حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
از کجا میآیی ای عطر دل انگیز بهشت!
از کنار چند آهوی ختن برگشتهای؟
تو همان نوزاد در گهوارۀ من نیستی؟
خفته در تابوت حالا سوی من برگشتهای
با تفنگ و چفیه و سربند راهی کردمت
با کمان آرش از مرز وطن برگشتهای
#خواستی_روشن_بماند چلچراغ انقلاب
با تو؛ ای شمعی که بعد از سوختن برگشتهای!
سرد گشته آتش اما شعلهور مانده غمت
باز پیروز از نبردی تن به تن برگشتهای
#طیبه_عباسی
پ.ن: مادر شهید هراچ هاکوپیان بر تابوت پسرش که بعد از ۳۳ سال به خانه بازگشته.
۱۱ مهر ۹۹، کلیسای میناس مقدس اصفهان
@sardaraneashgh
🔻خاطره ای شنیدنی از شهید شاهرخ ضرغام که با کله پاچه ترس به دل عراقی ها انداخته بود!
🔹مرتب می گفت: من نمی دونم، باید هر طور شده کله پاچه پیداکنی!
گفتم: آخه آقا شاهرخ تو این آبادان محاصره شده غذاهم درست پیدا نمی شه چه برسه به #کله_پاچه!؟
@sardaraneashgh
🔻مرتب می گفت: من نمی دونم، باید هر طور شده کله پاچه پیداکنی!
گفتم: آخه آقا شاهرخ تو این #آبادان محاصره شده غذاهم درست پیدا نمی شه چه برسه به #کله_پاچه!؟ بالاخره با کمک یکی از آشپزها کله پاچه فراهم شد. گذاشتم داخل یک قابلمه، بعد هم بردم مقرّ شاهرخ ونیروهاش. فکر کردم قصد خوشگذرانی وخوردن کله پاچه دارند.
🔹اما شاهرخ رفت سراغ چهار اسیری که صبح همان روز گرفته بودند. آنها را آورد و روی زمین نشاند. یکی از بچه های عرب را هم برای ترجمه آورد. بعد شروع به صحبت کرد:خبر دارید دیروز فرمانده یکی از گروهان های شما اسیر شد. اسرای عراقی با علامت سر تائید کردند.
🔹بعد ادامه داد: شما متجاوزید. شما به #ایران حمله کردید. ما هر اسیری را بگیریم می کُشیم ومی خوریم!! مترجم هم خیلی تعجب کرده بود. اما سریع ترجمه می کرد. هر چهار اسیر عراقی ترسیده بودند و گریه می کردند. من و چند نفر دیگر از دور نگاه می کردیم و می خندیدیم.
🔹شاهرخ بلافاصله به سمت قابلمه کله پاچه رفت. بعد هم زبان کله رادرآورد. جلوی اسرا آمد وگفت: فکر می کنید #شوخی می کنم؟! این چیه!؟ جلوی صورت هر چهارنفرشان گرفت. ترس سربازان عراقی بیشتر شده بود. مرتب ناله می کردند. شاهرخ ادامه داد: این زبان فرمانده شماست!! زبان،می فهمید؛زبان!! زبان خودش را هم بیرون آورد و نشانشان داد. بعد بدون مقدمه گفت: شما باید بخوریدش!
🔹شاهرخ می خواست به زور زبان را به خورد آنها بدهد. وقتی حسابی ترسیدند خودش آن را خورد! بعد رفته بود سراغ چشم کله وحسابی آنها را ترسانده بود.
🔹ساعتی بعد درکمال تعجب هر چهار اسیر عراقی را آزاد کرد. البته یکی از آنهاکه افسر #بعثی بود را بیشتر اذیت کرد.بعد هم بقیه کله پاچه را داغ کردند و با رفقا تا آخرش را خوردند.این کار آقا شاهرخ ترسی به دل عراقی ها انداخته بود که دیگه جرات نمیکرد ند به منطقه ما نزدیک بشن...
@sardaraneashgh
◦◉✿خاًَُِّطًَُِّرًَُِّاًَُِّتًَُِّ سًَُِّرًَُِّدًَُِّاًَُِّرًَُِّدًَُِّلًَُِّهًَُِّاًَُِّ✿•◦
﷽
📜 خاطره خواندنی
به روایت حاج قاسم:
در عملیات فتحالمبین که برای اولینبار تیپ خودمان را تشکیل داده بودیم، تعدادی از بچههای کم سن و سال به منطقه اعزام شده بودند. آن زمان از اعزام اینها جلوگیری میشد، ولی به هر حال با ترفندهای مختلف میآمدند. بهعنوان مثال سنگریزه توی پوتینهایشان میگذاشتند که بلندتر دیده شوند؛ یا با مداد برای خودشان ریش و سبیل میگذاشتند. مرسومترینش هم دستکاری شناسنامه بود که تقریباً تمام بچههای کم سن و سال این کار را انجام میدادند.
روز سوم عملیات فتحالمبین (5 فروردین 61)، چند نفر از همین رزمندههای نوجوان قصد داشتند به سوی خط بروند. من اجازه ندادم. هر چه اصرار کردند، موافقت نکردم.
چند ساعت بعد، شنیدم همین بچهها تعدادی عراقی را اسیر کردهاند و با خودشان به مقر تیپ در چاه نفت آوردهاند. سراغشان رفتم و با تعجب پرسیدم: «جریان چیه؟ عراقیها کجا بودند؟» یکی از آنها گفت: «بعد از اینکه شما اجازه حضور در خط را به ما ندادی، در حال بازی و جست و خیز به سوی ارتفاعات رفتیم. سلاح هم نداشتیم. میان راه، لولهی اگزوز ماشینی را پیدا کردیم. آن را برداشتیم و مانند آرپی جی به اطراف نشانه رفتیم. ناگهان این عراقیها از پشت سنگر بیرون آمدند. دستها را روی سرگذاشتند و تسلیم شدند.»
توسط مترجم از یکی از عراقیها پرسیدم: «این بچهها اسلحه نداشتند، چرا تسلیم شدید؟» پاسخ داد: «اسلحهی جدیدی که تا به امروز ندیده بودیم، دست اینها بود.»
@sardaraneashgh
شهیدی که🌸
یازده دی به دنیا اومد
یازده دی مجروح شد
یازده دی شهید شد
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
#ما_ملت_امام_حسینیم
#اربعین
@sardaraneashgh
۱۲مهرماه #سالروز_شهادت #مدافع_حرم #شهید_سید_مهدی_حسینی گرامی باد . ⚘
ولادت : ۱۳۵۹/۵/۲۷ تهران
شهادت : ۱۳۹۵/۷/۱۲ سوریه
مهدی هیچگاه شعار نمیداد و محب اهلبیت (ع) بودن خود را در عمل ثابت میکرد. زمانیکه میگفت، «اگر در عاشورا بودم، با ارباب همراه میشدم.» در واقعیت نیز همان را نشان میداد.
#شهید_مهدی_حسینی🌷
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهدا
🔰از ابتدای ازدواج عهد بستیم که بال پرواز یکدیگر باشیم. بال پرواز شدن یعنی تحمل تمام سختیها برای اوج گرفتن. سعی میکردیم حرفهایی به همدیگر بگوییم که سبب استحکامما در مسیر شود. دوری از همدیگر بخش پررنگ زندگی ما بود.
🔰 افرادی که میگویند امثال همسر من برای پول رفتهاند، مدیون ما میشوند. مهدی میگفت، «اگر سختتان است، برگردم!» مستندی دیده بودم که داعش سر نوجوانی را از تن وی جدا میکند. همش با خود میاندیشیدم که، «اگر آن نوجوان برادر من بود، چه حالی داشتم؟!» و پاسخ میدادم، «نه مهدی! در سوریه بمان و تکفیریها را نابود کن! اگر شما و امثال شما نباشید و اگر ما از خودمان نگذریم، این اتفاق برای برادر و خواهر من میافتد. هرجا که لازم باشد من هم آمادهام تا اسلحه در دست بگیرم و با دشمن بجنگم.»
🔰ماموریت مهدی به نحوی بود که خود باید بین عراق و سوریه، یک کشور را انتخاب میکرد. استخاره گرفتیم. برای عراق بد و برای سوریه خیلی خوب آمد. گفتم، «مهدی اگر به عراق بروی، همان ابتدا به شهادت میرسی! سوریه را انتخاب کن.»، اما واقعیت خلاف تصور من شد. غافل بودم از آن بودم که خیلی خوب برای مهدی، عاقبت بخیری وی و صعود در پلههای انسانیت است که با شهادت در سوریه به آن میرسد.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_مهدی_حسینی🌷
@sardaraneashgh
- basem elkerbelai.mp3
5.74M
خدایا سالهای پیش با این نوحه
ما وسط راه نجف و کربلا بودیم
چه فراقی شد؟؟
فکر نمی کنم که وقتی حضرت آدم ع
از بهشت خدا به زمین هبوط کرد
اینقدر دل تنگ شده باشه ⁉️❌
خدا به همون خدایی خودت این
قلب کوچک من دیگه طاقت این
دوری را بیش از این نداره دلم
طاقت این چنین فراقی را نداره💐
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
اگر قرار به فراق بود پس چرا منو با
کربلا آشنا کردی ‼️😭😭
این فراق منو خواهد کشت
من تحمل این دوری را ندارم
حسین جان ارباب خوبم
می شنوی صدامو آقا......
حالم خرابه
منم زائر روسیاه...... 😔😭
همونکه تو آدم حسابش کردی.......
همونکه تو راهش دادی به کربلات..
همونکه بهشت زمین را دید و دیگر
هیچی نخواست
ارباب خوبم یادت اومد منو؟؟ منم... 😭
چکار کنم با غم دوریت. چکار کنم با
این همه فراق و درد.......؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!
ارباب خودت یه کاری کن
من تحمل این دوری را ندارم
قلبم نمی تونه بیش از این
صبوری کنه
ارباب :
یا زیارت قسمتم کن یا دیدار رویت...
وگرنه این زائرجامانده ات می میرد
#دلتنگیهای_زائر_خسته
#جا_مانده_اربعین
😭😭😭😭😭😭😭
@sardaraneashgh
📸 دست نوشته تکاندهنده شهیدی که هنگام بمباران شیمیایی ماسکش را به یکی از رزمندهها داد
🔹 ۱۲ فروند هواپیما ساعت ۵ غروب منطقه را بمباران شیمیایی کردند که یکی در ۱۰ متری او افتاد.
🔹 نعمت الله ملیحی ماسکش را به یکی از رزمندهها داد و خودش بدون ماسک مانده بود كه درع مل دم نايژکهای ريه تاول میزد و در بازدم تاولها پاره میشد ! به همین علت برای گفتگو کردن روی کاغذ مینوشت و کمتر صحبت میکرد.
🔹 در بیمارستان به دلیل حاد بودن جراحت نعمت الله، او را ممنوع از نوشیدن آب کردند.
🔹 او از شدت تشنگی و زجر کاغذی خواست و روی آن نوشت :" جگرم سوخت، آب نیست ؟! " و بعد از دقایقی به علت شدت جراحت به شهادت رسید.
@sardaraneashgh
#آقا_جانم
به وقت
شرعیِ دلبر
و در زمانِ نماز
دعـــا به حالِ دلِ
بی قرارِ مـا بڪنید ....
#ای_سید_ما_ای_مولای_ما
#دعا_کن_برای_ما
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا حالا مقایسه به این زیبایی دیده بودین
😭😭
حتما ببینید 👌
پیشنهاد دانلود✅✅✅
#سردار
#حاج_قاسم_سلیمانی
🌹شهید_سلیمانی
@sardaraneashgh
📮 هر کسی شهید نمیشه
🍦بستینم آب شد ...
#شهید_غلامعلی_پیچک
#شهادت_آرزوی_ماست
#ما_ملت_امام_حسینیم ♥️
@sardaraneashgh
شهیدمدافع حرم #مرتضی_حسین_پور🌹
شهيد مرتضي يا همون حسين قمي فرمانده آقا محسن حججي بود روز اسارت آقا محسن مرتضي شهيد شد كه به گفته همه همرزماشون اگه مرتضي شهيد نشده بود محسن اسير نميشد😔
شهيد مرتضي اصلا اينجا نبود الان ١١ سال همش اونور بود با اينكه تازه ازدواج كرده بود و تازه خدا بهش يه پسر داده بود البته زمان شهادتشون همسرشون ٥ ماه باردار بودن كه مرتضي حتي پسرشو نديد 💔
مرتضي فرمانده نيروهاي حيدريون وزينبيون بود به گفته حاج قاسم حسين قمي دست راست من بود✅
با دروغ بيگانه بود از غيبت متنفر نماز شبش هيچ وقت ترك نميشد تا اونجا كه
همسرشون ميگفتن دوست ندارم نماز شب بخوني نماز شب بخوني شهيد ميشي ❗️
بعد مرتضي ديگه نماز شب نميخوند خیلی به حرف همسرشون گوش میدادن، وقتي همسرشون علت نماز شب نخوندنشونو پرسيد در جواب ايشون مي گفتن تو خونه ما من كاري نمي كنم كه شما نارحت شي😊
هميشه معتقد بود من برا جهاد ميرم نه شهادت👌 اونقدر مبارزه ميكنم تا تكفيريهاي بيشتريو از بين ببرم، به سراحت ميگفت من يكي از ياران امام زمان هستم يدونه آرم داشت كه روي تمامي لباس هاش بود همان آرم٣١٣ كه از خودش دور نميكرد✅
٣ سال ازدواج كرده بود ودر اين سه سال رو هم ٤ ماه ايران نبود
#نابغه_سپاه
🌹شهید_مرتضی_حسین_پور
@sardaraneashgh
🖤🥀🖤
راست گفتہاند؛
عالم از چھار عنصر تشڪیل شده:
آب، آتش، خاڪ، هوا!🖇
آبۍ کہ از تو دریغ ڪردند...):
آتشے کہ در خیمهگاهت افتاد✨
خاڪی کہ شد سجدهگاه و طبیب دردها
و هوایی کہ عمریست افتاده در دلها!
ترکیب این چهار عنصر میشود:
ڪــــربـلا!♥
@sardaraneashgh
{ اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیر النعم }✨
خدایا بگیم غلط کردیم قبول میکنی؟
کربلامونو فقط پس بده...💔
#عاقبتمونبخیر
@sardaraneashgh
✨ خدایا همیشه خواستم به چیزهایی که از آنها آگاه هستم عمل کنم ولی در این دنیای فانی به قدری غرق گناه و آلودگی بودم که نمیدانم لیاقت قرب به خداوند را دارم یا نه؟😔
✨ خدایا گناههای من را ببخش، اشتباهاتم را در رحمت و مغفرت خودت ببخش و تا وقتیکه مرا نبخشیدی از این دنیا مبر.💔
✨ تا وقتیکه راهم راه حق هست مرا بمیران. خدایا کمکم کن تا در راه تو قدم بردارم و در راه تو جان بدهم.❣
✨ برادرانم در نبود من مسئولیت شما سنگینتر شده، حالا شما عشق و محبت مرا به دیگران باید بدهید؛ زیرا من عاشق خانوادهام، اطرافیانم، شهرم، وطنم و... بودهام و شما خود من هستید در جسمی دیگر.❤️
🔖 فرازهایی از وصیت نامه #شهید_بابک_نوری
🖤 #ما_ملت_امام_حسینیم
@sardaraneashgh
💠 دلم برای چمران تنگ شده است ❗️
🔹یک روز حاج احمد آقا از دفتر امام به ستاد جنگهای نامنظم در اهواز تلفن کردند و گفتند که امام میفرمایند: «دلم برای دکتر چمران تنگ شده است، بگویید به تهران بیاید.»
🔺دکتر که در آن روزها در منطقه سوسنگرد از ناحیه پا مجروح شده بود، پس از شنیدن این پیام راهی تهران شد و به محضر امام شرفیاب گردید. در معیت ایشان نقشهها و کالکهای منطقه عملیاتی را به خدمت امام بردیم. دکتر از ناحیه پا ناراحتی داشت و نمیتوانست پایش را جمع کند و دو زانو بنشیند اما به احترام امام که به او عشق میورزید در مقابل ایشان دو زانو نشست و در حالی که فشار زیادی را متحمل میشد شروع به توضیح و توجیه نقشهها کرد.
🔹امام با فراست خاصی که داشتند متوجه ناراحتی دکتر شده و فرمودند: «آقای دکتر پایتان را دراز کنید و راحت باشید.» دکتر عرض کرد راحت هستم. امام فرمودند: «میگویم پایتان را دراز کنید.» دکتر به احترام امام نپذیرفتند و عرض کردند دردی احساس نمیکنند. دو مرتبه امام با لحن خاصی فرمودند: «میگویم پایتان را دراز کنید و راحت بنشینید» که لاجرم او هم پذیرفت.
🔺پس از اینکه دیدار به اتمام رسید، امام که آماده رفتن به حسینیه جماران برای دیدار با مردم بودند فرزند خود حاج احمد آقا را که وسط حیاط منزل ایستاده بود صدا کردند و به او فرمودند: «احمد، احمد!» ولی حاج احمد آقا در داخل حیاط بود و صدای امام را نمیشنید. بنده او را از داخل ایوان صدا کردم و گفتم که امام شما را صدا می زنند حاج احمد آقا خدمت امام که رسیدند. آقا به او فرمودند: «این میزها را که گذاشتهاید، آقای چمران با پای زخمی که نمیتواند از روی آنها رد شود. اینها را بردارید و راه را باز کنید.
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد۲، صفحه۲۰۳.
@sardaraneashgh
مداحی آنلاین - حی علی الحسین - محمدحسین پویانفر.mp3
5.79M
⏯ #استودیویی احساسی #اربعین
🍃عشق بی تکراری
🍃ای غم بی پایان
🎤 #محمدحسین_پویانفر
🎤 #عبدالرضا_هلالی
🎤 #محمد_فصولی
#ماملت_امام_حسینیم
@sardaraneashgh
🏴 ۵ روز تا اربعین
📝 شهید سید جواد پروانه جلیلی
یا حسین! دوست داشتم با دیگر برادران ِ واحد تخریب، تو را زیارت کنم و در صحن و سرایت عزاداری کنم. ولی صلاحدید ِ معبودم در این بود که مرا به سوی خویش فرا خوانَد.
#شوق_وصال کربلا در وصیتنامه شهدا
@sardaraneashgh
13.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♻️ چه فراقی
وقتی شیعیان عراقی در مسیر نجف تا کربلا برای زیارت اربعین به یاد برادران ایرانی خود قدم میزنند.😔
(به امام حسین قسم "مشایه" بدون ایرانی ها طعمی ومزه ای ندارد.)
#اربعین
@sardaraneashgh
🔵 اولین و آخرین نماز یک شهید❗️
یه لات بود تو مشهد. داشت میرفت دعوا شهید چمران دیدش، دستشرو گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبهه.
به غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت جبهه.
تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند میارنش تو اتاق شهید چمران.
رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران، وقتی دید که شهید چمران به فحش هاش توجه نمیکنه. یه دفعه داد زد کچل با توأم!
شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: چیه؟ چی شده عزیزم؟
چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.
رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه:
میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی!
شهید چمران: چرا؟
رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده. تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!
شهید چمران: اشتباه فکر میکنی! یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی میکنم، نه تنها بدی نمیکنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده. هی آبرو بهم میده.
گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون بشم.
رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه میکرد. اذان شد،
رضا اولین نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود،
وسط #نماز، صدای سوت خمپاره اومد. صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد،
رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید...!
#شهید_مصطفی_چمران
#درس_اخلاق
@sardaraneashgh
ادواردو آنیلی
کسی که که درآمد 60 میلیارد دلاری سالانه و مالکیت کارخانجات بزرگ لامبورگینی، فراری، فیات و مالکیت باشگاه یوونتوس و... را بامحبت
اهل بیت(ع) عوض کرد.
@sardaraneashgh