eitaa logo
شهید جمهور
172 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ ☁️⃟🪴 ←ببینید|🌷صحبت های شهید حاج قاسم سلیمانی با یک دختر در گلزار شهدای کرمان @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️از دست فروشی تا ریاست جمهوری ☘ زندگینامه حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی @sardaraneashgh
ای آستان قدس تو تنها پناه من ای چلچراغ چشم تو، خورشید راه من ای مظهر عنایت حق هشتمین امام ای خاک پاک مرقد تو بوسه گاه من میلاد امام رضا 💚علیه السلام مبارک باد @sardaraneashgh
چہ‌زیبا‌گفت‌حاج‌حسین‌خرازے♥️!' یادمون‌باشھ!کہ‌هرچےبراےِخُدا کوچیکے‌و‌افتادگے‌کنیم خدا‌در‌نظر‌بقیہ‌بزرگمون‌میکنھ :)🖇 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 تو کجای دنیا سراغ دارید که باشه.. باشه.. باشه.. قلبش از آب روشنتر و پاکتر باشه.. توی کجای دنیا سراغ دارید که کار و زندگیش و حتی زنش را رها کنه بره برای بچه های مدرسه بسازه .. فقط بین ها و ها چنین انسانهای شگفت و خارق العاده ای میشه دید.. یه .. یه .. 🌷🌷 ۳۱خرداد‌ سالروزشهادت شهید اسوه و گرامی🌹 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی شهید چمران در دهلاویه به شهادت رسید ۱۰ روز از آزادسازی دهلاویه می‌گذشت و هرشب نیرو‌های بعثی حمله می‌کردند. شب شهادت دکتر چمران نیز دشمن به شدت حمله می‌کرد و ما به این طرف و آن طرف می‌زدیم تا از آتش توپخانه پشتیبانی بگیریم و حتی برای دفاع نیرو بفرستیم. نزدیک سحر فرمانده شجاع، رستمی از دفع دشمن خبر داد که تانک‌ها عقب نشستند. چند لحظه بعد رستمی به شهادت رسید و دکتر چمران رفت که فرمانده جدید، مقدم پور را معرفی کند. روی خاکریزی در دهلاویه ایستاده بود، البته خاکریزی نبود، چون از کرخه عبور کرده بودیم و امکان بردن وسایل سنگین برای زدن خاکریز را نداشتیم، آن بلندی سیل‌بند رودخانه سابله بود. چمران روی خاکریز ایستاده بود و مقدم پور را توجیه می‌کرد، کنارش محمد حدادی هم ایستاده بود، بقیه بچه‌ها در اطراف دکتر بودند که آتش خمپاره دشمن باریدن گرفت. چمران دستور داد همه بروید توی سنگرها، در واقع شیار‌هایی که نه سقف داشت نه مانع دیگری، بچه‌ها رفتند و با فاصله نظامی سنگر گرفتند، اما خود دکتر روی خاکریز ایستاده بود. او هیچ گاه روی خاکریز پنهان نمی‌شد. بارش خمپاره‌ها شدت گرفت، متاسفانه خمپاره‌ای که آن‌ها را به شهادت رساند خمپاره ۶۰ بود که صدای سوت هم نمی‌داد و برای همین کسی پنهان نشد و درست پشت پای آن‌ها روی خاکریز اصابت کرد. ترکش خمپاره به پشت سر چمران در نقطه‌ای حساس برخورد کرد و او به خاک شهادت افتاد. صورت و چانه مقدم پور و سینه حدادی هم ترکش خورد که هر سه به شهادت رسیدند. البته چمران لحظاتی نفس داشت تا به آمبولانس منتقل شود، اما پس از چند لحظه چشمانش برای همیشه بسته شد.» @sardaraneashgh
📸 تصویر کمتر دیده شده از شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید حسین پورجعفری @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زاکانی رفته بین مردم، ببینید مردم چی میگن😂 انگار جمع شدن هر طور شده خستگی رو از تنِ زاکانی به زور در بیارن... مردم دمتون گرم🌹👌 دستبوس شما هستیم هرکی اومد بساطِ عواملِ وضع موجود رو جمع کنه ، دستش رو می‌بوسیم... پرچمت بالاست ایرانی!🇮🇷 آهایی تویی که تو خارج از تونل وحشت رد شدی تا رای بدی ، دستت رو می بوسیم...😌 @sardaraneashgh
شیخ محمد، کفشدار روحانی، از موثقین اهل منبر مشهد، از دوست خود نقل کرد که گفت: هنگام تحویل سال نو، در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام بودم. با وجود تنگی جای، در پهلوی خود جوانی را دیدم که بزحمت نشسته است. به من گفت: هر چه می خواهی از این بزرگوار بخواه. من چون او را جوان متجددی دیدم، خیال کردم او از روی استهزاء این حرف را می زند، سپس گفت: خیال نکن که من از روی بی اعتقادی این حرف را زدم، حقیقت همین است؛ زیرا از این بزرگوار معجزه بزرگی دیده ام. بعد شروع کرد به شرح آن معجزه. گفت: من اهل کاشمرم پدرم در آنجا به من کم مرحمتی می نمود؛ لذا بی اجازه او پیاده به قصد زیارت این بزرگوار، به مشهد مقدس آمدم و چون جایی را نمی دانستم و کسی را هم نمی شناختم یکسره به حرم مطهر مشرف شدم و زیارت نمودم؛ ناگاه در بین زیارت، چشمم به دختری افتاد که با مادر خود به زیارت آمده بود. همینکه چشمم به آن دختر افتاد، منقلب و فریفته او شدم و عشقش در دلم جای گرفت به طوری که پریشان حال شدم. جلو ضریح رفتم و شروع کردم به گریه کردم عرض کردم: حال که من گرفتار این دختر شده ام همین دختر را از شما می خواهم؛ گریه و تضرع و زیادی کردم.بطوری که بی حال شدم وقتی به خود آمدم دیدم؛ چراغهای حرم روشن شده و وقت نماز مغرب است؛ لذا نماز خواندم و با همان حال پریشانم باز جلو ضریح مطهر رفته و شروع کردم به گریه کردن. عرض کردم: آقا! من دست از شما بر نمی دارم، تا به مطلب برسم و در حال گریه و زاری بودم تا وقت خلوت کردن حرم رسید و صدای جار بلند شد که ایها المؤمنون فی امان الله. من هم دیدم چون حرم مطهر خلوت شد و مردم همه رفته اند ناچار بیرون آمدم همینکه به کفشداری رسیدم که کفشم را بگیرم، دیدم که یک نفر در آنجا نشسته است و به غیر از کفش من کفش دیگری هم نیست؛ آن شخص که مرا دید گفت: میرزانصرالله کاشمری تو هستی؟ گفتم:آری.گفت:بسیار خوب. آن گاه به نوکر خود گفت: برو به برادر زنم بگو بیاید؛ پس از اندک زمانی برادر زنش آمده نشست. آن مرد به برادر زنش گفت: حقیقت مطلب این است که من امروز بعد ظهر خوابیده بودم همشیره تو با دخترش برای زیارت به حرم مطهر رفته بودند؛ ناگاه در عالم خواب دیدم که یک نفر در منزل آمده، گفت: حضرت رضا علیه السلام تو را می خواهد فوراً برخاسته تا میان ایوان طلا رفتم؛ دیدم آن بزرگوار در ایوان، روی قالیچه نشسته است چون مرا دید صورت مبارک خود را به طرف من نموده، این میرزا نصرالله دختر تو را دیده است و او را از من می خواهد. حال تو دخترت را به او تزویج کن. وقتی بیدار شدم، نوکرم را فرستادم در کفشداری تا او را پیدا کرده، بیاورد و حالا او را کرده،آورده است؛ و او همین آقای است که اینجا نشسته، تو را طلبیدم تا ببینم در این مورد چه رأیی داری؟ کفت: جایی که امام فرموده است من چه بگویم؟ آن جوان گفت: وقتی این سخنان را شنیدم شروع کردم به گریه کردن. بالأخره آن دختر را به من تزویج کردند و من به مرحمت حضرت رضا علیه السلام به حاجت خود که وصال آن دختر بود رسیدم و خیالم راحت شد. این است که می گویم هر چه مایلی از این بزرگوار بخواه که حاجات به در خانه او بر آورده می شود ✍🏻کرامات رضویه، ج 1، ص 110. @sardaraneashgh
🌹شب آخر شب آخر تا ساعت ۹:۳۰ کنارش بودم و با او صحبت می‌کردم. نمی توانست با من صحبت کند. در دهان و بینی اش لوله گذاشته بودند. کمی خندید ناگهان چهره اش عوض شد. احساس می کردم خیلی نورانی شده. مطابق همیشه به شوخی گفتم: "حسین آقا نور بالا میزنی هوای کار را داشته باش نکنه ببرندت" (به روایت همسر) نگین شکسته، صفحه ۴۴ ‏ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 انفجار بمب در حرم امام رضا(ع) 🗓 طی بمب‌گذاری عوامل گروهک تروریستی منافقین در روز 30 خرداد 1373 (روز عاشورا) در حرم امام رضا(ع)، ده‌ها نفر از زوار به شهادت رسیده یا مجروح شدند. @sardaraneashgh
📲 کاریکاتوری زیبا از رأی دادن ایرانیان مقیم خارج کشور بعد از عبور از متوحشان منافق @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ صحبت های آقای نبویان از نمایندگان خوب مجلس در مورد صحت تعداد آراء انتخاباتی @sardaraneashgh
💠 خاطره ای از دکتر چمران: ⚪️ اوج عصبانیت شهید چمران ▫️دکتر بعد از این که تیر خورد و عملش کردند دیگر نمی‌توانست خط برود. سربازی به نام "عسگری" او را با ماشین ستاد می‌آورد. عسگری همیشه در آن جاده‌های پر از چاله با سرعت ۱۷۰ می‌رفت. بالاخره همین سرعت زیاد کار دستش داد و یکبار تصادف کرد و ماشین را درب و داغان کرد و به همین دلیل سه روز فراری بود. بچه‌ها که بخاطر تذکرهای پی در پی به او برای سرعت زیادش عصبانی بودند بالاخره او را پیدا کردند و کشان کشان پیش دکتر آوردند. حسابی ترسیده بود. دکتر تا او را دید گفت: ▪️«خودت طوری نشدی عزیز؟» او که انتظار هر عکس العملی جز احوالپرسی را داشت جواب داد: ▫️«نه؛ طوریم نشده.» دکتر به او گفت: ▪️«پس ببر ماشینو تعمیر کنند، دیگه هم تند نرو لطفاً.» ☀️ این اوج عصبانیت و خشم او بود! @sardaraneashgh
🔴 خواستار سرعت بخشیدن به احیای قبل از روی کار آمدن شد! 🔻وزیر خارجه رژیم صهیونیستی: ایرانیان تندروترین رئیس جمهور تاریخ خود را انتخاب کردند. ماه عسل غرب با ایران به سر آمد و گفتگوی‌های برجامی پیش از تحلیف دکتر رئیسی بایست به عقد توافق منجر شود. ⭕️ اسرائیل نشون داد بر خلاف گفته‌های دولت فعلی، برجام روحانی براش عالی بود ولی برجام رئیسی براش بی‌فرجام خواهد بود.
🍃جالب است بدانید: 🔻برخلاف تصور عامه، عبارات نوار آبی رنگ دور گنبد (علیه السلام) آیات قرآن یا حدیث نیست!! شاه عباس صفوی در سال 1010 هجری از اصفهان با پای پیاده برای زیارت امام رضا علیه السلام عازم مشهد شد. او پس از 28 روز پیاده روی به مشهد رسید. به دستور او گنبدی با خشت های مس که روی آن را طلا کردند ساخته شد. این گنبد بر روی گنبدی که حدود 1000 سال پیش ساخته شده است بنا شد. عملیات ساخت گنبد در سال 1010 آغاز و در سال 1016 هجری به اتمام رسید. ترجمه خلاصه متن عربی نوار دور گنبد مطهر اینچنین است که «توفیقات بزرگ خداوند سبحان شامل حال سلطان که نسب به خاندان نبوت و امامت می رساند و خاک پای زائران این روضه منوره می باشد، شده و با پای پیاده از اصفهان به مشهد مشرف گشته و این گنبد را به طلا مزین ساخته و این کار در سال 1016 هجری پایان گرفت» چهار کادر آبی رنگ زیرین نوار هم مربوط به شرح مرمت گنبد مطهر توسط شاه سلیمان صفوی در سال 1084 هجری می شود. ، عزیزالله عطاردی، ص 136 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 در برابر NO ‏🔻 ‏در کنفرانس خبری، ‎ پرسید آقای رئیسی، پس از برداشتن تحریم‌ها با رئیس جمهور آمریکا دیدار می‌کنید؟ اما ‎ گفت: خیر خبرنگار هم گفت: باتشکر پاسخ رئیسی را می‌توان در برابر پاسخ جو دانست وقتی خبرنگار از او پرسید: آیا آمریکا تحریم‌های ایران را برمی‌دارد تا ایران به میز مذاکره برگردد؟ پاسخ داد : خیر... ‏اینکه ‎ فقط با یک ‎، ذلت هشت‌ساله را به ‎ تبدیل کرد نوید دوران جدید عزت‌آفرینی برای کشور است! رئیسی نشان داد هم زیرک است و هوشمندانه جواب می‌دهد هم انقلابی است و از اصول کوتاه نمی‌آید! @sardaraneashgh
میدونید چرا مردم کل نشست خبری آقای رئیسی رو ول کردن فقط چسبیدن به اون یه کلمه "خیر" آقای رئیسی به ملاقات با رئیس جمهور آمریکا؟ چون هشت ساله هرکاری غرب خواست با ما کرد، هرتحریمی خواست انجام داد، هر فشاری تونست آورد، حتی فخری‌زاده و حاج قاسم مون رو زد، در آخر بازهم دولتمردان ما گفتن مذاکره مذاکره.... این "خیر" یه عقده شده بود رو دل‌های ما ✍حسین دارابی @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره شنیدنی آیت ا... از حضور شهید سلیمانی در حرم مطهر علیه السلام... @sardaraneashgh
🔘 داستان واقعی (!) یه بود تو مشهد. هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا (!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن.....!!! چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو ام.....! “ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“ رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ چمران و آقا رضا تنها تو سنگر..... رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!! شهید چمران: چرا؟! رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه..... شهید چمران: اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!🌹🍃 رضا جا خورد!.... ..... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد! تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. ..... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضارو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) یه توبه و نما ز واقعی........🌹🍃 خاطرات شهید مصطفی چمران @sardaraneashgh
والکثافه من الشیطان 👹 روحانی گردانمان بود. روشش این بود که بعد از نماز؛ حدیثی از معصومین نقل می‌کرد و درباره ی آن توضیح می‌داد. پیدا بود این اولین باری است که به صورت تبلیغی رزمی به جبهه آمده است والا شاید بی‌گدار به آب نمی زد و هوس نمی کرد بچه‌ها را امتحان کند؛ آن هم بچه های این گردان را که تبعیدگاه بود؛😅 نمی آمد بگوید: «بچه ها! النظافه من الایمان و …؟» تا بچه‌ها در عین ناباوری اش بگویند: «حاج آقا والکثافه من الشیطان».😂😂 فکر می کرد لابد می گویند حاج آقا «والْ» ندارد، یا هاج و واج🙄 می‌مانند و او با قیافه حکیمانه‌ای می‌گوید: «ای بی‌سوادها بقیه ندارد. حدیث همین است». با این وصف حاجی کم نیاورد😇 و گفت: «حالا اگر گفتید این حدیث مال کیه؟» بچه‌ها فی الفور گفتند: «نصفش حدیث نبوی است، نصف دیگرش از قیس بن اکبر سیاه»😂😂 @sardaraneashgh
🔘 داستان کوتاه گوهر شاد یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. او می خواست در کنار حرم امام رضا (ع) مسجدى بنا کند . به همه کارگران و معماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى شرطش این است که فقط با وضو کار کنید و در حال کار با یکدیگر مجادله و بد زبانى نکنید و با احترام رفتار کنید. او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد می‌آورند علاوه بر دستور قبلى گفت سر راه حیوانات آب و علوفه قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که تشنه و گرسنه بودند آب و علف بخورند . بر آنها بار سنگین نزنید و آنها را اذیت نکنید . اما من مزد شما را دو برابر مى دهم .. گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد میرفت؛ روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى چهره او را دید . جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد. چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را جویا شد . به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت.. چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند . وگفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟ و به مادرش گفت برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد . یکى اینکه مهر من چهل روز اعتکاف توست در این مسجد تازه ساز . اگر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور. و شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو . من باید از شوهرم طلاق بگیرم . حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن. جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت چهل روز که چیزى نیست اگر چهل سال هم بگویى حاضرم . جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به امید اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد باشد . روز چهلم گوهر شاد قاصدى فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد . قاصد به جوان گفت فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد . جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به نماز پرداخته و حالا پس از چهل روز حلاوت نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد : به گوهر شاد خانم بگوید اولا از شما ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى ؟؟ جوان گفت آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بى تاب کرد هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم ، ولى اکنون دلم به عشق خدا مى تپد و جز او معشوقى نمى خواهم . من با خدا مانوس شدم و فقط با او آرام میگیرم. اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم . و آن جوان شد اولین پیش نماز مسجد گوهر شاد و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک فقیه کامل و او کسی نیست جز آیت اله شیخ محمد صادق همدانی. گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد مشهد است . @sardaraneashgh
انسان تا جوینده خدا نباشد او را نمی شناسد و تا او را نشناسد دوست دار او نمی شود و تا محبوب او نشود عاشق نمی شود و تا عاشق نباشد شهید نمی شود شهید حاج حسین در حرم امام علیه السلام السلام علیک یاامام رضا میلادامام رئوف حضرت امام رضاعلیه السلام برشما عاشقان ولایت مبارک وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh