🔴تکفیریها و معجزه امام رضا
✍️همسر سرلشکر پاسدار شهید حسین همدانی: گفت: قراره 48 اسیر ایرانی معاوضه بشن، باید برم. اسرا رو که آوردن همهشان نحیف و لاغر شده بودند. قیافه اسرای ایرانی رو داشتن که بعد 8 سال اسارت از زندانهای صدام آزاد شدن اما اینا فقط چندماه تو اسارت تکفیریها بودن. اسرا از آنچه به اونا گذشته بود گفتن. از اینکه هرروز شکنجه میشدن و از غذایی که بهاندازه زنده نگه داشتنشون به اونا میدادن.
یکی تعریف کرد: وقتی اسیر شدیم توی لباسهام کارت عضویت سپاه رو پیدا کردن. چندبار لب حوض درازم کردن و تبر روی گردنم گذاشتن و گفتن بگو غیر از تو کی نظامیه. به حضرت زینب متوسل شدم و شهادتین رو گفتم. برای تکفیریها گردن زدن یه کار عادی بود اما میخواستن من بقیه رو لو بدم. یکیشون که سرکرده بود و فحش میداد برای آخرین بار از من خواست اقرار کنم. حرف نزدم.
منتظر بودم با تبر گردنم رو بزنه که خمپارهای نزدیکش منفجر شد. ترکش به سرش خورد و افتاد. تکفیریها عصبی شدن و جنازه فرماندهشون رو از جلوی ما دور کردن و از اون به بعد روزانه فقط سهمیه کتک خوردن داشتیم تا یه شب تو خواب امام رضا علیه السلام رو جایی دیدم که برف سنگینی میاومد. حضرت اومد و گذرنامه ما رو امضا کرد و فرمود شما آزاد خواهید شد. فردا از خواب بیدار شدم، خبر آزادی رو شنیدم؛ در حالی که همون برفی که تو خواب دیدم میاومد.
📚کتاب خداحافظ سالار، ص84-85
@khaimahShuhada
#سیره_شهدا
#شهید_حمیدرضا_بابالخانی
۶ ماه زندگی کنار آتش توپخانه در سوریه
🔹همسر شهید مدافع حرم حمیدرضا بابالخانی: یاد گرفتم که چطور دلتنگیهایم را بروز ندهم چون خانوادهام اطلاع نداشتند همسرم به سوریه میرود و فقط در همین حد میدانستند که پاسدار است و به مأموریت میرود و خودم هم از او نمیپرسیدم به چه شهری میرود تا زمانی که خانوادهام میپرسند کجاست بگویم نمیدانم کدام شهر است.
🔹زمانی که در سوریه بودیم و همسایهها خبر شهادت همسرم را برایم آوردند به من گفتند از این به بعد همسرت همیشه کنارت است و مأموریت نمیرود.
🔹 برخی اوقات به همسرم میگفتم صدا خیلی زیاد است و جواب میداد افرادی باید از این صدا بترسند که موشکها با آنها برخورد میکند و اینجا دور است؛ اما یک روز که زودتر به خانه آمد متوجه شد صدا زیاد است و فهمیدیم توپخانه کنار ساختمانی بود که زندگی میکردیم و حتی چند بار دیدم که موشکها از جلوی پنجره عبور میکرد.
🔹 بار آخری که به سوریه رفتم همسرم تقریبا ۱ ماه کامل در سوریه بود و پدر و مادر خودم و همسرم به آنجا آمدند
@khaimahShuhada
#شهیدعباسدانشگر كمي قبل از شهادت نماز ظهر را در تيررس دشمن اقامه ميكند؛ مثل ياران امام حسين(علیه السلام) اما باز هم آرام است و اين موقعيت خطرناك از كيفيت نمازش كم نميكند. كسي نميداند در اين نماز ميان عباس و خدا چه ميگذرد. او چند ساعت بعد به شهادت ميرسد: «عباس ساعت سه و نيم بعد از ظهر پنجشنبه ۹۵/۳/۲۰ به شهادت رسيد ولي ما در مقر بوديم، نميدانستيم كه عباس شهيد شده يا نه، فقط ميدانستيم كه عباس براي جلوگيري از پيشروي دشمن به جلو رفته، موقع غروب خورشيد بود كه همه نگران بوديم و ميگفتيم عباس الان مياد، سياهي شب فرارسيد، همه بيقرار بوديم. گاهي از مقر بيرون ميآمديم، چشمانتظار عباس بوديم، از سر شب تا صبح هر صدايي كه ميآمد همه بيرون ميپريديم كه عباس اومد... عباس اومد... صبح فرارسيد، نيروهايي براي تفحص جلو رفتند، پيكر مطهرش را به عقب آوردند. ديديم خون صورت عباس را خضاب كرده و سرخياش سرزمين حلب را رنگين كرده است.»
عباس تازهداماد بود. رفقاي عباس در سوريه همقسم شده بودند كه از او مراقبت كنند و او را سالم به ايران برگردانند. بعد از شهادتش گفتيم خدا براي او نقشه كشيده بود.💔
#شھیدعباسدانشگر •°🕊🌹🍃
@khaimahShuhada
9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدای شلمچه هماکنون 📹
#راهیان_نور
@khaimahShuhada
2.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت همچنان جاریست 🕊
رفیق جانمونی 🎧
@khaimahShuhada
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹 شهـــید محمد حسیــن یو سفـــ اللهی
🌷┤♥️ ! '
🕊 رفیقِ عارفِ حاج قاسم در مورد #ظهور چی میگه؟👆
#اللھمعجللولیڪالفرج💚
#الگوی_خودسازی
#شهید_محمدحسین_یوسفاللهی
@khaimahShuhada
4.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️🍃
🌷راهیان نور ^*
حاج حسین یکتا
@khaimahShuhada
🔰 #سیره_شهدا
#شهید_حاج_عبدالله_ضابط 🌷
🌟عکس شهدا همیشه در جیبهایش بوداز اروند برمیگشتیم. توی اتوبوس ایستاده بود و بلندگو را گرفته بود دستش. یک مشت عکس از جیبش درآورد و گفت: عکس شهدا را همراه داشته باشید. هر جا لازم شد دربیاورید و نشان بچهها دهید و در مورد شهدا صحبت کنید. خودش هم شروع کرد: این شهید سرش از بدنش جدا شده، این شهیدی است که وقتی در قبر میگذارندش میخندد... بعد هم عکسها را داد دست یکی از بچهها. عکسها دست به دست می گشت. حال و هوای بچهها عوض شده بود، شب، عکس شهدا، ذکر خاطره...
🔻تصادف که کرد، به بیمارستان بردند، پرستار جیبهایش را گشت، مانده بود این آدم کیست که جیبش به جای محتویات معمولی هر جیبی، پر است از عکس شهید.
@khaimahShuhada