فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کاپیتولاسیون یعنی اگر مأمور آمریکایی در تهران به یک ایرانی تعدی بکند،کسی حق ندارد او را تحت تعقیب قرار دهدرژیم طاغوتی اين را قبول كردند
♦️هرکس اعتماد کرد به آمریکا،ضربهاش را خورد
@sardaraneashgh
✨با قلب خود ورقي ميسازم و با خون خود جوهري و با استخوان خود قلمي ميسازم و دست نوشته ايي به يادگار بر روي آن حك ميكنم.
از همه ميخواهم اشك و گريه هاي خود را نثار اباعبدالله الحسين (ع) و فرزندان آن بزرگوار و خانم زينب (س) كنند.
✨بي بي زينب (س) آن زمان كه شما در شام غريب بوديد گذشت. و ديگر به هيچ احدي اجازه نميدهيم به شما و سلاله اباعبدالله الحسين (ع) بي احترامي كند. بي بي جان اني سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم و روي خون ناقابل بنده حساب كنيد.
✨بي بي جان ممنونم كه اسم بنده رو پذيرفتي و پرونده من رو سياه رو امضا كرديد و قبولم كردي كه جزو مدافعان حرمت باشم. لبيك يا زينب (س).
✍ فرازهایی از وصیت نامه شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم
#بهشت_نشین
#رسم_بهشت
@sardaraneashgh
معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم. بارها تو را دیدم و حس کردم، نمیتوانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر، اما آنچنان که شایسته تو باشم.
•••فرازی از وصیتنامه شهید سلیمانی
@sardaraneashgh
🔴 تصویر جالبی از عبور و مرور بدون تشریفات حاج قاسم سلیمانی در یکی از خیابانهای تهران
@sardaraneashgh
حاج حسین یکتا.mp3
3.45M
🔊 #پادکست | لقمه
🎙به روایت حاج حسین یکتا
@sardaraneashgh
#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی
يکبار سيد از کشاورزي بار سيب زميني خريد، بارش خيلي خوب نبود، فرستاد تهران وبرگشت خورد.
با قيمت پايينتري بارش رو فروخت و مقداري ضرر کرد. گفتم سيد چرا موقع خريد دقت نکردي؟؟؟
گفت : اشکال نداره، خودم ميدونستم بارش خيلي خوب نيست، اما اون کشاورز بنده خدا دستش خالي بود، ميشناختمش آدم زحمتکشي بود. خواستم کمکي به اون بنده خداکرده باشم.
حتي اگرخودمم ضرر کنم، اشکال نداره خدا باماست...
حرفهاي سيد براي ماعجيب بود. اما سيد بااعتقاداتش کارميکرد.
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهدا
#شهید_امیر_علی_هویدی
#عشق_به_امام_حسین_ع
راوی: خانم کاید خورده
( همسر شهید امیر علی هیودی)
امیر همیشه میگفت:
بهترین و با برکت ترین لحظات زندگیم، شرکت در مراسم ابا عبدالله است.
او به معنای واقعی کلمه، دلداده اهل بیت و امام حسین ع بود.
امیر همواره به دیگران احترام می گذاشت.
همیشه میگفت:
هیچ وقت نباید جلوی بزرگان، مخصوصا پدر، پاها را دراز کنیم.
گاهی غذا از منزل با خود به پادگان
می برد و میگفت:
ممکن است سربازان در پادگان غذای پادگان را نخورند.
سربازان را مهمان سفره خود می کرد و با انان دوست بود.
محبتش نسبت به مادرش چنان بود که من بارها دیدم که پای مادرش را بوسید.
هر گاه به دزفول می امد در نماز جماعت مسجد شرکت می کرد.
گاهی دخترمان را با خودش به نماز جماعت می برد.
منبع: کتاب ستارگان اسمان حرم ص 148
@sardaraneashgh
اقا ردای سَبزِ اِمامَت مُبارک
پوشیدَنِ لِباسِ خِلافَت مُبارَک
اِی آخَرین ذَخیرهِ زَهراییِ حَسَن
آغاز روزِگار اِمامَت مُبارَک...
🌹سالروز آغاز امامت حضرت
مهدی صاحب الزمان (عج) مبارک باد.
@sardaraneashgh
4_1272657990159173543.mp3
6.69M
🔷 #حاج_میثم_مطیعی
🔶عاشقونه تو جمکران پی تو میگردیم (سرود) به مناسب آغاز امامت امام زمان(عج)
@sardaraneashgh
#فقط_خدا♥️
کربلای پنج نه راه پیش داشتیم و نه پس.شده بود نبرد تن و تانک. نمیدانم از کجا رسید؛ سوار بر......
#عکس_باز_شود👆
#شهید_قاسم_سلیمانی🌷
@sardaraneashgh
#داستان
#تشرفات
#ملاقات_با_امام_زمان_عج
💥مرحوم مجلسی فرموده است: این قضیه را شخصی که مورد وثوق من است به من گفت که: خانه قدیمی که الان من در آن سکونت دارم مال مردی از اهل خیر و صلاح بود که او را "حسین مدلل" می گفتند. او نزدیک صحن حضرت امیرالمۆمنین علیه السّلام در محلی که آن را ساباط "حسین مدلل" می گفتند، زندگی می کرد. او به ناگاه مریض شد و بعد از مدتی هر دو پایش مثل چوب خشكید و خانهنشین شد. چون نمیتوانست كار بكند، دچار فقر و نیازمند مردم شد و زن و بچههایش روزگار سختی را می گذرانیدند.
✨💫✨
در یكی از شبها به خاطرش آمد كه خداوند در قرآن مجید فرموده: وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید. ما از رگ گردن به آدمی نزدیكتریم.
وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند و گفت: خدایا این دنیا صاحبی دارد. از تو میخواهم كه مرا به وسیلهی او شفا دهی. در همان شب، وقتی همسر و فرزندانش از خواب بیدار شدند، دیدند كه نوری فضای منزل را روشن و زمین و آسمان را منور كرده است، به حدی كه چشمها را خیره میكند. از حسین پرسیدند: چه خبر است؟ گفت: الان فریاد رس بیچارگان حضرت صاحب الزمان علیه السّلام این جا بود. كنار بسترم آمد و به من فرمود: ای حسین! از جا برخیز. عرض كردم: ای سید و مولایم، من را می بینید که نمیتوانم برخیزم. پس در كمال محبت و مهربانی دستم را گرفتند و بلندم كردند.
✨💫✨
من فورا حالم خوب شد و دیدم هیچ گونه درد و مرضی ندارم و به من فرمودند: این ساباط راه من است که من از این راه به حرم جدم امیرالمؤمنین می روم. در آن را هر شب ببندید. عرض کردم: شنیدم و اطاعت می کنم. سپس آن حضرت برخاستند و از همانجا به زیارت حرم حضرت علی ابن ابیطالب علیه السلام رفتند و این نور اثر قدم مبارک آن حضرت است.
📚منتخب الاثر ص ۳۶۱ و ملاقات با امام زمان ص ۴۸
@sardaraneashgh