13.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 با فُرات حرف بزن
#حسین_یکتا
@sardaraneashgh
امروز به مناسبت حرکت کاروان اسرای کربلا می خوام از احوالات خودم از بعد شهادت مسعود بنویسم،
.
وقتی پیکر پاک مسعودو به خاک سپردیم، با عده ای تا غروب کنار مزارش موندم
ظاهراً خیلی صبور بودم ولی توی دلم طوفان به پا بود، با جسم مسعودم برای همیشه خداحافظی کرده بودم...
.
نشسته بودم جلو صورت مسعود، دستمو گذاشته بودم روی خاک باهاش صحبت می کردم ، قرآن و دعا می خوندم
توی اون مدت چند بار بهم آب دادن،
آب رو می گرفتم و از روی خاک میریختم جایی که صورت مسعود بود،
( مسعود زیاد تشنه میشد. ، وقتی خونه بود چه خواب چه بیدار یه بطری آب کنارش بود)
میدونستم مسعود با شهادت سیراب شده، ولی دلم آروم نمی گرفت
.
تا چهلم شهادت که مزار سنگ نداشت و بیشتر احساس نزدیکی و دسترسی به مسعود داشتم،
هر وقت زیارت مزارش میرفتم آب می ریختم روی صورتش، تا شاید دلم آروم بگیره...
با اینکه میدونم با شهادتش بهترین ها روزیش شده، بازم نزدیک پنج ساله هنوز نمی تونم با آرامش غذاهایی که دوست داشته درست کنم
.
سیب می بینم میگم مسعود خیلی سیب دوست داشت.
شلیل می بینم میگم مسعود...
از کنار میوه فروشی رد میشم انبه می بینم، آه می کشم میگم مسعود...
انار می بینم میگم مسعود..
و...
#امان_از_دل_زینب 😭😭
امان از دل رباب
.
با تمام وجود میگم خدایا شکرت،
خدایا ازت ممنونم که قطرهای از اقیانوس مصیبت حضرت زینب و باز ماندگان شهدای کربلارو بهم چشوندی
.
حالا وقتی روضه هارو گوش میدم کمی می تونم درک کنم چرا حضرت رباب بعد از عاشورا زیر سایه نرفت، چرا عمرش زود به پایان رسید
شنیدم همسر حضرت ابوالفضل توی سن بیست و هشت سالگی یک سال بعد از عاشورا از دنیا رفتن
حضرت زینب سلام الله علیها هم عمرشون زود به پایان رسید
.
حضرت سجاد علیه السلام تا عمر داشتن، آب میدیدن گریه می کردن
.
امان از دل بچه هایی که تشنگی و گرسنگی کشیدن، شهادت عزیزانشون رو به چشم دیدن 😭 آخرشم کتک و اسارت به جای دلجویی و دلداری نصیبشون شد😭
.
.
( نباید مقایسه کنم، چون ذره ای از غبار غم این بزرگواران هم به دلم ننشسته ولی نوشتم تا شاید ذره ای روی درک روضه ها اثر داشته باشه...)
التماس دعا
#مادرانه
#شهید_مسعود_عسگری
@sardaraneashgh
12.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرفهای تکاندهنده پدر شهید حججی:
🔹از پیکر فرزندم فقط یک پا و قسمتی از بدنش را لمس کردم💔/ وقتی محسن اسیر شد مادرش نذر کرد که شهید شود😔
@sardaraneashgh
🍁با همرزمانش نشسته بود و صحبت می کرد.
وقت #نماز شد. محمد به پا خواست و به طرف منبع آب رفت و #وضو گرفت.☝️
دوستانش گفتند:
-بیا، یک چایی بخوریم،
بعد همگی می رویم و نماز می خوانیم.👌
محمد لبخند زنان گفت:
-امام حسین ع ظهر #عاشورا اول نماز خواند، بعد چایی را با فرشتگان در بهشت خورد.😊
او به سنگر رفت و به نماز ایستاد.
#خمپاره ای فرود آمد و محمد را #آسمانی کرد.💔
راوی: #همرزم_پدرشهیدش
#شهید_محمد_گلچین🌹
#دفاع_مقدس
#الگوی_زندگی
@sardaraneashgh
ای شام،کربلای تو یا زین العابدین
دل بزم ابتلای تو یا زین العابدین
یک عمر درفراق جوانان هاشمی
شد خون دل غذای تو یا زین العابدین
🏴شهادت امام سجاد علیه السلام بر شیعیان جهان تسلیت باد.
@sardaraneashgh
#شهید_مدافع_حرم_علی_عابدینی 🕊🌺
شهادت اردیبهشت۹۵ #خان_طومان
همیشه توی جیبش یه زیارت عاشورا داشت😊
کار هر روزش بود ؛
بعد هر نماز باید زیارت میخوند🌹
حتی اگه خسته بود
حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد
شده بود تند میخوند ولی میخوند
همیشه بهش حسودیم میشد
تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا امام حسین (ع)
چی بود😭
#همرزم_شهید
@sardaraneashgh
اکنون که اسارتم روبه پایان است✔️
جادارد کہ من
یک_سوم_پاداش_اسارتم_را
اگر پاداشے داشته باشد ،
بہ همسری تقدیم کنم که سال ها
رنج فراق و در به درے را
با صمیم قلب تحمل نمود...❤️
و در غیاب این حقیر٬
زندگی رابه خوبی #اداره کرد
و فرزندان را بہ شایستگے پرورش داد...👌❤️
❣سید آزادگان
مرحوم #علی_اکبر_ابوترابی
📚برگرفته از کتاب بانوی انتظار
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻 همین که خدا من را میبیند، مرا بس است!
🔺 ماجرای پیرزنی که دارایی خود را فروخت برای خرید هیزم آتش حضرت ابراهیم.
#شهید_قاسم_سلیمانی
@sardaraneashgh
🌺ایشون همسایه دیوار به دیوار ما بودن
یادم میاد واحد ما ته راهرو بود شهید شنایی از سر راهرو یا الله میگفت تا به خونه برسه 🌹یکبار به خاطر مسئله ای مجبور شدیم
باچند خانم کنار راهرو بایستیم شهید وارد راهرو که شد کلی یالله گفت وخانمها کنار رفتند
شهید فرزندش که تو بغلش بود جوری اورد بالا که نگاهش به خانمها نیفته وسریع رد شد🌹
نحوه شهادت:
🌹علی اصغر جزو 20 نفر شهدای اول سوریه بود. همراه هم رزمانش خیلی دل خراش شهید شد. چند متری پشت حرم حضرت زینب (س) در تانکی که پر از مواد منفجره بود نگهبانی می دادند. گویا تانک منفجر می شود که در اثر این انفجار چیز زیادی از جسد باقی نمی ماند. به همین دلیل وقتی پیکر برگشت به ما نشان ندادند. یک بار هم خوابش را دیدم گفت من اینجا نیستم همان جا در سوریه مانده ام! حالا فهمیدم چرا لحظه آخر برخلاف همه مأموریت ها انگشتر را به من داد
🌷پدر شهید میگن:
: در شب بیست و پنجم رجب (شهادت موسی بن جعفر« ع ») حضرت زینب را خواب دیدم که به من فرمود: امانتی روز یازدهم محرمت را باید تحویل دهی. از خواب که برخواستم به فکر فرو رفتم. یادم آمد علی اصغر روز یازدهم محرم بدنیا آمد که پدرم او را علی اصغر نامید.
🌺چند روزی گذشت . سر کار بودم که به من خبر دادند حال خانواده ات خوب نیست و سریعا به منزل برو. همانجا گفتم این بهانه ای بیش نیست و خبر دیگری مطرح است. وقتی به منزل رسیدم فهمیدم امانتم را تحویل دادم.در همان شبی که این خواب را دیدم روح سید علی اصغر هم پرواز کرده بود. آنهم در جوار حرم حضرت زینب (س).
🌹شهید مدافع
حرم سید علی اصغر شنایی
@sardaraneashgh