#مواسات_شهیدان
🌺 مواسات در سیره سردار شهید #علی_چیت_سازیان
از منطقه داشتیم بر می گشتیم شهر، در آن سرمای زمستان یک مرد کرد با زن و بچه اش کنار جاده ایستاده بودند. علی آقا تا آنها را دید زد روی ترمز و رفت طرفشان
می گفت: «میخواستم بروم کرمانشاه».
علی پرسید: «رانندگی بلدی؟»
گفت: بله.
مرد کرد نشست پشت فرمان و زن و بچه اش کنارش و ما هم رفتیم پشت ماشین. باد و سرما می لرزاند مان.
لَجَم گرفت و گفتم« آخر مگر این آدم را می شناسی که به او اعتماد کردی؟»
در حال لرزش خنده ای کرد و گفت: بله! می شناسمش. این ها از همان کوخ نشینانی هستند که امام فرمود به تمام کاخ نشینان شرف دارند. تمام سختی های ما به خاطر این هاست.
✍️راوی: سعید چیت سازیان؛ پسر عمو و هم رزم شهید علی چیت سازیان
@sardaraneashgh
🌙 روزه واقعی
#رمضان
فرارسیدن ماه مبارک رمضان رو خدمت شما عزیزان تبریک عرض میکنیم😊🌹💥
@sardaraneashgh
⚘سردار دلها⚘
برای دین و قرآن یار بودی
شهیدان را تو پرچمدار بودی
علی صولت علی هیبت علی خوی
" اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار " بودی
برای مَردُمت سردار دلها
و خار چشم استکبار بودی
تو فرمودی شهادت شرط دارد
خودت مصداق این گفتار بودی
نوشتی در کلام آخر خود
چو موسی بی قرار یار بودی
نماز حضرت خورشید میگفت
برایش مالک و مختار بودی
میان سیل اشک و بغض هایش
گواهی داد نیکوکار بودی
تن صد چاک تو فریاد می زد
عجین با روضه ی مسمار بودی
چه نذری کرده بودی فاطمیه؟
که سوزان گوشه ی دیوار بودی
طواف آخرت در محضر عشق
نگین حلقه زَوّار بودی
عمیقاً ذوب بودی در ولایت
"اَطیعُوا الله" را معیار بودی
وصیت نامه ات شمشیر فرقان
تو حجت بر "اُولِیِ الاَبصار" بودی
شرف ،غیرت ،شجاعت وامدارت
بسان حیدر کرّار بودی
شنیدم مادری با ناله میگفت :
تو بر مستضعفین غمخوار بودی
نگُنجد وصف تو در قالب شعر
کتابِ مخزن الاسرار بودی
صفایی میکند گفتار کوتاه
پُر از ناگفته ی بسیار بودی
🌷شادی روح مطهرش صلوات🌷
@sardaraneashgh
نام عملیات : رمضان
رمز عملیات : یا علی یا عظیم
منطقۂ عملیاتی : نفس امّاره
نوع عملیات : نفوذی
هدف : پاڪسازی قلوب
سلاح : دعا و نیایش
بســــم الله . . .
ماه رمضان مبارڪ
به رسم رفاقت دعامون ڪنید
@sardaraneashgh
وصیت شهید 🌹
بدانید که نه تنها من ، بلکه تمام شهدا از کسانی که به هر نحوی و در هر لباسی با این انقلاب و امام مخالفت کنند و یا بی تفاوت باشند و امام امت را در این گرفتاری ها و مشکلات تنها بگذارند ، نخواهیم گذشت .
عزیزان و عاشقان روح الله ،
امام و جمهوری اسلامی امانتی است در دست ما ، قدر این تحفه الهی را بدانید تا به عذاب الهی دچار نشویم .
این انقلاب و این پیروزی ها با حرف بدست نیامده ، برای لحظه لحظه آن جوانان غیورمان خون داده اند و جان داده اند تا به اینجا رسیده ایم ، پا روی این خون ها نگذارید .
اُمت حزب اللّه ، دلخوش باشید که این دلقک هایی که در گوشه و کنار مملکت دست به خرابی ها می زنند ، نمی توانند این خون ها را پایمال کنند و نمی توانند مقابل چرخ عظیم انقلاب بایستند ،
زیرا که این مملکت به فرموده امام ، مملکت امام زمان (عج) است ، و هر صاحبخانه ای ، خود از خانه اش محافظت می کند ،
و ان شاءاللّه به زودی همگی آنها از بین خواهند رفت.....
@sardaraneashgh
7.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید| سفر به #آینده
🔸 #ایران۱۴۴۴
🔸 #قرن_ایران
استاد حسن عباسی
@sardaraneashgh
آقاعارف از کودکی شلوغ، پر جنب و جوش و پرپتانسیل و در کنار اینها همه همیشه مؤدب بود.❤️ او در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد و بزرگ شد ولی هیچگونه فشاری برای تحمیل عقیده در خانواده نبود. هر خصلتی که ایشان از ما بردند به صورت غیرمستقیم بود.🌱 هیچگونه فشار و تحمیل نظری نبود. خانواده متوسطی هستیم و آقاعارف بسیار آزادانه و آزاداندیش از کودکی بزرگ شد. البته ناگفته نماند که از همان زمان کودکی ما برای عارف کتاب داستانهایی با محتوای مذهبی برایش میخریدیم یا داستانهای مذهبی برایش تعریف میکردیم.📚 خودم کتاب مذهبی میخواندم و خلاصهاش را برای آقاعارف تعریف میکردم.😊شور و شوق زیادی برای شنیدن داستان اهل بیت و شهدا داشت.✨کمی که بزرگتر شد در دوران راهنمایی، یک بار از من پرسید که آیا پذیرفتن دین اسلام برای ما اجبار است⁉️ یا میگفت شیعه بودن اجباری است⁉️میگفتم نه اجبار نیست و خودمان دینمان را دوست داریم، به خاطر اینکه اسلام دین کاملتری است خودمان اسلام را انتخاب کردیم و مذهب هم همینطور است.👌❤️ بعد از این صحبتها کتاب انجیل و تورات را گرفت و مطالعه کرد. کتابها را با دقت کامل میخواند.📔 بسیار اهل هدیه گرفتن و هدیه دادن بود.🎁 اگر میخواستیم برایش هدیه بگیریم بیشتر اوقات میگفت هدیهام کتاب باشد. کتابهای قطور را با لذت فراوانی میخواند.☺️ از زمانی که پسرم به دنیا آمد و تا روزی که شهید شد هیچوقت یادم نمیرود حرف بدی زده باشد. از همان کودکی بسیار مهربان و خوشزبان بود. خیلی سر و زبان داشت.
راوی:مادرشهید
🌹شهیدعارف کایدخورده
@sardaraneashgh
اولین شب افطار پارسال سردار دلها مهمان خانه شهید پورجعفری
عکس دیده نشده زیبا از
🌹سردار دلها🌹
@sardaraneashgh
🔹برای گذران زندگی من هم مجبور بودم همراه همسرم کار کنم و اصغر معمولا تنها در خانه🏡 می ماند. وقتی هم می امدم منزل خسته میشدم و البته بارها به زبان می اوردم که #اصغر الان چایی☕️ می چسبه بعد هم درست میکردم و میخوردیم.
🔸یه روز وقتی از کار برگشتم دیدم اصغر برام چایی دم کرده😍 اما خیلی داغ_نبود تفاله چایی هم رو استکان مشخص بود. من به اصغر سپرده بودم که در نبود من دست به اجاق گاز نزنه❌
🔹واسه همین پرسیدم: فدات شم چطور چایی درست کردی⁉️ تمام قد و جدی جلوم ایستاد و گفت: هیچی مامان اب ریختم کتری. توی حیاط گذاشتم جلو آفتاب ☀️داغ که شد چای ریختم قوری و برات آماده کردم
🔸نمی دونستم گریه کنم یا بخندم
"الهی مادر فدات بشه"، میخواست من رو خوشحال کنه. منم دلش رو نشکوندم
چایی رو خوردم😋 و خندیدم. گفت: مامان خستگیت در اومد؟؟ گفتم: اره عزیییزم♥️
راوی: مادرِ شهید
شهید_اصغر_الیاسی
شهید_مدافع_حرم🌷
@sardaraneashgh
خداوند به یكى از پیامبران وحى كرد :
كه فردا صبح اول چیزى كه جلویت آمد #بخور ! و دومى را #بپوشان ! و سومى را #بپذیر ! و چهارمى را #ناامید_مكن ! و از پنجمى #بگریز !
پیامبر خدا صبح از خانه بیرون آمد. در اولین وهله با #كوه_سیاه بزرگى روبرو شد، كمى ایستاده و با خود گفت :
خداوند دستور داده این كوه سیاه را بخورم . در حیرت ماند چگونه بخورد! آنگاه به فكرش رسید خداوند به چیز محال دستور نمى دهد، حتما این كوه خوردنى است . به سوى كوه حركت كرد هر چه پیش مى رفت كوه كوچكتر مى شد سرانجام كوه به صورت لقمه اى درآمد، وقتى كه خورد دید بهترین و لذیذترین چیز است .
از آن محل كه گذشت #طشت_طلایى نمایان شد. با خود گفت : خداوند دستور داده این را پنهان كنم . گودالى كند و طشت را در آن نهاد و خاك روى آن ریخت و رفت . اندكى گذشته بود برگشت پشت سرش را نگاه كرد دید طشت بیرون آمده و نمایان است . با خود گفت من به فرمان خداوند عمل كردم و طشت را پنهان نمودم .
سپس با یك #پرنده برخورد نمود كه باز شكارى آن را دنبال مى كرد. پرنده آمد دور او چرخید. پیامبر خدا با خود گفت :
پروردگار فرمان داده كه این را بپذیرم . آستینش را گشود، پرنده وارد آستین حضرت شد. #باز_شكارى گفت :
اى پیامبر خدا! شكارم را از من گرفتى من چند روز است آنرا تعقیب مى كردم .
پیامبر با خود گفت :
پروردگارم دستور داده این را ناامید نكنم . مقدارى گوشت از رانش برید و به او داد و از آن محل نیز گذشت ناگاه قطعه #گوشت_گندیده را دید، با خود گفت :
مطابق دستور خداوند از آن باید گریخت .
پس از طى مراحل به خانه برگشت شب در خواب به او گفتند: ماءموریت خود را خوب انجام دادى . آیا حكمت آن ماءموریت را دانستى و چرا چنین ماءموریتى به شما داده شد؟
پاسخ داد: نه ! ندانستم .
گفتند: اما منظور از كوه غضب بود. انسان در هنگام غضب خویشتن را در برابر عظمت خشم گم مى كند. ولى اگر شخصیت خود را حفظ كند و آتش غضب را خاموش سازد عاقبت به صورت لقمه اى شیرین و لذیذ در خواهد آمد.
و منظور از طشت طلا عمل صالح و كار نیك است ، وقتى انسان آن را پنهان كند خداوند آن را آشكار مى سازد تا بنده اش را با آن زینت و آرایش دهد، گذشته از این كه اجر و پاداشى براى او در آخرت مقدر كرده است . و منظور از پرنده ، آدم پندگویى است كه شما را پند و اندرز مى دهد، باید او را پذیرفت و به سخنانش عمل كرد.
و منظور از باز شكارى شخص نیازمندى است كه نباید او را ناامید كرد.
و منظور از گوشت گندیده غیبت و بدگویى پشت سر مردم است ، باید از آن گریخت و نباید غیبت كسى را كرد.
@sardaraneashgh
وقتی «حاج قاسم سلیمانی» برای
«قاسم سلیمانی» فاتحه خواند•••
پساز رجعت پیکر پاسدار شهید مدافع حرم
«علی سعد» در فروردین ۹۸ که در بهمن۹۴
در خانطومان به شهادت رسیده وجاویدالاثر
گردیده بود، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی،
بدون اعلام قبلی به دیدار خانواده ی این شهید در شهر امام شهرستان دزفول میآید
حاج قاسم پس از این دیدار برای ادای احترام
به مزار این شهید معظم و سایر شهدا، در بین
خیل عظیمی از مردم شهید پرور شهر امام و
میانرود دزفول در گلزار شهدای اسحاقابراهیم حاضر می شود. پس از قرائت فاتحه بر مزارِ شهدای سعد، لابلای مزارهای مطهر گلزار قدم می زند و اسامی شهدای مدفون در آن بهشتِ زمینی را از نظر می گذراند که ناگهان نگاهش روی سنگ مزار یکی از شهدا ثابت می ماند.
«شهید قاسم سلیمانی»
این تشابه اسمی برای حاج قاسم ؛
آنچنان جالب و دلنشین به نظر میآید
که سراغ از شهید و خانوادهاش میگیرد
و سپس لبخندی روی لب هایش شکوفا
میشود و میگوید: «انگار ما هم شهید
شده ایم و نمی دانستیم!»
و امروز حاج قاسم سلیمانی و قاسم و
یعقوب سلیمانی همنشین هم در بهشت
برزخے پروردگار هستند ....
سردار_دلها
شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
@sardaraneashgh
ماه رمضان را آمده بود خانه...
به علی می گفت :
«امسال ماه رمضون از خدا احدی الحسنیین را خواستم؛ یاشهادت یا زیارت.»🙂
هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه، هر سی شب ! وقتی دعا را می خواندند، توی حال خودش نبود، ناله می زد، داد می کشید ، استغفار می کرد ، از حال می رفت.😢
از دعا که برمی گشتند،گوشه ی حیاط، می ایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت🍃، هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمی توانست خوب قنوت بگیرد، باهمان حال، العفو می گفت، گریه می کرد، میگفت « ماه رمضون که تموم بشه، من هم تموم میشم.»💔🕊
یادگاران جلد هشت
ڪتاب شهید ردانی پور، ص ۷۵
🌹شھید_مصطفی_ردانی_پور
@sardaraneashgh