🚨 فروش زیور آلات برای خرید زغال
✍ به یاد دارم از جمله مواردی که (همسرم) #زیورآلات خود را فروخت، زمانی بود که سالی در مشهد، زمستان نزدیک شد و سرما شدت یافت و مردم برای گرم کردن خانههای خود، به خرید مواد سوختی که در آن زمان #زغال بود، روی آوردند. در چنین مواقعی تعدادی از مومنین به من مراجعه میکردند و پولی در اختیار من میگذاشتند تا با آن زغال بخرم و بین نیازمندان توزیع کنم. معمولاً زغال را از زغال فروشی میخریدم بعد به کسانی که نیاز داشتند حواله میدادم تا زغال را از زغال فروشی بگیرند. در آن سال پولدارها به من مراجعه نکردند بلکه فقرایی مراجعه کردند که معمولاً در چنین ایامی برای گرفتن زغال، درِ خانه علما را میزنند اما آن سال، این افراد از خانه من ناامید باز میگشتند و این امر مرا بسیار اندوهگین میساخت. #همسرم که این حال را دید به من پیشنهاد کرد، #دستبندی را که برادرش به مناسبت تولد یکی از فرزندان به او هدیه کرده بود، بفروشم. من مخالفت کردم، ولی او اصرار ورزید. #دستبند را گرفتم و خواستم آن را به قیمت هر چه بیشتر بفروشم. اتفاقاً یکی از همسایگان و دوستان به خانه ما آمد. من جریان را برایش تعریف کردم تا تشویق شود که دستبند را به قیمت هر چه بیشتر بفروشد. او رفت و آن را به هزار و چند صد تومان فروخت و گفت من هم به اندازه همین پول، روی آن میگذارم. لذا مبلغ خوبی فراهم شد و با آن زغال خریدم و نگرانی همسرم هم برطرف گردید.
📚خون دلی که لعل شد، فصل۱۰، ص۱۶۰
@khaimahShuhada
🌷نجف بودیم. صدای آی دزد آی دزد که بلند شد، رفتم داخل کوچه. دزدی قالیچه ای از منزل سید علی اکبر زیر بغل داشت که به تور مردم افتاد. مرحوم ابوترابی با عجله خود را کوچه رساند. دست سارق را گرفت و گفت: آقا جان! چرا بدون خوردن صبحانه رفتی؟! به آن افراد هم گفت: این شخص مهمان ماست و من خودم قالیچه را به او دادم. کاری به او نداشته باشید.
🌷با هم به منزل آمدند. سارق شرمنده نشسته بود و منتظر بود که آقای ابوترابی تحویل پلیسش دهد. همسر سید، صبحانه ای از بهترین سر شیرهای نجف تهیه کرده بود. اما خبری از پلیس نبود.
🌷موقع رفتن آقای ابوترابی قالیچه را زد زیر بغلش، قبول نمی کرد. گفت: اگر نبری همسایه ها می فهمند، شما صاحب این قالیچه نبوده ای.
با شرمندگی قالیچه را برد.
🌷صبح روز بعد با گریه و شرمندگی آمده بود در خانه سید. توبه کرده بود. می گفت: شما هدایتم کردید. می خواهم دستم را بگیرید.
📚 کتاب فرزند ابوتراب (ع)
@khaimahShuhada
طعم شهادت با زبان روزه در شب قدر
پدر شهید : محمد کارشناس ارشد زبان انگلیسی بود هیچ وقت از کارهای خوبش به ما نگفته بود بعد از شهادتش فهمیدیم او به خانوادهای که دو فرزند معلول داشتهاند کمک میکرده ما تمام حسابهای محمدمهدی را پس از شهادتش چک کردیم و طبق محاسبات ما باید حدود ۱۰۰ میلیون تومان که از محصولات باغمان به حسابش ریختهبودیم، در حسابش بعنوان پس انداز میداشت اما تنها یک تا ۲ میلیون در حسابش مانده بود بعدها متوجه شدیم به خیریهای کمک کرده و برای دختران بیبضاعت جهیزیه خریده است همرزم ساعت ۹ شب بود که دیگر هرچه بیسیم زدیم جوابی را دریافت نکردیم دو تا سه تن از بچههای فاطمیون داوطلبانه به جلو رفتند و بعد بیسیم زدند و از ما خواستند که به آنجا برویم وقتی به آنجا رسیدیم پیکر محمد و دوستش به همراه جسد شش داعشی را آنجا دیدیم که داعشیها توسط محمد با سلاح کمری به هلاکت رسیده بودند که این اتفاق قابل توجهی است و کار هر کسی نیست او مصادف با اولین شب قدر با دهان روزه در اثر اصابت گلوله مستقیم شربت شهادت را نوشید.
@khaimahShuhada
سید مجتبی خیلی حضرت زهرا سلام الله رو دوست داشت یه شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد با نگرانی رفتم سراغشو دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده،دستش هم به پهلوش گذاشته و از درد دور خودش می پیچه بلند بلند هم داد می زد .
آخ پهلوم...چند دقیقه بعد آروم شد گفتم چته مادر!چی شده؟
گفت مادر جان! از خدا خواستم دردی که حضرت زهرا سلام الله بین در و دیوار کشید رو بهم بچشونه الان بهم نشون داد خیلی درد داشت مادر ...خیلی...😭
#شهیدسیدمجتبیعلمدار
@khaimahShuhada
8.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 اتفاقی عجیب در دفن پیکر یک شهید در قم
🔹ماجرای شهیدی که به طور بسیار عجیبی در سال ۶۱ در قم دفن شد
🌷شهدا را یاد کنید با ذکر یک صلوات
@khaimahShuhada
📝سید علی اکبر ابوترابی یکی از شخصیتهای شگفت دفاع مقدس است.
⭕️ او در اوایل جنگ توسط نیروهای بعثی اسیر شد وسالها در زندان های عراق بسر میبرد.او بدلیل اینکه یک روحانی بود ، کمکهای معنوی و روحی او به اسرا خدمت بزرگی برای آنان محسوب میشد.
🔹۱.شایع ترین بیماری در زندان ،اسهال بود.یک شب سطل بیماران اسهالی روی زمین ریخت و دستشویی را کثیف کرد.کسی رغبت نمی کرد تمیزش کند.نیمه شب اقای ابو ترابی آنجا را بدون وسیله وبا دست تمیز کرده بود.
💐۲. ده نفر غیر نظامی از شهرهای مرزی اسیر شده بودند.افرادی شرور بودند و گاهی به مقدسات دینی اهانت میکردند.
اتاقشان جدا بود و بقیه از نزدیک شدن به آنها وحشت داشتند .
بعثی ها برای اینکه آقای ابوترابی را شکنجه روحی کنند او را به اتاق آن ۱۰ نفر بردند .همه نگرانش بودند. بعد از یک ماه اتفاق عجیبی افتاد یک روز دیدند آن افرادی که اعتقادی به دین نداشتند در محوطه اردوگاه مشغول ساختن مُهر نماز هستند نفس ابوترابی آنها را به سمت خدا کشاند .
🔴 ۳. کاظم شکنجه گر بعثی و فدایی صدام بود . یک روز آقای ابوترابی را به شدت شکنجه کرد طوری که تمام بدنش سیاه شده بود. اما حاج آقا به کاظم احترام میگذاشت. رفتارهای حاج آقا باعث شد کاظم از تمام کارهایش عذرخواهی کند .او چنان تحت تأثیر قرار گرفت که بعد از مدتی هم نمازخوان شد و در غیر ماه رمضان هم روزه میگرفت . بعثی ها وقتی دیدند کاظم عوض شده او را از اردوگاه بردند.
@khaimahShuhada
🏴اماما حرمت ایران تو بودی
تمام روح این سامان تو بودی
🏴ز چشمم سیل اشک سرخ جاری است
دلم سرشار از ابر بهاری است...
@khaimahShuhada
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹فیلم/آخرین نماز عاشقانه امام خمینی(ره)
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 #استوری |
گل رفت و شمیم خوشش اینجاست هنوز
بلبل به هوای گل چه شیداست هنوز
رفتی ز جهان اگر چه ای روح خدا
لیکن عَلم مِهر تو بر پاست هنوز
▪️سالگرد رحلت جانگداز امام خمینی(ره) بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی ایران و شهادت گلگون کفنان فاجعه قیام خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را تسلیت و تعزیت عرض می نمائيم.
@khaimahShuhada