eitaa logo
شهید جمهور
167 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 نوجوان که بود، یک شب مهمان ما بود. صبح وقتی از خواب بیدار شد که نماز صبحش قضا شده بود. خیلی ناراحت بود. وسایلش را جمع کرد و رفت. تا مدت ها خبری از او نداشتم. بعدها فهمیدم دو هفته به خاطر یک نماز قضا روزه گرفته بود. 📚: بیا مشهد @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای شنیدنی یک پدر شهید...😔 صحبت‌های دلنشین حجت‌الاسلام پناهیان @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷بسم رب الشهدا والصدیقین 🌷 🍂شهیدی که برات شهادتش را از امام حسین گرفت محمد ایزدی‌نیک قبل از شهادتش خواب دید که در صفی امام حسین (ع) را ملاقات کرد و او را در آغوش کشید و از حضرت خواست تا او را شفاعت کند فروردین سال ۱۳۴۶، مصادف با شب عید قربان، در تهران، خدا به خانواده❤ ایزدی‌نیک، پسری عطا کرد که نامش را محمد 💛گذاشتند و بعدها قربانی راه 💛👑امام حسین علیه‌السلام شد❤. محمد، سه خواهر بزرگتر از خودش داشت و فرزند آخر و تک پسر خانواده بود، از همان ابتدا تحت تربیت ویژه‌ مادر و پدری مذهبی، انقلابی و زحمتکش قرار گرفت و به گفته‌ مادرش، محمد از همان کودکی با همه‌ بچه‌های دور و برش فرق داشت. @khaimahShuhada
که خیلی ها نمی شناختندش ولی او از اولیاء الله بود… یک بار با احمد آقا و بچه های مسجد عین الدوله به زیارت قم و جمکران رفتیم. در مسجد جمکران پس از اقامه نماز به سمت اتوبوس برگشتیم . ایشان هم مثل ما خیلی عادی برگشت. راننده گفت : اگر می خواهید سوهان بخرید یا جایی بروید و …، یک ساعت وقت دارید. ماهم راه افتادیم به سمت مغازه ها یک دفعه دیدم احمد آقا از سمت پشت مسجد به سمت بیابان شروع به حرکت کرد ! یکی از رفقایم را صدا کردم گفتم : به نظرت احمد آقا کجا می ره ؟! دنبالش راه افتادیم . آهسته شروع به تعقیب او کردیم ! آن زمان مثل حالا نبود . حیاط آن بسیار کوچک و تاریک بود. احمد جایی رفت که اطراف او خیلی تاریک شده بود . ماهم به دنبالش بودیم . هیچ سر و صدایی از سمت ما نمی آمد . یک دفعه احمد اقا برگشت و گفت ؟ چرا دنبال من می آیید!؟ جا خوردیم . گفتیم :شما پشت سرت رو می بینی؟چطور متوجه شدی؟ احمد آقا گفت : کار خوبی نکردید. برگردید. گفتیم : نمی شه ، ما با شما رفیقیم . هرجا بری ما هم میایم. در ثانی اینجا تاریک و خطرناکه ، یک وقت کسی ، حیوانی ، چیزی به شما حمله می کنه … گفت خواهش می کنم برگردید .ما هم گفتیم : نه، تا نگی کجا می ری ما بر نمی گردیم ! دوباره اصرار کرد و ما هم جواب قبلی… سرش را انداخت پایین . با خودم گفتم : حتما تو دلش داره مارو دعا می کنه ! بعد نگاهش را در آن تاریکی به صورت ما انداخت و گفت : طاقتش رو دارید؟ می تونید با من بیایید!؟ ما هم که از همه ی احوالات احمد آقا بی خبر بودیم گفتیم : طاقت چی رو ، مگه کجا می خوای بری؟! نفسی کشید و گفت : دارم می رم دست بوسی مولا. باور کنید تا این حرف را زد زانو های ما شل شد . ترسیده بودیم . من بدنم لرزید. احمد آقا این رو گفت و برگشت و به راهش ادامه داد. همین طور که از ما دور می شد گفت: اگه دوست دارید بیاید بسم الله . نمیدانید چه حالی بود. شاید الان با خودم می گویم ای کاش می رفتی اما آن لحظه وحشت وجود ما را گرفته بود . با ترس و لرز برگشتیم . ساعتی بعد دیدیم احمد آقا از دور به سمت اتوبوس می آید. چهره اش برافروخته بود . با کسی حرف نزد و سرجایش نشست . از آن روز سعی کردم بیشتر مراقب اعمالم باشم. بار دیگر شبیه این ماجرا در حرم حضرت عبدالعظیم پیش آمد. شادی روح عارف شهید احمدعلی نیری صلوات @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️شهر هزار سنگر یعنی چه؟ ✊۶ بهمن ماه سالروز حماسه مردم آمل در مبارزه با گروهک‌های ضدانقلاب (۱۳۶۰ ه.ش) حماسه ششم بهمن آمل را باید نقطه عطفی در تاریخ انقلاب نامید که طرح‌های کمونیستی پس از ناکام ماندن در تهران با مقاومت مردم آمل نیز ناکام ماند و به جرات می‌توان گفت باعث تقویت نهال نوپای انقلاب اسلامی ایران شد. در سحرگاه ششم بهمن سال ٦٠ عده‌ای منافق و مائوئیست از سمت جنگل در قسمت جنوب آمل قصد تصرف این شهر را داشتند که مردم آمل در کمتر از یک روز با مقاومت خود به این غائله پایان دادند. در آن واقعه ۴۱ تن شهید و بیش از ده‌ها نفر مجروح شدند و همه سال‌ها مردم و مسئولان این شهرستان این حماسه مهم در تاریخ انقلاب اسلامی را که در تقویم رسمی کشور نیز ثبت شده با برگزاری برنامه‌های مختلفی گرامی می‌دارند. 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @khaimahShuhada
*ایام فاطمیه...*🕊️ *شهید علیرضا زیبرم*🌹 تاریخ تولد: ۳۰ / ۶ / ۱۳۴۶ تاریخ شهادت: ۴ / ۳ / ۱۳۶۷ محل تولد: تهران محل شهادت: شلمچه *🌹مادرش← زمان شهادتش که ما بی خبر بودیم🥀نامه‌ای برای علیرضا نوشته بودیم که برگشت خورد🥀آن زمان روی نامه‌ها یک مهر قرمز رنگ می‌زدند که نوشته شده بود «برگشت»‼️همان مهر قرمز رنگ روی نامه،ما را نگران و بی‌تاب کرد🥀با خودم گفتم قطعاً شهید شده که نامه دستش نرسیده است🥀ابتدا از وضعیتش بی‌خبر بودیم تا اینکه برادرش برای تحقیق به منطقه رفت💫 کمی بعد با خبر قطعی شهادتش به خانه بازگشت🕊️اما پیکر علیرضا جاویدالاثر ماند.»🥀 دوست داشت گمنام باشد🍃خودش ما را برای شهادت و گمنامی‌اش آماده کرده بود🥀صوت ضبط شده‌ای هم از ایشان داشتیم📼 که در آن صوت هم به این نکته اشاره کرده و گفته بود: دوست دارم مثل حضرت زهرا (س)‌گمنام باشم.»🥀اصلاً به این فکر نمی‌کردیم که روزی پیکرش بازگردد🕊️چون خودش اینطور دوست داشت🍃وقتی هم از ما خواسته شد آزمایش دی ان‌ای بدهیم، پیگیرش نشدیم🌙گفتیم خودش می‌خواهد گمنام بماند و اگه قرار باشه بیاد میاد،🍃اما هیچ وقت تصورش را هم نمی‌کردم بین من و علیرضا فاصله‌ای ۳۰ ساله باشد🥀او بعد از ۳۰ سال و ۷ ماه🥀در ایام فاطمیه سال ۹۷🏴شناسایی و به وطن بازگشت*🕊️🕋 *شهید علیرضا زیبرم* *شادی روحش صلوات*🌹 @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 رهبر معظم انقلاب: اینکه می‌گفتند یک عده در جبهه نوربالا می‌زنند راست بود، خودم دیده بودم چهره نورانی کسانی را که فردایش شهید می‌شدند! شهدا را یاد کنیم با صلواتی وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @khaimahShuhada
.... 🌷شب جمعه بود که بچه‌ها به خط زدند و جمعه صبح در ماووت عراق بودند. حین پیشروی به جنازه‌ی قطعه قطعه‌ی چند تا از بچه‌ها رسیدیم. در جیب یکی از آن‌ها کاغذ یادداشتی خونین به چشم می‌خورد که در بالای آن نوشته بود: «این حرف‌ها را با خدا می‌زنم: خدایا دیگر تا کی صبر کنم؟ امکانش هست که امشب مرا شهید کنی؟ امکان دارد فراق ما را از بین ببری؟ خدایا می‌شود امشب آخر زندگی من باشد و امشب دیگر بیایم پیش تو؟ خدایا دیگر تا کی صبر کنم؟ امکانش هست که امشب مرا شهید کنی؟ امکان دارد فراق ما را از بین ببری؟ خدایا می‌شود امشب آخر زندگی من باشد و امشب دیگر بیایم پیش تو؟ 🌷....آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت، آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد، برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر، وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد، فکر عشق، آتش غم در دل حافظ زد و سوخت، یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد به امید دیدار- ارادتمند «مهدی رضایی» 🌷دعای مهدی در آن شب مستجاب شد. او فاصله‌ی ماووت تا بهشت را در یک لحظه پیمود. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز مهدی رضایی راوی: رزمنده دلاور مسعود تاج آبادی 📚 کتاب "تیپ ۸۳" ص ۱۰۷ @khaimahShuhada