eitaa logo
شهید جمهور
171 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
بنمای رخ که قوت دل و جانم آرزوست....! پ.ن: در کربلای شلمچه برای همیشه جاودانه شد سالهاست که نام و نشانی در گمنامی یافته است معلوم نیست پیکر پاکش کجای زمین نور افشانی می کند اما به یقین مهدی فاطمه ومادرش زهرا سلام الله علیها میزبان تنهایی و غربت او خواهند بود ... بیا ای ناصرم ای جوهر پاک بیا ای یار دیرین سینه صد چاک ‍‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
‌ ‌😅 خاﻧﻢ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻣﯽﮔﻔﺖ : ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺠﺮﻭﺣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﯿﻬﻮﺵ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ اﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ .😊 ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻣﺮﺩﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻣﻦ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻡ؟😌 ﺭﮒ ﺷﯿﻄﻨﺘﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺬﺍﺭ ﮐﻤﯽ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺑﺬﺍﺭﻡ! ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻡ ﺁﺭﻩ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﯼ !😑 ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺻﺪﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺣﻮﺭﯼ ﻫﺴﺘﯽ؟😍🙈 ﺩﯾﺪﻡ ﺷﯿﻄﻨﺘﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺪﺟﻨﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻠﻪ ﻣﻦ ﺣﻮﺭﯼ ﻫﺴﺘﻢ !😉😌 ﮐﻤﯽ ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ از ﺗﻮ بهترنبود😒 ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﺟﻬﻨﻢ😕😂 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
ماشین را پارک میکنم اولین بار است می ایم بهشت زهرا... نمیدانم کی کجا کدام قطعه کدام ردیف خوابیده است ولی فکر کنم درست امده باشم کمی قدم بر میدارم بوی خوب می اید هوا هم خوب است و دلگیر ولی قصد باریدن ندارد اولین قطعه میرسم چقدر اشنا هستند شهدای مدافع حرم چقدر بیصدا خوابیده اند ولی نگاهشان غوغا بر پا میکند در دل...به سنگ مزار نگاه میکنم اینها شهدای دفاع مقدس اند ولادت با شهادت چهارده سال تفاوت دارد..‌. نگاهم را میدزدم از روی شرم یا خجالت نمیدانم...او چهارده سال بیشتر نداشته...بیشتر راه میروم کیپ تا کیپ چقدر صمیمانه ...انگار اینها همگی باهم رفیق بوده اند و در بغل هم خوابیده اند...جرات حرف زدن ندارم...اصلا حرفهایم یادم رفته....چقدر اشناست اسمش...آوینی...لحظه ای حس میکنم اینجا مزار پدرم است...پدری که اولین دیدار من و اوست...میخواهم برایش گریه کنم ...ولی از او خجالت میکشم..شنیده ام اهل دلی بوده است برای خودش...فقط شنیده بودم...یاد روایت فتح و جمله های عجیب و غریبش می افتم...ادم دوس دارد همینجا شاعر شود...عجیب دوستش دارم...خیلی...قدم برمیدارم چشمم به مزار هاست نام هایشان را میخوانم...راستش تا بحال اسمشان را نشنیده ام...چشمم به عکسش..نه به چشمانش دوخته میشود...انگار زنده است...چشمانش تپش دارند...یک جوری میشوم...انگار میگوید بیا بنشین همینجا...با تو حرف دارم... ابراهیم همت...چشمهای خوشگلی دارد...ولی سر مزارش شلوغ است..مرد هستند نمیتوانم بایستم..یک مزار دیگر به رنگ پرچم ایران...حتما مزار ادم مهمی است که فرق دارد باهمه...نوشته چمران...مصطفی چمران...پس چمران تو هستی...آن نوشته ها که نوشته اند از تو...وصف تو بوده...ابهتی دارد نزد من...ان طرف تر مزار دیگری به چشمم میخورد...عه...صیادشیرازی..همان خنده معروف..همان عکسش که من دیده بودمش...با او بیشتر بیشتر راحتم...خب حتما شوخ طبع بوده است...کناری اش...حاج حسین است...همدانی...یادم میاید وقتی شهید شد خیلی بهم ریختم...پس تورا اینجا گذاشته اند...چقدر شبیه حاج قاسم هستی...صورتش خیلی شبیه او هست...رفیق بوده اند حتما..نوشته ی روی سنگ مزار به تاریخ نود و چهار ..برایم خاطره ای تلخ تداعی میکند...میدانم زیاد اینجا بنشینم حالم دگرگون میشود...انجا جمعیت زیادی جمع شده اند من هم بروم ببینم چخبر است...میگویند این مزار بوی خوبی میدهد همیشه معطر است...نام مزارش را میخوانم از دور...شهید پلارک..دلم میخواهد از نزدیک ببینم و بو کنم...به احترام خانم بودنم راه را باز میکنند چند خانم دیگر هم هستند...نزدیکتر میشوم..راست میگویند بوی خوب میدهد بوی عطر...انگار این عطر را قبلا جای دیگر بو نکرده ام...غریب است برایم...ای ناقلا نکند یه توکه پا رفتی فرانسه به هوای عطر اینا...با کی شوخی میکنم...شهید است ها...خوش بحالش ... ابراهیم هادی...تعریفش را زیاد شنیدم کتابش را هم خوانده ام...در به در دنبالش میگردم..اینجاست و سرش شلوغ است...من از همین دور دیدنش را قانعم...چه عکس با ابهتی...جاوید الاثر... ساعت چند است که افتاب رنگ پرانده...غروب است...فهمیدم که باید بروم...نگاهم سمت مسیری است که به ماشین برسم میروم و بزرگ مردانی گمنام را یکی یکی رد میکنم...چه خوب و ساکت اینجایند تا بحال این همه بزرگ مرد یکجا ندیده بودم 💚 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موافقین یه کم گریه کنیم؟؟؟ روایت حاج حسین یکتا 🌷راهیان نور مجازی ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت : اگر بخواهم برای نامه‌ای بنویسم، خواهم نوشت "مرا ببر" این شهید والامقام اینگونه می‌گوید: «من همیشه به احمد () می‌گفتم «الهی دردت بخوره تو سرم»، اصطلاح من بود نسبت به احمد، دورت بگردم. من دلم می‌خواست واقعاً، آنچه مکنونات قلبی♥️ من است. از این رو می خوام که خدا هر چه سریعتر به او ملحق کند. به او اگر بنویسم، این را خواهم نوشت من را ببر ...» @sardaraneashgh
خنده هاشان خاڪی بــود... گریه هاشان آسمـــــانے... بےریا و ڪہ باشـــــی ، آسمــــــــانےها خـاطرخواهت مےشونـد ... 😭 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
دستپخت خوبی داشت.یکی دو بار نمک گیرش شده بودیم🙈چندباری هم بین تعریف یکی دوتا از بچه ها شنیده بودیم که هر وقت تهران باشد و مناسبتی هم داشته باشند در آشپزی به بچه های هئیت کمک میکند.👌 🔸محل اسکان و استراحتی که در سوریه داشتیم گاهی بچه ها فارغ از جنگ،دورهم جمع میشدند...یک شب قرار بود چند نفر مهمان برای ما بیایید.من و آقامهدی تصمیم گرفتیم چلو مرغ و خورشت قیمه درست کنیم.🍗هنگام پهن کردن سفره و گذاشتن غذا روی سُفره حتی به چیدمان ظرف هاهم اهمیت میداد. بچه ها قبل از خوردن غذا از سفره کلی فیلم و عکس گرفتند..🥗 برایشان جالب بود که یک آدم با آن روحیه جدی و نظامی این قدر دست پخت و سلیقه ی خوبی داشته باشد...👌 شهید مدافع حرم مهدی حسینی🌹 ‍‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
‍ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ✅ خاطره خیلی وقته هیچ خاطره ای در گروه درج نکرده ام، زمانی در گروه هر روز از شهدا میگفتم، نمیدانم چه خاکی بر سرم شده که فراموش کرده ام . 🌴 اوایل سال ۶۳ بود، آن زمان موبایل نبود، مشکلی داشتم که به پول نیاز داشتم، خیلی فکر کردم که چکار کنم، چکار نکنم، بالاخره تصمیم گرفتم به داداش رحمت بگم.... خجالت میکشم حضوری بگم، دست نوشته ای حاضر کردم و نیاز خود را بیان کردم، موتور را برداشتم و رفتم سنگر سردار 🎋 الحمدلله خودش نبود، نامه را دادم به عزیزی و سفارش کردم حتما حتما بدهید به خودِ برادر اوهانی. 🌹 بعد از نماز مغرب و عشا، دیدم رحمت با ماشین اومد و کمی صحبت کردیم و احوالپرسی، هیچ از یادداشت من حرفی نزدند. موقع رفتن، پاکتی دادند و سریع رفتند. 🌸 پاکت را باز کردم پنج هزار تومن پول بود، ( آنزمان ما دو هزار و هشتصد حقوق میگرفتیم ). داخل پاکت دست نوشته ای هم بود که داداش رحمتم نگاشته بود، چند جمله ی کوتاه. یادگاری برایتان عین جملات رحمت را می آورم: ✅ بسم الله سلام داداش اسماعیلم فدایتان شوم نمیدانم با چه زبانی از این لطف شما تشکر کنم که دست رحمت بیچاره را گرفتین، امروز شاد و خرامان هستم که هنوز در این دنیا کسی هست که دستم را بگیرد ، روز قیامت این لطف داداشم را به خدا عرضه خواهم کرد. مجددا تشکر میکنم التماس دعا رحمت 🌸 شادی ارواح مقدس شهدا صلوات . ‍‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭 [جـــــــــــــــان من ڪجـــــــــــایــــے..] دل اســت دیگر....ڪارے نمیتوان ڪرد .. گاهے‌انقدر به تنگــــ مے اید ڪه راهے جز‌خیــــره شدن به عڪست پیدا نمیڪند... حاجــــے...ڪاش به اندازه تمام دلتنگے های ما شما هم به‌ما‌نگاه ڪنے.. ‍‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
🌱 ✨داد زدم : " بشین .. ! دید داره ، اگه ببینن میزننت "😠🤦‍♂ گفت : " نترس نمے زنن😊 👈اولا من اینجا شهید نمیشم دوما تیر میخوره به پیشونی ام و مے افتم به سجده ، اون وقت یا ' علیه السلام ' میگم و شهید میشم .. "🕊🌹 پنجاه روز بعد پیڪر مطهرش رو دیدم ..😔 تیر خورده بود توے پیشونی اش و در حال سجده شهید شده بود .. یا حسین اش هم لابد گفته بود ❤️🍃 ‍‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
چشم بگشائید تا طلوع آسمان پیدا شود اطلسی های زمان در هر نفس شیدا شود عطر یاس چشمهایتان نور می بخشد به صبــح از شمیم دیدگانتان، در دلم غوغا شود . . . صبحـتــون_شهــدایــی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
تلنگر صبح بچه‌ها! دو دوتا چهارتای با دو دوتا چهارتای ما فرق داره؛✨ یه گناه میشه، به پات ریخته میشه،🍃 یه جا پرت میشه، راهت دور میشه!🥀 👤 ♥️ دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
🔴 دقّت در بیت‌المال 💠 آیت‌الله جوادی آملی نقل می‌کنند یک روز مهمان مقام معظم رهبری بودم. فرزند ایشان آقا مصطفی نیز نشسته بود که سفره پهن شد، آیت‌الله خامنه‌ای به وی نگاهی کرد و فرمود: شما به منزل بروید. من خدمت ایشان عرض کردم: اجازه بفرمایید آقازاده هم باشند، من از وی درخواست کرده‌ام که باهم باشیم‌. آقا فرمودند: این غذا از است، شما هم مهمان بیت‌المال هستید. برای بچه‌ها جایز نیست که بر سر این سفره بنشینند. ایشان به منزل بروند و از غذای خانه میل کنند. من در آن لحظه فهمیدم که خداوند چرا این همه عزت به حضرت آقا عطا فرموده است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 💎 مواظب باشیم جا نمونیم... 👈 مخاطب این کلیپ «همه مردم» هستند... 🌷راهیان نور مجازی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
حمیدآقا❣️ من از همسایه های این شهید بزرگوار بودم...یک مشکلی داشتم نیت کردم برای شهید و صلوات فرستادم الحمدالله مشکلم حل شد...همان شب خواب دیدم شهید در کنار حضرت امام خامنه ایی و امام خمینی ره نشسته اند و میگویند به خانواده ام بگویید من حالم عالیست🌹🌹وقتی این ماجرا را برای مادر بزرگوار شهید تعریف کردم...ایشان منقلب شدند و بیان کردند همان شب همسر شهید مهمان حضرت امام خامنه ایی بوده اند.و شام هم در بیت حضور داشته اند....و حتما پسرم در کنار همسرش بوده است😔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
بی تو ...هرگز... یک بار 💚به پدرم گفته بود: «اگر نزد خدا آبرو و توفیق شهادت را داشته باشم در بهشت می‌ایستم تا شما بیایید. من بدون تو به بهشت نمی‌روم... این بی‌معرفتیست که من بدون تو به بهشت بروم.» راوی:نفیسه پورجعفری، دختر شهید🌹 @sardaraneashgh
🏴 روزتون متبرڪ و منور به دعای ناب و نگاه مهربان شهدا ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
عملیات بیت المقدس که تمام شد و رزمنده ها برگشتند، هیچ خبری از محمد نشد نه می‌گفتند شهید شده، نه خبر اسارتش رو می دادند... خیلی گذشت مادرم تمام فکرش پیش بود یکی از آشناهامون داشت می‌رفت مشهد... مادرم به من گفت: «یک نامه برای امام رضا علیه السلام بنویس و بخواه که از محمد خبری بیاورند لااقل اگر شهید شده، پیکرش برگردد» دو سه روز بعد، محمد را آوردند فقط استخوان هایش باقی مانده بود.. دانش آموز شهید محمد اندرخور🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
شهیدی که پیکرش برگشت ولی ولی قلب نداشت قلب مهربونش رو، نوادگان شمر از سینه کشیدن بیرون شهید مدافع حرم حمیدرضا قاسم پور ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنگ دلمون، بیادشهدای عزیز،حاج قاسم، ابومهدی، تهرانی مقدم،حاج احمد،حاج حسین،همت،باکریها،حججی و..... شد ودلامون هوایی گلزار 🌹سلام بر شهدا 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
در آخرین خداحافظی‌اش، وقتی به در منزل رسید، ایستاد و برگشت تا دختر 4 ماهه‌مان را ببوسد. هنوز چند قدمی به او نزدیک نشده بود که لبش را گاز گرفت و از همانجا برگشت تا مبادا عشق و علاقهٔ آسیه او را از رفتن به جبهه بازدارد. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 📎فرماندهٔ سپاه بیرجند 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
🔘شهید آوینۍ: ، شاهدۍ بر باطن و حقیقت عالَمند؛ و آنانند که به دیگران ‌حیــات مۍبخشند! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh
🌷 فرودین سال ۱۳۹۰که ازراه رسیدتنهاچهارماه به سیدباقی مانده بود... سیدعبدالحسین که عادت داشت هرسال به سفر برودوگاهی هم روایتگری می کرد فروردین سال ۱۳۹۰ شهیدموسوی نژادبه اتفاق وفرزندشان به کاروان راهیان نورمی پیوندند وبه مناطق عملیاتی دفاع مقدس می رونددرآن سفرکه کمترازچهار ماه به شهادت سیدباقی مانده بوداودرسکوت پراز به همان مناطقی نگاه می کردکه برخی ازدوستان شهیدرادرآنجا ازدست داده بودانگارکه خبرهایی درراه باشدسیدعبدالحسین حال وهوای دیگرداشت.. 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sardaraneashgh