eitaa logo
شهید جمهور
162 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ارتباط و احترام به پدر و مادر مهم ترین ویژگی ای بود که می توان با مطالعه خاطرات شهید شیری به آن رسید،ارتباطی که در طول زندگی ایشان همواره در جریان بوده و حتی یک روز هم از پدر و مادر خود جدا نبوده و حتی سر یک سفره هم غذا می خوردند. ✨دومین ویژگی شهید شیری را می توان در زمینه کمک به افراد بی بضاعت و نیازمند تعریف کرد، کمکی که در شرایطی اتفاق می افتاد که خود ایشان هم وضعیت مالی خوبی نداشتند و حتی گاهی اوقات از دوستان و آشنایان برای مدت کوتاهی قرض می گرفته و به نیازمندان کمک می کردند. ✍رسول ملاحسنی: نویسنده کتاب کاش برگردی ( روایتی از زندگی شهید زکریا شیری) @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چادرت را بتکان روزی ما رو بفرست ای که روزی دو عالم همه از چادر توست اَللّهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّکَ‌الفَرَج‌بِحقِ‌حضرت‌زینب(سلام الله علیها) @sardaraneashgh
🌙 از نوع دڪترای فیزیڪ پلاسما از ڪالیفرنیا خدایا . . . نمی دانم هدف من از زندگی چیست ؟ عالم و مافیا مرا راضی نمی ڪند . مردم را می بینم ڪہ به هر سو می دوند ، ڪار می ڪنند ، زحمت می ڪشند ، تا بہ نقطہ ای برسند ڪہ بہ آن چشم دوختہ اند . ولی ای خدای بزرگ ، از چیزهایی ڪہ دیگران بہ دنبال آن می روند بیزارم . اگر چہ بیش از دیگران می دوم و ڪار می ڪنم ، اگر چہ استراحت شب و نشاط روز را فدای فعالیت و ڪار ڪرده و می ڪنم ، ولی نتیجہ ی آن مرا خشنود می ڪند . 📚 نیایش های شهید دڪتر مصطفی چمران ، ص ۲۳ @sardaraneashgh
✍️ سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: ما افتخار می کنیم عبدالمهدی مغفوری که امروز مزارش امامزاده شهرمان است، مال ماست. کسی که در هیچ شبی، نافله شب او قطع نمی شد. اگر در اتوبوس بود در وسط راه پیاده می شد، نافله شبش را به جا می آورد و با اتوبوس و یا خودروی بعدی خودش را می رساند. ما افتخار می‌کنیم به مغفوری که وقتی همسرش میخواست وضع حمل بکند، برای رساندن خود به بیمارستان، به خاطر حفظ بیت المال، از موتورسیکلت سپاه استفاده نکرد. سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی @sardaraneashgh
✅ شهید محمدحسین حسینی 🔰برای ماموریت اعزام شدند اهواز. با هم رفتند کنار پل کارون... ❗️وضعیت نامناسب خانواده ای، او را ناراحت کرد. 😔 📌گفت بریم عملیات، با 👌 کشان کشان دوستش را برد طرف آن خانواده. 🙂با رفت سراغ پیرمردی که سرپرست خانواده بود و گفت: 🔻آقای محترم، هیچ می دانید اینجا بوی باروت جنگ به مشام می رسد؟ 🔻می دانید اهواز از شهرهای خط مقدم جنگه؟ 🔻می دانید شما میزبان خوب رزمندگان هستید؟ ♨️ پیرمرد گفت: خوب حالا باید چی کار کنم؟ ⏪ به او گفت: ما که از شما چیزی نمی خواهیم؛ فقط پایبندی شما مردم محترم را به و می خواهیم. 🔺پیرمرد فهمید، صورت محمد را بوسید و گفت: به شرطی که ما را هم کنی! @sardaraneashgh
🌹روایت سردار باقرزاده از وضعیت پیکر شهید قاسم سلیمانی و دیگر شهدا در محضر مقام معظم رهبری ✍به آقا عرض کردم: دیشب که خواستیم شهداء را کفن کنیم کربلا را دیدیم ، همه بدن ها اربا اربا بود، حاج قاسم پنج تکه شده بود، سر در بدن نداشت، بخشی ازکتف و دست راست وامعاء واحشاء و پای راست از مچ به پائین . ابو مهدی مهندس هم فقط در ۴ الی ۵ کیلو گوشت . عرض کردم : با اینکه برای کفن کردن همه وسائل را داشتیم ، پارچه داشتیم، پنبه داشتیم، پلاستیک ودیگر لوازم راداشتیم اما نمی توانستیم این پیکرها را خوب جمع و جور کنیم وبسختی تیمم داده و کفن کردیم، نمیدانم امام زین العابدین در کربلا چطور جنازه سید الشهداء را با بوریا جمع کرد؟ @sardaraneashgh
🕊 شهیدی که جان رهبر معظم انقلاب را نجات داد 💠 همسر شهید تقوی‌فر: تلویزیون، صبحت‌های حضرت آقا را پخش می‌کرد که ایشان در حال ذکر خاطره‌ای بودند. آقا فرمودند در زمان جنگ در یک مهلکه‌ای گیر افتاده بودیم که بعد از مدتی یک بنده خدایی آمد و ما را نجات داد. همان طور که حاج حمید در حال کتاب خواندن بود، گفت که آن بنده خدا، من بودم. اما عادت نداشت بیشتر از این در مورد اقداماتش توضیح دهد. @sardaraneashgh
🎙حاج حسین یکتا می‌گفت: 🌹 تو مراسم فاطمیه به ما گفت سال بعد مراسم فاطمیه با امسال فرق داره!! + گفتیم چه فرقی داره حاج قاسم؟ گفت مراسم 🏴 سال بعد من نیستم. @sardaraneashgh
🖤مقام معظم رهبری: بنده حوائج یک ساله خود و رزق سال کشور را در ایام فاطمیه می گیرم.. @sardaraneashgh
🔮شجاعت،غیرت 🌹همرزم شهید کوله پشتی‌اش سنگین بود آرپیجی، نارنجک،… محکم به خود بسته بود، نزدیک کانال رسیدیم در حال رفتن به جلو بودیم، اطرافمان میدان مین بود، آهسته، آهسته جلو می رفتیم، دشمن در فاصله ۲۰۰ متری ما بود با کوچکترین صدایی ممکن بود متوجه ما شود،… ناگهان گلوله‌ای به کوله پشتی علی خورد، تمام نگاه‌ها چرخید طرف علی… اما کسی نمی‌توانست به او کمک کند… خرجی‌ها آرپیجی آتش گرفتند، فقط فرصت کرد نارنجک‌ها را از خودش جدا کند… خودم را به علی رساندم لباس علی، کوله پشتی‌اش سوخته و به پشت کمرش چسبیده بود. به سینه روی زمین دراز کشید دستش جلوی دهانش گذاشته بود نکند صدایش بلند شود و عملیات لو رود. اشاره کرد آب بهم بده، من چفیه‌ام را با قمقمه‌اش که در اثر گرمای آتش داغ شده بود خیس کردم و گذاشتم روی لب‌هایش. علی با دست آن را گرفت و به دهانش فشار داد و دیگر هیچ حرفی نزد و در همان حالت به دیدار معبود شتافت. تمام این اتفاق در چند دقیقه بود اما به وسعت زمان درس‌ها به ما می‌آموزد… که اگر انسان عشق واقعی به خدا را داشته باشد همه چیز، حتی سوختن را فراموش و فقط وصال معبود نهایت آرزویش است… 🌷 @sardaraneashgh