فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ماجرای شهادت شهید ابراهیم_همت
در جزیره مجنون را از زبان سپهبد شهید_قاسم_سلیمانی بشنوید..
فاتح_خیبر🌹🌱
@sardaraneashgh
یاران همه رفتند و
در این بـاغ نمـاندنـد !
بییار خزان است دلم وقتِ بهاران
#مردان_بی_ادعا
#دفاع_مقدس
@sardaraneashgh
🍃شخصی به آیت الله بهاء الدینی ره گفت:
آقا جان ! .. دعا کنید من آدم شوم !
فرمودند : « با دعا کسی آدم نمی شود » شده است بدون ریختن چای خشک در آب جوش ، چایی بخوری ؟! شده است بدون مایه زدن به شیر ، پنیر درست شود ؟! شده است بدون خوردن آب و غذا سیر شوی ؟! شده است بدون الکتریسیته ، لامپ روشن شود ؟!
بدون علم و عمل صالح نیز آدم شدن ، محال است !!
@sardaraneashgh
زیاد نذر و نیاز میکردم که طوریش نشه و اتفاقی برایش نیفته؛ عباس میگفت: مامان، این نذر و نیازها رو نکن، نذر کن آدم زیر ماشین نره، برق نگیرش، دزد نشه، بی دین نشه، مال مردم خور نشه، اگه آدم در راه خدا بره شکر داره، افتخاره .
یکبار رو به رویم نشست و گفت: ببین مامان، اینقدر تو رو دوست دارم که دنیا در مقابلش هیچی نیست اما شهید شدن را هم دوست دارم، من آرزو ندارم زن بگیرم پیر بشم ۴ تا بچه داشته باشم که وقتی مردم زیر تابوتم لا اله الا الله بگن، نه، من دوست دارم شهید بشم .
وقتی دیدم اینطوری داره التماس میکنه و قسمم میده، دیگه نذر و نیاز نکردم .
🌷شھید عباسصابری🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
@sardaraneashgh
آخرين روزهاي تابستان 72 بود. گرما در «فكه» امان همه را بريده بود و سكوتي پر رمز و راز بر سراسر دشت حكم فرما بود. مدتي بود كه شهيد پيدا نكرده بوديم، انگار شهدا با همه ي ما قهر كرده بودند:
«آقا سيد» گفت: «اگر امروز شهيدي پيدا نشد، برويم در يك محور ديگر كار كنيم…». گفتم: «اگر شهدا بخواهند ما را صدا مي زنند…خب مي توانيم برويم روي تپه هاي 143 كار كنيم، توكل به خدا…!». بالاخره، دستگاه بيل مكانيكي را به محل مورد نظر انتقال داديم.
بچه ها در هر نقطه كه به نظر مشكوك مي رسيد با ذكر صلوات شروع به بيل زدن مي كردند… در حين كار به جايي رسيديم كه به نظر مي رسيد قبلاً يك سنگر اجتماعي عراقي بوده. در حاشيه ي اين سنگر، تعدادي كلاه و وسايل انفرادي به چشم مي خورد. احتمال مي رفت در همين محل، تعدادي شهيد، مدفون باشند. بيل اول و دوم به زمين زده شده بود كه بيل سوم به يك جسم سفت و سنگين برخورد كرد. دقت كرديم، ديديم روي زمين بتون ريخته شده. كنجكاوانه و با كمك بچه ها، بتون ها را از زمين كنده و بلند كرديم. صحنه ي بسيار دردناكي بود!
پيكرهاي مطهر شهدا در حالي كه دست و پاهايشان با سيم تلفن به هم بسته شده بود، به روي هم انباشته شده بود.
ما تا وقت غروب توانستيم پيكر 50 شهيد را از آن محل بيرون بياوريم. همه ي آن شهدا با ملاحظه به شماره ي پلاكشان، شناسايي شدند. جز يك شهيد كه شايد هنوز هم بي هيچ نام و نشاني باقي مانده است.
راوي : برادر جانباز _ مرتضي شادكام
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ:
اُبُهت سلیمانی
ماجرای اوباما و سردار سلیمانی🌹
❣مجموعه کلیپ #روایت_سلیمانی برشهایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج قاسم سلیمانی.
پیشنهاد دانلود✨
@sardaraneashgh
مِن الحقیر الی الشهید..
🌹سلام...سلام ای سردارانِ شهید...سلام حاج ابراهیم...حاج حسین...حاج مهدی... آقاسیدمرتضی...
🌹سلام ای شهدای گمنام...سلام ای لاله های بی نام ونشون...سلام به همتون...از کجا بگم ...!؟ ازچی بگم...!؟
🌹ازحرفای نانوشته یا از درددلای خاک خورده...!؟ ازکجا...!؟
از غربت شما بگم یا ازتنهایی خودم...!؟
از عزّت شما بگم و یا از ذلّت خودم...!؟
🌹خیلی وقته که چشمامون را بشما دوختیم...کتابهاتون را میخونیم...عکسها و روایت فتحتون را میبینیم...چفیه میندازیم...سرو صورتمون را شبیه تون میکنیم...موبایلهامون را پراز عکس وصدای شما میکنیم...سالی یکبار هم به زیارتتون میایم... فکه،شلمچه،طلاییه...
🌹جانمازمون پراز عطر شماست...مهر و تسبیحمون ازتربت شماست...آرزوی شهادت هم داریم...!
🌹اما چجوری و به چه قیمتی،خدا میدونه...!
🌹دوست داریم مثل شماباشه...زندگیمون... نگاهمون...حرف زدنمون... فکر کردنمون... ازدواجمون... زندگی مشترکمون...راه و رسممون...ولی فقط دوست داریم...!
🌹رسیدن به همه اینها اراده میخواد... زحمت میخواد...یه دل درست و حسابی میخواد...یه دلی که تنها جای شما باشه... دلی که اسیر این دنیا نباشه...اسیر هوا وهوس نباشه...
🌹بُگذریم و بِگذارید چند کلمه خودمونی حرف بزنیم...!
🌹حاج ابراهیم همت...چه کردی با این دلِ من... وقتی عکست و اون نگاهِ پر معنات جلوی چشمام میاد میخوام از خجالت آب بشم...
پشت این چشمای تو، پشتِ این نگاه آسمونی تو... خیلی حرف های نگفته وجود داره
🌹حاج حسین خرازی...وقتی اون لبخند معنادار تو رو میبینم،بغض میکنم و یاد جمله ای میفتم که گفتی...
"اگر کار برای خداست،پس گفتن برای چیست..."
اونوقت میفهمم این لبخندِ تو همش برای رضای خدا بوده...!
🌹حاج عبدالحسین برونسی...قصه ی شما که دیگه گفتن نداره...!
کتابتون هر روز دست به دست میشه...اما ای کاش کمی از معرفتت...کمی از عشق و توجه و اخلاصت بین ما دست به دست میشد...!
کاش...
شما پیش "حضرت مادر" آبرو داری...
میشه سفارش ما را هم بکنی...!
🌹آقا سید مرتضیِ آوینی...شما اهل قلم هستی...اهل معرفت هستی...
قلمِ ما کجا و قلمِ شما کجا... این شما بودی که به قلم و کاغذ آبرو دادی... ولی من چی... همش حرف... حرفاها و نوشته هایی که خودم را پشت اونها زندونی کردم...
آقاسید کمکم میکنی تا آزاد بشم...!؟
🌹آقا مهدی زین الدین... خوب گفتی برادر...!وقتی به بچه ها میگفتی یه روزی یه آدمایی میاند که غبطه میخوردند به حالِ ما...! آره حالا اون روز رسیده... ولی کاش من میفهمیدم اون حال و هوای شما را...! من کجا و شهادت کجا...!؟
🌹آقای دکتر چمران... لابه لای وصیت نامه ات از عشقی حرف میزنی که من هیچوقت نتونستم اون رو بچشم...
به خاطر عشق، دنیا را زیبا می دیدی... به خاطر عشق بود که خدا را حس میکردی... به خاطر عشق، فداکاری کردی... چه عشقی...؟!
آقای دکتر میشه این عشق رو برام معنا کنی... میشه یه نسخه ای برای این دلِ بیمار من بپیچی تا بفهمه "عشق" یعنی چی...؟!
🌹آی شهدا...با تک تکتون حرف دارم...ولی حیف که همه گفتنی ها را نمیشه گفت...!
مثل همیشه باید تو پستوی ذهنم و قلبم خاک بخوره... آخه گفتن که دردی را دوا نمیکنه...! باید عمل کرد..! که من...
🌹با این حرف ها شما برامون دعا کنید...دعا کنید تا شرمنده تون نشیم...دعا کنید که ما هم
🌹 شهید🌹 بشیم
🌹آي شهدا خداکنه یادتون هیچوقت از ذهن ما نره، نه یه هفته، بلکه یه عمر، راه و رسمتون سرمشق زندگیمون باشه..
🌹درودبرمرداني كه تنها باخدا معامله كردن...
@sardaraneashgh
#السلام_علی_الحسین ❤️
خالقم قلــب مرا
وقف شما ڪرده و من
خانہ وقفی خود
از همہ پس میگیرم
تا سـلامت نڪنم
زندگیم تعطیل ست
با سلامی بہ شما
اذنِ نفــس میگیرم
#صبحت_بخیر_آقای_من
@sardaraneashgh
ايام جنگ بود و دليرمردي از مازندران قصد حضور در جبهه داشت. مادر با دلشوره اي پر از مهر از او پرسيد: «مادر جان كي برمي گردي؟» او به اطراف نگاهي كرد و با لبخند گفت: «عروسي دخترعمو برمي گردم.» همه خنديدند. دختر عمو فقط 8 سال داشت.
دلاور رفت و ديگر بازنگشت. گفتند به شهادت رسيده اما پيكرش مفقود است. 8 سال بعد چند پاره استخوان به مادر او تحويل دادند و گفتند: «اين پيكر پسر توست.» مادر كنار پاره هاي استخوان نشست و گريست، آن هم در شب عروسي دخترعمو.
عروس 16 ساله گوشه اي نشست، غصه دلش را فرا گرفت. كسي در گوش دلش زمزمه كرد كه: « حالا نمي شد اين چند پاره استخوان فردا بيايد؟» شب از نيمه گذشت كه همه به بستر رفتند. خواب چشمان عروس غم آلود را در خود گرفت: در خواب ديد كه در منجلابي افتاده و دائم فرو مي رود. كار به جايي رسيد كه فقط دستش بيرون مانده بود و در دل گفت: «خدايا چرا كسي به فريادم نمي رسد.» ناگهان دستي از غيب آمد و او را از منجلاب بيرون كشيد و صدايي در دل تاريكي گفت: «اين دست، دست همان يك مشت استخوان است كه ديشب به ميهماني تو آمد.»
راوي : حجت الاسلام ضابط
@sardaraneashgh
سلام سرداران جبهہ ها
حاج همت چه زیبا گفتی :
رســم عاشقــے نیست
با یڪ دل
دو دلبــر داشتن
♥️ شهیــد همت
💚شهید حاج قاسم
وقتے دلبــر دارے
بایـد از بـقیہ
دل بـــردارے
@sardaraneashgh
17.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت دیدنی از شهیدی که هر روز با امام زمان همنشین بود و گفتگو می کرد🎬👆
@sardaraneashgh
خادم مطهر
راوي :كرامات شهدا
منبع :كتاب انديشه مطهر
دو ماه قبل از تولد مرتضي، شبي خواب ديدم كه به همراه زنان محل در محفلي نوراني، در مسجد اجتماع كرده ايم. ناگاه بانويي محترم وارد شد و دو زن نيز همراه ايشان بودند كه بر اهل مجلس گلاب مي پاشيدند.
وقتي نوبت به من رسيد، آن بانو به همراهانشان فرمودند: «سه بار گلاب بپاشيد. » دليل اين كار را جويا شدم، با خوشرويي پاسخ داد: «به خاطر آن جنيني كه در رحم داري، چنين كاري لازم بود. زيرا او آينده اي درخشان خواهد داشت و به جامعه ي اسلامي خدمات عظيم و گسترده اي خواهد كرد.»
راوي : سخنان مادر شهيد مرتضي مطهري
@sardaraneashgh
#کلام_شهید
هر شهرى که توسط اسرائیلى ها محاصره شده آزاد خواهیم کرد و اسرائیل را به سقوط مى کشانیم.
روزى اسرائیل چنان بترسد و در فکر باشد که مبادا از لوله سلاحمان ، به جاى گلوله ، پاسدار بیرون بیاید...
جاویدالاثر سردار
#حاج_احمد_متوسليان
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
@sardaraneashgh
#فرازی_وصیتنامه
#شهیدسیدمنصورنبوی
خون شهدا امواج دریا را خروشان می کند و کشتی ظلم را در هم می شکند، چه سخت است روز قیامت برای آن رهرو راه حسین(ع) که بدن مولایش پاره پاره باشد ولی بدن او سالم و سر در بدن داشته باشد.
@sardaraneashgh
عڪست را در دلــــ❤️ـــم
قاب ڪرده ام🙃
زغال های خاموش،
در اثر همنشینی
با زغال های روشن و گداخته،
روشن میشوند. 🔥
از همنشینی با #رفیق_شهید
ما هم منور می شویم ✨
شهید مهدی زین الدین💚
@sardaraneashgh
#بسم_رب_الشهداء_والصدیقین
کسانی که به زندگی دیگران نور می بخشند
یک روز خورشید می شوند.....
🌹شهید حاج قاسم سلیمانی💚
@sardaraneashgh
تنها فرزندم زهرا و تنها يادگار حاج مهدي در تب مي سوخت و تلاش هايم براي پايين آوردن دماي بدنش اثري نداشت. نگران بودم. اگر بلايي سرش مي آمد، خودم را نمي بخشيدم.
بالاي سرش نشستم و قدري قرآن خواندم. در همين حال قسمتي از پارچه اي كه روي جنازه ي همسرم انداخته بودند و چند نفر با خواست خدا به وسيله ي تبرك جستن به آن پارچه شفا يافته بودند، افتادم. پارچه را آوردم و كنار زهرا خوابم برد. در عالم رؤيا ديدم حاج مهدي در كنار بستر زهرا نشسته و او را بغل گرفته است. او مرا از خواب بيدار كرد و با لبخندي گفت: «چرا اين قدر ناراحت هستي؟» گفتم: «زهرا تبش پايين نمي آيد، مي ترسم بلايي سرش بيايد.»
حاج مهدي گفت: «ناراحت نباش. زهرا شفا پيدا كرده و ديگر تب ندارد.» از خواب بيدار شدم. به اطرافم نگاه كردم. كسي نبود. دست بر پيشاني زهرا گذاشتم، تب نداشت. آري او شفا يافته بود.
راوي : همسرشهيدحاج مهدي طياري
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماهنگ #به_تو_از_دور_سلام
🌸نماهنگی زیبا از حال و هوای غم انگیز حرم حضرت زینب(س)، بازار و خیابان های اطراف حرم مطهر، پس از تعطیلی بدلیل شیوع ویروس منحوس #کرونا
@sardaraneashgh
جاويدالاثران زهرايي
منبع :كتاب تفحص
بچه ها روزها خاك هاي منطقه را زير و رو مي كردند و شب ها از خستگي و با ناراحتي به خاطر پيدا نكردن شهدا، بدون هيچ حرفي منتظر صبح مي ماندند. يكي از دوستان معمولاً توي خط براي عقده گشايي، نوار مرثيه ي حضرت زهرا (س) را مي گذاشت و اشك ها ناخودآگاه سرازير مي شد.
من پيش خودم گفتم: «يا زهرا (س)! من به عشق مفقودين به اين جا آمده ام، اگر ما را قابل مي داني، مددي كن كه شهدا به ما نظر كنند، اگر نه، كه برگرديم تهران...» روز بعد فكه خيلي غمناك بود و ابر سياهي آسمان را پوشانده بود. بچه ها بار ديگر به حضرت زهرا (س) متوسل شدند، هر كس زمزمه اي زير لب داشت. در همين حال يك «بند انگشت» نظرم را جلب كرد، خاك را كنار زدم، يك تكه پيراهن نمايان شد. همراه بچه ها خاك ها را با بيل برداشتيم و پيكر دو شهيد كه در كنار هم صورت به صورت يكديگر افتاده بودند، آشكار شد.
پس از جستجوي خاك ها پلاك هايشان نيز پيدا شد. لحظه اي بعد بچه ها متوجه آب داخل يكي از قمقمه ها شدند و با فرستادن صلوات، جهت تبرك از آن نوشيدند. وقتي پيكرها را از زمين بلند كردند، در كمال تعجب ديدند پشت پيراهن هر دو شهيد نوشته شده:
«مي روم تا انتقام سيلي زهرا بگيرم.»
راوي : سيد بهزاد پديدار
@sardaraneashgh
ابر مأمور
منبع :كتاب كرامات شهدا
قبل از عمليات محرم، نيروها بايستي در جاي خودشان براي حمله به دشمن آماده مي شدند، چون دشمن ديد داشت، نقل و انتقال نيروها بايد در شب انجام مي شد.
نيمه ي ماه بود و مهتاب همه جا را پوشانده. اين مسئله ذهن فرماندهان را به خود مشغول كرده بود، شهيد حسن پور گفت: «خدا معجزه اش را امشب به عينه به ما نشان خواهد داد.» گفتم: «چه طور.» گفت اين نيروها بايد از ديدگاهي رد شوند كه دشمن آن ها را خواهد ديد، مگر قدرت الهي ما را كمك كند.
در اين صحبت بوديم كه گردان اول به فرماندهي شهيد علي مرداني وارد ديدگاه شد. در اين اثنا، تكه ابر كوچكي آرام آرام ماه را به صورت كامل پوشاند. خيلي اهميت نداديم، گردان كه مستقر شد ابر نيز كنار رفت. نيم ساعت بعد گردان دوم به فرماندهي سيد جوادي وارد ديدگاه شد، دوباره تكه ابر ظاهر شد. اين بار همه ي رزمندگان به آسمان نگاه مي كردند و اشك ها سرازير بود، چرا كه امداد غيبي الهي را به چشم خود مي ديديم.
در اين موقعيت جمله ي شهيد حسن پور در ذهنم جولان مي كرد:
«وقتي شما از خداوند كمك بخواهيد، او هم كمكش را صد در صد شامل حال شما خواهد كرد.»
راوي : هاشم ذوالقدر
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم به #مهر_تو يک دم غم زمانه نداشت✨
که اين پرنده خوش نغمه درپناه توبود🕊
بلور اشک به چشمم شکست وقت #وداع💔
که اولين غم من، آخرين نگاه تو بود😭
14فروردین 95
#آخرین نگاهها،
آخرین دیدار..
وآخرین خداحافظی #شهید_سالخورده از خانواده وعزیزانش..👆😔
۴ سال پیش در چنین روزی ..🌷
#شهید_مدافع_حرم
محمدتقی سالخورده🌹
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهدا 🕊
دوقلوهایش که به دنیا🌍 آمدند
برای نام گذاریشان گفت :
هرچی قـرآن بگه
قـرآن را که باز کـرد
آیه آمد : " بشیراً و نذیراً "
اسم پسرهایش را گذاشت
بشیـر و نذیـز ...
کودکیهایی که
کنار لبخندهای پدر
ناتمــام ماند . . 💔.
#شهید_حاج_مهدی_کازرونی✨
@sardaraneashgh
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
سلام #مالک
سلام مَرد "بی تکرار"
سلام به خون تو
که برهوت #مردانگی را
سیراب کرد
چه تهی است دنیایی
که #تو در آن نباشی
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_ابومهدی_المهندس
@sardaraneashgh