eitaa logo
شهید جمهور
173 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 به مناسبت سالروز شهادت سردار شهید مصطفی ردانی پور؛ ✅ سنجش و محاسبه الهی بودن و یا غیر خدایی بودن كارها ◀ سرش را از روی سجده بلند كرد، چشم‌هایش سرخ، خیس اشك. گفتم چی شده مصطفی؟ زل زد به مهرش. گفت «یازده تا دوازده هرروز را فقط برای خدا گذاشته‌ام، از خودم می‌پرسم، كارهایی كه كردم برای خدا بود، یا برای دل خودم.» @sardaraneashgh
🔸شهیدمهدی زین الدین:هرکس درشب جمعه شهدا را یاد کند،شهداهم او رانزد اباعبدالله یاد میکنند. 🔸شهدا را یاد کنیدحتی با ذکر یک صلوات. 💠شادی روح شهدا صلوات @sardaraneashgh
🔴 یک معادله ریاضی زیبا شاید تا به‌حال این سؤال براتون پیش اومده كه جمعه روز فرده یا زوجه؟ جواب این پرسش اینه: جمعه نه فرده و نه زوجه بلكه تركیب فرد و زوجه یعنی روز "فر جه" اللهم عجل لولیک الفرج تعداد جمعه های یک سال 52 تاست. و تعداد روزهای یک سال 365 روز. 🔹 بنابراین تعداد روزهای غیر جمعه: 365-52=3️⃣1️⃣3⃣ چه پیام زیبایی دارد 👇👇👇 یعنی ای شیعه و ای منتظر ظـهور!! در روزهای کاری هفته باید کاری کنی که جزء این 3️⃣1️⃣3️⃣ نفر باشی و آنگاه در روز جمعه منتظر ظهور باشی 🌕 به امید ظهور یار @sardaraneashgh
📸 حضور چهارقلوهای جیرفتی در گلزار شهدای کرمان و مزار شهید حاج قاسم سلیمانی @sardaraneashgh
🌷روایتی از دیدار همسر شهید مدافع حرم حبیب الله ولایی با حاج قاسم است: ✍حاج قاسم فکر کرد من خواهر پسرم هستم  من خیلی دوست داشتم حاج قاسم را ببینم. ما دوبار بعد از شهادت حبیب الله حاج قاسم را دیده بودیم. یکبار در پادگان امام علی(ع) تهران، سه ماه بعد از اینکه حبیب الله شهید شده بود و یکبار هم مصلای بابل. دفعه اول ما مشهد بودیم از آنجا با ما تماس گرفتند که دیداری با حضور حاج قاسم فراهم شده که از شما هم دعوت شده در این مراسم شرکت کنید. وقتی رفتیم بعد از سخنرانی حاج قاسم نزد خانواده شهدا آمد و تک به تک خانواده‌ها را دید. ورودی گوشی‌ها را می‌گرفتند، من گوشی خودم را تحویل دادم اما گوشی حاجی داخل کیفم بود که از آن استفاده نمی کردم. سردار سلیمانی همسرم را به خوبی می‌شناخت چون حبیب الله نیروی خودش بود. وقتی ما را دید خیلی با مهدی شوخی کرد. مهدی گفت: سردار می‌توانیم با شما عکس بیندازیم گفت: چرا نمی شود؟ به خواهرت هم بگو بیاید با ما عکس بیندازد. مهدی خندید گفت: سردار ایشان مادرم هستند نه خواهرم. سردار هم با تعجب خندید و گفت مگر می شود؟ و اندازه دختر من است! بعد از من پرسید: کی ازدواج کردید کی بچه آوردید؟ خلاصه سه نفری با هم عکس انداختیم. آنجا سردار از ذکاوت و اخلاص شهید ولایی خیلی تعریف کرد. سردار سلیمانی عکس همسرم را برداشت گذاشت جیبش دیدار دوم ما در مصلای آمل بود. ما جزو اولین خانواده هایی بودیم که سردار به سر میز ما آمد. تعداد خانواده ها هم از دیدار قبلی کمتر بود. صندلی و میز هایی بود که سردار سر هر کدام چند دقیقه ای می نشست و در دل ها و مشکلات خانواده ها را می شنید. حاج قاسم به ما که رسید دوباره مهدی خواهش کرد با حاج‌قاسم عکس بیندازیم. سردار آمد جلو محمدحسین را بوسید و دوباره گفت: باشه پس به خواهرت هم بگو بیاید. مهدی خندید گفت سردار باز هم اشتباه گرفتید.  سردار تازه آنجا گفت: بله یادم آمد و همه خندیدیم. چند دقیقه ای سر میز ما نشست و درد دلها را گوش کرد. وقتی خواست برود یکی از عکس های شهید ولایی را که روی میز بود برداشت و داخل جیبش گذاشت. بعد دستی به صورتش کشید و گفت: دختر من! همه این سختی‌ها را به من ببخش. من شرمنده شما هستم. قول می‌دهم مشکلاتتان را حل کنم. سردار لطف کرد و انگشتر هم به بچه ها هدیه داد و انگشتری که در دستش بود با نگین سبز که خیلی سال بود همراه ایشان بود به محمدحسین داد. خبر شهادت حاج قاسم آن روز  یکی از دوستانم ساعت ۶ صبح به خانه ما زنگ زد. خیلی ترسیدم با استرس گوشی را برداشتم. با یک اضطرابی گفت: حالت خوب است؟ فهمیدی چه شد؟ سردار را شهید کردند برو تلویزیون را روشن کن. سریع تلویزیون را روشن کردم اما متوجه نمی شدم چه می خوانم. نمی توانستم کلمات را جفت کنم کنار هم. جایی میان زمان و آسمان خودم را حس کردم درست مثل لحظه شهادت حبیب الله. @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 ׂׂ🔸 مدافع حرمے کہ در تفحص شهدا بہ شهـ🌹ـادت رسید... 🍂در اربعین سال 94 موکبے به همراه تعدادے از دوستان همرزم در ڪربلا زده بودند، علی آقا یکے از ارڪان آن موڪب بود و براے خدمت به زوار امام حسین (ع) سراز پا نمےشناخت ، بعد از بازگشت از ڪربلا عازم سوریه شد و به عنوان یڪ فرمانده موثر در جنگ با داعشیان مزدور شناخته شد. 🍁بعد از پایان ماموریتش در سوریه مجددا ًبرای پیداڪردن اجساد مطهر شهدا عازم منطقه غرب کشور و خاک عراق شد و دراردیبهشت 95 در آخرین سفرش برای پیداکردن شهدای لشکر 27 حضرت رسول الله(ص) در عملیات والفجر 4 در منطقہ کانی‌مانگا پنجوین عراق چندین شهید پیدامےکند و در آخرین پیامش در شبکه مجازے نیم ساعت قبل از شهادت مےگوید «اینجا شهـ🌷ـید باران است» که بہ روی مین والمری رفتہ و یکی ازپاهایش قطع و پای دیگر هم خردمےشود و در همانجا به خیل شـهـ🌹ـدای همـان عملیات مے پیوندد و به آرزوے دیرینه اش مےرسد. 💐"روحمان با یادش شـــاد"🍃 🥀 پور @sardaraneashgh
🔴 ماجرای شنیدنی اطاعت شهید بابایی از سرباز پادگانش! 🔸یکی از همرزمان شهید بابایی می‌گوید: نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورودش به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست. 🔸به بنده حقیر، مسوول وقت فرودگاه، اطلاع دادند دم درب مهمان داری! رفتم و با کمال تعجب شهیدعباس بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته، پس از سلام عرض کردم جناب بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی؟ 🔸خیلی آرام و متواضع پاسخ داد: نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی‌توانی وارد شوی، من هم منتظر ماندم، مانع پرواز نشوم. در صورتی که شهید بابایی فرمانده معاون عملیات وقت نهاجا بود، نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او شد، بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم. 💐شادی روح پرفتوح شهید بابایی @sardaraneashgh
سـعـی مـی کـرد نـاشـناخـتـه بـمانـد ظـهر یـک روز شـهید بـابـایی آمـد قـرارگاه، تـا به اتفـاق هـم بـرای نـماز جـماعـت به مسجد قرارگـاه برویم. 🕌ایـشان مـوی سر خـود را مـثل سربازان تراشـیده و لبـاس خـاکیِ بسـیجی پوشیده بود. وقتـی وارد مسـجد شـدیم به ایـشان اصرار کـردم به صـف اول نمـاز برویـم ولـی ایـشـان قبـول نـکرد و در همـان مـیان مانـدیم، چـرا که ایشان سـعی می کـرد ناشـناخته بـماند. او در نماز حـالات خـاصی داشـت مـخصوصا در قنـوت. در بـرگشـت از نمـاز رفتـیم برای نـهار. اتـفاقا نهار آن روز کنـسرو بود و سفر سـاده ای پهن کرده بودند؛ایشـان صـبر کـرد و آخـر از همـه شـروع به غـذا خوردن کرد. وی آنچنان رفـتار می کـرد که کـسی پـی نـمی برد که با فرمـانده عمـلیات نیـروی هوایـی ارتـش، عبـاس بـابـایـی روبه روسـت و بیشتر وانمود می کرد که یک بسیجی است. 🌿 راوی: سرلشگر رحیم صفوی @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 کلام شهید :آن ڪسانی ڪه مسئولیتی دارند و با خون شهدا و ایثار استقامت و ڪار و تلاش سربازان گمنام، نام و عنوانی پیدا ڪرده اند مواظب خود باشند. @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای ملکوتی شهید مصطفی ردانی پور سالروز شهادت شادی روح مطهرش صلوات @sardaraneashgh
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🔮 پیشنهاد استاد زن آمریکایی به شهید عباس بابایی و بقیه دانشجوهاش در سال 1348 وارد نیروی هوایی شدم . در بدو ورود می بایستی یک سری آموزشها را در نیروی هوایی می دیدیم که از آن جمله آموزش زبان انگلیسی بود.این کلاس ها شروع آشنایی چندین ساله ی من با عباس بابایی بود... ایشان شخصیت خاصی داشتند واز همه متمایز بودند. در آن دوران بیشتر استادان زن بودند از جمله استاد کلاس زبان که یک زن آمریکایی بود. این استاد زبان برای اینکه فرهنگ مبتذل غرب را رواج دهد،به دانشجویان پیشنهاد شرم آوری داد که، اگر کسی امتحان پایان ترم را 20 بگیرد من یک شب با او خواهم بود. بعد از اعلام نمرات عباس ازهمه نمره اش بیشتر بود او امتحان را 19 گرفته بود. من برگه او را که دیدم تعجب کردم زیرا او یک کلمه ساده را غلط نوشته بود . و آن استاد هم به عباس گفت: تو عمدأ این کلمه را غلط نوشته ای تا با من نباشی. آنجا بود که من به عظمت روحی عباس پی بردم. ایشان با این کار درس تقوا و عفت و بزرگواری را به دیگران آموخت... راوی:((عظیم دربند سری))یکی از دوستان 🌹 امروز سالروز شهادت امیر سرلشکر خلبان عباس بابایی هست شادی روحشون پنج تا صلوات بفرستید @sardaraneashgh
دلنوشته ..... میگویند: سری راکه دردنمیکند. دستمال نمیبندند، ولی سر من دردمیکند برای سربندی که نام مقدس تو روی آن حک شده باشد. حسین زهرا وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
روزی که می‌خواست اعزام شود، نماز صبح را که خواندم دیدم محمد هم نمازش را تمام کرده‌ است، بعد آمد جلوی من پای سجاده زانو زد، دست‌هایم را گرفت بوسید، صورتم را بوسید، من همینجا یک حال غریبی شدم، گفتم : مادر جان تو هردفعه می‌رفتی تهران مأموریت، هیچ وقت این طوری خداحافظی نمی‌کردی گفت: این دفعه مأموریتم طولانی‌تر است دلم برای شما تنگ می‌شود، من دیگر چیزی نگفتم ، بلند شدم قرآن آوردم و از زیر قرآن ردش کردم ، بعد که محمد رفت برگشتم سر سجاده و ناخودآگاه گریه کردم، انگار همان موقع همان خداحافظی به من الهام کرده بود که این دیدار آخرمان است. @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻الگو برداری از شهداء 📣 🌹خاطره ای آموزنده از ❤️ شهید وقتی در بین ما بود جاذبه و دافعه قوی داشت و همچنین با رفتارش امر به معروف و نهی از منکر میکرد... راننده تاکسی گفت: شهید محمد را سوار کردم و ضبط ماشین رو روشن کردم و یک خواننده زن شروع کرد به خواندن و آن شهید در همان لحظه اول مخالفت خودش رو نشون داد گفت من هم خواستم با او شوخی کنم صدا رو زیاد تر کردم شهید گوشی تو گوشش گذاشت که صدای خواننده رو نشنوه، بعد من هم ضبط رو خاموش کردم واین خود نوعی دافعه بود ولی گفت در آخر که پیاده شد با مهربانی دلم رو به دست آورد و من هم از او خوشم امد آری ...باید شهیدانه زندگی کنی تا شهید شوی @sardaraneashgh
اگه خدا عاشقت بشه خوب تو رو خریداری می کنه امروز سالروز اسارت شهید سرافراز محسن حججی هدیه کنیم صلواتی نثارارواح مطهرشان @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز سالروز اسارت شهید سرافراز محسن حججی🌹 برای شادی روح شهدا صلوات اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم @sardaraneashgh
حاج قاسم گفت: تو با این قد و قواره راننده تانکی؟! محمدالله قد و قواره کوچکی داشت؛ یک بار که حاج قاسم به منطقه دیرالزور رفته بود، از او پرسید: پسرجان این‌جا چه کار می‌کنی؟ محمدالله: راننده تانک هستم. حاج قاسم: تو با این قد و قواره راننده تانکی؟! محمدالله: به قد و قواره‌مان نگاه نکنید، قلب بزرگی داریم. حاج قاسم پیشانی او را بوسید. از تیپ فاطمیون @sardaraneashgh
﴾﷽﴿ . مدیر ساختمون روح‌الله اینا کمی مقرراتی و سختگیر بود. شب عروسی‌شون آسانسور ساختمون رو خاموش کرده بود. گاهی هم سر گلدون‌هاشون که بیرون چیده بودند ایراد می‌گرفت. بعد از شهادت روح‌الله، از کنار ساختمونشون رد می‌شدم که ایشون رو دیدم. صدام کرد و گفت؟ شما با آقایی که اینجا زندگی می‌کرد و شهید شد نسبتی داری؟ از اینکه بعد از ۴ سال یادش بود تعجب کردم. گفتم بله برادر خانومشم. این رو که گفتم زد زیر گریه. گفت: وقتی شنیدم روح‌الله شهید شده خیلی ناراحت شدم. بهش سخت گرفتم. اما از بعد شهادتش با خودم عهد کردم دیگه به کسی سختگیری نکنم. الانم دو تا از گلدوناشون اینجا مونده که به یاد شهید ازشون نگه داری می‌کنم... امان از جاذبه ی خونِ پاکِ شهید... به نقل از: برادر خانم شهید . س @sardaraneashgh
این تصویر به نقل از برادر بزرگوار شهید وزوایی، جناب دکتر عبدالرضا وزوایی برای نخستین بار در شبکه ی مجازی رونمایی می‌شود: بخشی از متن وصیتنامه شهید محسن وزوایی: ما ترس از شهادت نداریم و این تنها آرزوی ماست در این جبهه ها خدا را مشاهده می‌کنیم که به کمک رزمندگان اسلام می شتابد و آنها را نصرت می‌دهد در جبهه ها چنان روحیه ی ایمان و ایثار مفهوم پیدا می‌کند که گویی اصلا قابل تصور نیست هنگامی‌که در قسمتی از عملیات صحبت از داوطلب شهادت می شود دعوا بین رزمندگان می‌افتد این ارزش هایی است که ملت الله ارزانی بشریت داشته است حقیر بزرگترین افتخار خودم را عبودیت به درگاه احدیت می‌دانم خدا را شاهد می‌گیرم هنگامی‌که در ۱۴ شهریور ۶۰ در سر پل ذهاب بواسطه ی اصابت گلوله تانک زخمی شده بودم خون زیادی از بدنم رفته بود وقتی به کمک الهی نجات پیدا کردم در بیمارستان زجر زیادی می‌بردم آن گونه که شاید قابل تصور نباشد بطوری که در یک شب ده عدد والیوم ۱۰ به من تزریق شد تا کمی آرام گرفتم اما هنگام یکه درد می کشیدم در عین زجر بدنی از لحاظ معنوی و روحی لذت می بردم امروز تمام مزدوران و طاغوتیان به مقابله با انقلابِ عزیز اسلامی پرداخته اند در راس آنها و به تعبیر امام، شیطان بزرگ آمریکا و به دنبال او تمامی وابستگانِ دیگرش پس از خدا غافل نشوید که پشیمانی سودی ندارد و ما باید به تعبیر امام تکلیف را عمل کنیم این منافقین از خدا بی خبر باید بدانند که ملت آنها را شناخته است شما نامردان تاریخ هستید که روی تمام جباران تاریخ را از یزیدبن معاویه گرفته تا هیتلر سفید کرده اید @sardaraneashgh
• نابغه‌جنگ، عکاس‌ و خبرنگار، طراح‌ و ‌استراتژیست‌ نظامی، : « شکست‌ وقتی‌ است‌ که‌ ما‌ وظیفه‌مان‌ را‌ انجام‌ ندهیم...» @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی در رابطه با شهید خبرنگار محسن خزائی‌در دیدار با خانواده شهید 🔺 انتشار به‌مناسبت روز خبرنگار @sardaraneashgh