─═ঊ 🌹 ✶[﷽]✶ 🌹ঊ═─
امام زمانــــــــــــم ..
ما پی نبرده ایم تورا آن چنان که هست
کاری نکرده ایم به قدر توان که هست
کاری برای آمدن تو نکرده ایم
اما برای نذر قدوم تو جان که هست..
🍃ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج🍃
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 سید کریم کفاش آنقدر با امام زمان (عج) مانوس و صمیمی بود
که گاهی اوقات با حضرت صاحب (عج) شوخی می کرد و......
#استاد_عالی
✿💚لـبـیـک یـامـهدۍ(عج)💚✿
@sardaraneashgh
⟮️ چندبار به #آقامحمد گفتم
برای خودمون ڪفن بخریم
وببریم #حرمامامحسین برایطواف ،
ولی ایشون هیطفره میرفت.
بعدچند بارڪهاصرار ڪردم
ناراحتشد و گفت:
دوتا ڪفن میخوای ببری
پیش #بیڪفن؟! ⟯
#شهید_محمد_بلباسی
#فناءفیالله
[ خوش اومدی فرمانده
@sardaraneashgh
🌹خواهرش← در عملیاتی *یکی از دستهایش را از دست داد🥀 یک دستش قطع شد و عصب دست دیگرش آسیب دید🥀و فقط دو انگشت آن قادر به حرکت بود*🥀 بعد از گذشت چند ماه در تهران *یک دست مصنوعی به جای دست قطع شدهاش گذاشتند*🌷هرچند توان گذشته را نداشت اما دلش آرام و قرار نمیگرفت🥀به همین دلیل دوباره راهی میدان جنگ شد *و بیسیمچی فرمانده لشکر 14 امام حسین(ع) شد*🏴 همرزم← *عملیات محرم بود🏴 دست دیگرش هم قطع شد🥀احمد گفت📞 « سلام من را به امام برسانید📞 و بگویید رزمندگان در اجرای اوامر شما کوتاهی نکردند؛ مهمات،غذا، همه چیز داریممنظورم را که میفهمید؟»📞 پس از چند لحظه صدای او قطع شد🥀و به شهادت رسید🕊️ پدرش← حاجحسین خرازی گفت: «پیکرش در خط آتش بود و نتوانستیم او را بیاوریم.»🥀پیکر او در شمار پیکر شهدای مفقود الجسد جای گرفت🌷 *استخوانهایش بعد از ۳۰ سال چشم انتظاری🥀از طریق دست مصنوعیاش که سالم مانده بود و مدارک شناسایی، شناسایی شددر نهایت او با فرق شکافته و بدون دست
همچون علمدار کربلا کشف شد💚
و شهادت حضرت زهرا(س)🏴 به آغوش خانواده بازگشت🕊️
شهید احمد صداقتی
شادی روحش صلوات
@sardaraneashgh
11.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 نقطه ضعف شهید مدافع حرم حسین محرابی!
🔖 #برشی_از_کتاب
🍃 همه دورتادور نشسته بودند تا اینکه بعد از صحبتهای رسمی و تسلیت، آقای علیزاده صحبت کردند.
- خانم محرابی، قبل از اینکه اینجا بیایم به من گفتن محیط اونجا به اندازه کافی غم زده هست، شما دیگه روضه نخون. ولی من با شناختی که از خانواده شما دارم، اصرار کردم که روضه بخونم چون میدونستم نظر شما و حسین آقا یکی بوده. گفتم این خانواده فرق میکنن، من باید براشون روضه بخونم. حالا شما خودتون بگین چی روضهای بخونم؟
🍃 تشکر کردم و دعا. بعد هم گفتم: خودتون که میدونین آقای علیزاده، همونو بخونین.
آقای علیزاده هم شروع کرد. روضه حضرت رقیه را خواند و خدا میداند که این روضه چهقدر به من و بچهها کمک کرد. یکی از جاهایی که حضور حسین را احساس کردم اینجا بود.💔
📚 #روایت_بی_قراری
خاطرات شفاهی مرضیه بلدیه همسر شهید مدافع حرم حسین محرابی🌹
@sardaraneashgh
🌱یوسف با حالت بغض گفت:
میدونی اون شهیدی که موقع شهادت تنش پارهپاره میشه یعنی خدا خیلی عاشقشه💕
🌱یوسف
شاه رگش پاره شد...
دست چپش، پهلوی چپش...
وقتِ شهادت یازهرایی گفت و رفت...😔
#شهید_یوسف_فدایی_نژاد🌷
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهدا
سال۶۶ مسئول دسته گردان تخریب بود . نصف شب بچه ها را بیدار می کرد و می برد راه پیمایی. یک شب مثل همیشه برای آمادگی و آموزش رفتیم راه پیمایی. منطقه غرب بود. تا کمر تو برف بودیم. خودش جلوی ستون از صخره ها می رفت بالا. یکهو پایش سر خورد و افتاد. بخیه های شکمش باز شد. دوباره خونریزی کرد. رساندیمش در مانگاه. اصلا حالش خوب نبود ولی به روی خودش نمی آورد. پانسمانش کردند. دکتر گفت باید استراحت کند. گوش نداد. دوباره برگشت پای کار.
#شهید_مجید_پازوکی
#شهدای_تفحص
@sardaraneashgh
شهید مدافع حرم
محسن حیدری
صبح ۲۸ مرداد ۹۲ محسن برای دیده بانی جلو رفته بود. نیروهای خودی متوجه تحرکات دشمن شدند. محسن پشت بیسیم گفت "دارند دورمان میزنند شروع کنید دور منطقه ای که ما هستیم را بزنید". حالا توپخانه خودی دور تا دور تپه را میزد. مسئول آتشبار نگران نیروهای خودی بود و از محسن میخواست حواسش را بیشتر جمع کند. محسن در جواب پشت بی سیم گفت: "دوربینم را زدند، جایم بد است". قرار شد جایش را عوض کند تا بتوانند اجرای آتش کنند. کنار خاکریز بود که با اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پا مجروح شد. در آن شرایط که خیلی ها دنبال جان پناه میگردند محسن باز به دنبال انجام وظیفه اش بود، به هوای پانسمان پایش لنگان لنگان به سنگر بهداری رفت ولی وقتی وضعیت دیگر مجروحان را دید به مسئول بهداری گفت "من خوبم به دیگران برس" و برگشت
حالا تانکهای زرهی خودی هم به منطقه رسیده بودند و میخواستند تک دشمن را جواب دهند. محسن که دوربینش را زده بودند کنار یکی از تانک ها جلو میرفت تا دیدبانی کند. مسئول آتش بار بی سیم زد، محسن جواب داد "دارند ما را میزنند... من کنار تانک هستم". داشت گرای محل خودش را میداد که در این حین تیربار روی تانکی که محسن کنار آن قرار داشت مورد اصابت قرار گرفت. محسن در بی سیم گفت:" دارند ما را میزنند ... زدنمون ... یا حسین
روحش شاد باذکر صلوات🌷
@sardaraneashgh