مؤدب بود.❤️ او در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد و بزرگ شد ولی هیچ‌گونه فشاری برای تحمیل عقیده در خانواده نبود. هر خصلتی که ایشان از ما بردند به صورت غیرمستقیم بود.🌱 هیچ‌گونه فشار و تحمیل نظری نبود. خانواده متوسطی هستیم و آقاعارف بسیار آزادانه و آزاداندیش از کودکی بزرگ شد. البته ناگفته نماند که از همان زمان کودکی ما برای عارف کتاب داستان‌هایی با محتوای مذهبی برایش می‌خریدیم یا داستان‌های مذهبی برایش تعریف می‌کردیم.📚 خودم کتاب مذهبی می‌خواندم و خلاصه‌اش را برای آقاعارف تعریف می‌کردم.😊شور و شوق زیادی برای شنیدن داستان اهل بیت و شهدا داشت.✨کمی که بزرگ‌تر شد در دوران راهنمایی، یک بار از من پرسید که آیا پذیرفتن دین اسلام برای ما اجبار است⁉️ یا می‌گفت شیعه بودن اجباری است⁉️می‌گفتم نه اجبار نیست و خودمان دین‌مان را دوست داریم، به خاطر اینکه اسلام دین کامل‌تری است خودمان اسلام را انتخاب کردیم و مذهب هم همین‌طور است.👌❤️ بعد از این صحبت‌ها کتاب انجیل و تورات را گرفت و مطالعه کرد. کتاب‌ها را با دقت کامل می‌خواند.📔 بسیار اهل هدیه گرفتن و هدیه دادن بود.🎁 اگر می‌خواستیم برایش هدیه بگیریم بیشتر اوقات می‌گفت هدیه‌ام کتاب باشد. کتاب‌های قطور را با لذت فراوانی می‌خواند.☺️ از زمانی که پسرم به دنیا آمد و تا روزی که شهید شد هیچ‌وقت یادم نمی‌رود حرف بدی زده باشد. از همان کودکی بسیار مهربان و خوش‌زبان بود. خیلی سر و زبان داشت. راوی:مادرشهید 🌹شهیدعارف کایدخورده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
اولین شب افطار پارسال سردار دلها مهمان خانه شهید پورجعفری عکس دیده نشده زیبا از 🌹سردار دلها🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
🔹برای گذران زندگی من هم مجبور بودم همراه همسرم کار کنم و اصغر معمولا تنها در خانه🏡 می ماند. وقتی هم می امدم منزل خسته میشدم و البته بارها به زبان می اوردم که الان چایی☕️ می چسبه بعد هم درست میکردم و میخوردیم. 🔸یه روز وقتی از کار برگشتم دیدم اصغر برام چایی دم کرده😍 اما خیلی داغ_نبود تفاله چایی هم رو استکان مشخص بود. من به اصغر سپرده بودم که در نبود من دست به اجاق گاز نزنه❌ 🔹واسه همین پرسیدم: فدات شم چطور چایی درست کردی⁉️ تمام قد و جدی جلوم ایستاد و گفت: هیچی مامان اب ریختم کتری. توی حیاط گذاشتم جلو آفتاب ☀️داغ که شد چای ریختم قوری و برات آماده کردم 🔸نمی دونستم گریه کنم یا بخندم "الهی مادر فدات بشه"، میخواست من رو خوشحال کنه. منم دلش رو نشکوندم چایی رو خوردم😋 و خندیدم. گفت: مامان خستگیت در اومد؟؟ گفتم: اره عزیییزم♥️ راوی: مادرِ شهید شهید_اصغر_الیاسی شهید_مدافع_حرم🌷 @sardaraneashgh
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
خداوند به یكى از پیامبران وحى كرد :  كه فردا صبح اول چیزى كه جلویت آمد ! و دومى را ! و سومى را ! و چهارمى را ! و از پنجمى !  پیامبر خدا صبح از خانه بیرون آمد. در اولین وهله با بزرگى روبرو شد، كمى ایستاده و با خود گفت :  خداوند دستور داده این كوه سیاه را  بخورم . در حیرت ماند چگونه بخورد! آنگاه به فكرش رسید خداوند به چیز محال دستور نمى دهد، حتما این كوه خوردنى است . به سوى كوه حركت كرد هر چه پیش مى رفت كوه كوچكتر مى شد سرانجام كوه به صورت لقمه اى درآمد، وقتى كه خورد دید بهترین و لذیذترین چیز است .  از آن محل كه گذشت نمایان شد. با خود گفت : خداوند دستور داده این را پنهان كنم . گودالى كند و طشت را در آن نهاد و خاك روى آن ریخت و رفت . اندكى گذشته بود برگشت پشت سرش را نگاه كرد دید طشت بیرون آمده و نمایان است . با خود گفت من به فرمان خداوند عمل كردم و طشت را پنهان نمودم .  سپس با یك برخورد نمود كه باز شكارى آن را دنبال مى كرد. پرنده آمد دور او چرخید. پیامبر خدا با خود گفت :  پروردگار فرمان داده كه این را بپذیرم . آستینش را گشود، پرنده وارد آستین حضرت شد. گفت :  اى پیامبر خدا! شكارم را از من گرفتى من چند روز است آنرا تعقیب مى كردم .  پیامبر با خود گفت :  پروردگارم دستور داده این را ناامید نكنم . مقدارى گوشت از رانش برید و به او داد و از آن محل نیز گذشت ناگاه قطعه را دید، با خود گفت :  مطابق دستور خداوند از آن باید گریخت .  پس از طى مراحل به خانه برگشت شب در خواب به او گفتند: ماءموریت خود را خوب انجام دادى . آیا حكمت آن ماءموریت را دانستى و چرا چنین ماءموریتى به شما داده شد؟  پاسخ داد: نه ! ندانستم .  گفتند: اما منظور از كوه غضب بود. انسان در هنگام غضب خویشتن را در برابر عظمت خشم گم مى كند. ولى اگر شخصیت خود را حفظ كند و آتش غضب را خاموش سازد عاقبت به صورت لقمه اى شیرین و لذیذ در خواهد آمد.  و منظور از طشت طلا عمل صالح و كار نیك است ، وقتى انسان آن را پنهان كند خداوند آن را آشكار مى سازد تا بنده اش را با آن زینت و آرایش دهد، گذشته از این كه اجر و پاداشى براى او در آخرت مقدر كرده است . و منظور از پرنده ، آدم پندگویى است كه شما را پند و اندرز مى دهد، باید او را پذیرفت و به سخنانش عمل كرد.  و منظور از باز شكارى شخص نیازمندى است كه نباید او را ناامید كرد.  و منظور از گوشت گندیده غیبت و بدگویى پشت سر مردم است ، باید از آن گریخت و نباید غیبت كسى را كرد. @sardaraneashgh
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
وقتی «حاج قاسم سلیمانی» برای «قاسم سلیمانی» فاتحه خواند••• پس‌از رجعت پیکر پاسدار شهید مدافع حرم «علی سعد» در فروردین ۹۸ که در بهمن۹۴ در خانطومان به شهادت رسیده وجاویدالاثر گردیده بود، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، بدون اعلام قبلی به دیدار خانواده ی این شهید در شهر امام شهرستان دزفول می‌آید حاج قاسم پس از این دیدار برای ادای احترام به مزار این شهید معظم و سایر شهدا، در بین خیل عظیمی از مردم شهید پرور شهر امام و میانرود دزفول در گلزار شهدای اسحاق‌ابراهیم حاضر می شود. پس از قرائت فاتحه بر مزارِ شهدای سعد، لابلای مزارهای مطهر گلزار قدم می زند و اسامی شهدای مدفون در آن بهشتِ زمینی را از نظر می گذراند که ناگهان نگاهش روی سنگ مزار یکی از شهدا ثابت می ماند. «شهید قاسم سلیمانی» این تشابه اسمی برای حاج قاسم ؛ آنچنان جالب و دلنشین به نظر می‌آید که سراغ از شهید و خانواده‌اش می‌گیرد و سپس لبخندی روی لب هایش شکوفا می‌شود و می‌گوید: «انگار ما هم شهید شده ایم و نمی دانستیم!» و امروز حاج قاسم سلیمانی و قاسم و یعقوب سلیمانی همنشین هم در بهشت برزخے پروردگار هستند .... سردار_دلها شهید_حاج_قاسم_سلیمانی @sardaraneashgh
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
ماه رمضان را آمده بود خانه... به علی می گفت : «امسال ماه رمضون از خدا احدی الحسنیین را خواستم؛ یاشهادت یا زیارت.»🙂 هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه، هر سی شب ! وقتی دعا را می خواندند، توی حال خودش نبود، ناله می زد، داد می کشید ، استغفار می کرد ، از حال می رفت.😢 از دعا که برمی گشتند،گوشه ی حیاط، می ایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت🍃، هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمی توانست خوب قنوت بگیرد، باهمان حال، العفو می گفت، گریه می کرد، میگفت « ماه رمضون که تموم بشه، من هم تموم میشم.»💔🕊 یادگاران جلد هشت ڪتاب شهید ردانی پور، ص ۷۵ 🌹شھید_مصطفی_ردانی_پور ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 ڪل ڪل شیرین دو مدافع حرم ☺️ شهـید حسن قاسمی دانا شهـید مصطفی صد رزاده هـمیشہ باهـم شوخے میڪردن😁 حتے لحظاتے قبل از شهـادت 🕊 شادی روحشون صلوات🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
دستنوشتهٔ زیبای شهید مسعود ملا درباره ماه مبارک رمضان: «با سلام بر ایام الله با سلام بر کسانی که ایام الله را به وجود آوردند با سلام بر امام زمان(عج) سلام بر امام عزیزمان که جانم فدایش باد سلام بر که در این ماه جایشان بر سر سفره های افطار خالی است عجب صفایی دارد ماه رمضان ماهی که همه به میهمانی خدا می روند ماهی که در رحمت، بر روی تمام بندگان خدا باز می شود ماهی که خدا در دل ها نفوذ می کند در ماه رمضان خدا در چشم های بصیرت مردمان پاکدل نفوذ می کند سعی کنید از این ماه به حول و قوه الهی بیشترین استفاده ها را ببرید در این ماه دل ها همه جلا پیدا می کند و دلی که به یاد خدا پاک شود نگرانی هم ندارد» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
ما را به دعا کاش فراموش نسازنند رندان سحرخیز که صاحب نفسانند ... دعامون ڪنید🌹 @sardaraneashgh
۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
همسر شهید: 🌿سحرهای ماه مبارک رمضان، از بهترین لحظات زندگی مشترک من و هادی بود، من هنوز هم شوخی‌ها و خنده‌های سحرهای مشترکمان را به خاطر دارم.  هادی هر روز یک جزء قرائت می‌کرد و انس او با قرآن در ماه مبارک رمضان بسیار رشک برانگیز بود.✨ توصیه هادی به فرزندانمان این بود که نماز را اول وقت بخوانند، گفت: آن وقتی که بچه‌هایمان کوچک بودند، دست آن‌ها را می‌گرفت و برای نماز به مسجد می‌برد🕌؛ برای اقامه نماز صبح هم همه اعضای خانواده را به آرامی و نرمی بیدار می‌کرد. شهید مدافع حرم هادی کجباف🌹 @sardaraneashgh
۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
نخلها تکیه کرده بودند به قامت بسیجی ها و تاریخ مسیر خود را از راهی گرفت که نشان دادند... ای که مرا خوانده‌ای راه، نشانم بده .... @sardaraneashgh
۸ اردیبهشت ۱۳۹۹