eitaa logo
شهید جمهور
173 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 ماجرای جالب شوخی شهید ابراهیم هادی با دوست خود😊 برای مراسم ختم شهید شهبازی راهی یکی از شهرهای مرزی شدیم. طبق روال و سنت مردم آنجا، مراسم ختم از صبح تا ظهر برگزار می‌شد. ظهر هم برای میهمانان آفتابه و لگن می‌آوردند! با شستن دست‌های آنان،‌ مراسم با صرف ناهار تمام می‌شد.☝️ در مجلس ختم که وارد شدم جواد بالای مجلس نشسته بود و ابراهیم کنار او بود. من هم آمدم و کنار ابراهیم نشستم. ابراهیم و جواد دوستانی بسیار صمیمی و مثل دو برادر برای هم بودند. شوخی‌های آنها هم در نوع خود جالب بود😄. در پایان مجلس دو نفر از صاحبان عزا، ظرف آب و لگن آوردند. اولین کسی هم که به سراغش رفتند،‌ جواد بود. ابراهیم در گوش جواد، ‌که چیزی از این مراسم نمی‌دانست،‌ حرفی زد! جواد با تعجب و بلند پرسید: جدی میگی؟!😳 ابراهیم هم آرام گفت: یواش، ‌هیچی نگو! بعد ابراهیم به طرف من برگشت. خیلی شدید و بدون صدا می‌خندید.گفتم: چی شده ابرام؟! زشته،‌ نخند!🙁 رو به من گفت: به جواد گفتم،‌ آفتابه رو که آوردند،‌ سرت رو قشنگ بشور!! چند لحظه بعد همین اتفاق افتاد.😃 جواد بعد از شستن دست،‌ سرش را زیر آب گرفت و... جواد در حالی که آب از سر و رویش می‌چکید با تعجب به اطراف نگاه می‌کرد. گفتم: چکار کردی جواد! مگه اینجا حمامه! بعد چفیه‌ام را دادم که سرش را خشک کند!😂😂 @sardaraneashgh
🌹 عَلَم طیب 🌹علامتی که روزگاری شهید طیب حاج‌رضایی در دسته‌های عزاداری حمل می‌کرد 🌹شادی روحش صلوات @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[📽]مستند 「عاشقانہ‌هاۍشهیدعباس‌دانشگر وهمسرش💕✨」 قسمت اول🌱 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•🌷• هر گاھ پرچم محمد رسول الله را در افق عالم زدی؛ حق داری استراحت کنے ! 🏳 @sardaraneashgh
°|💌|° خصوصیات‌شهید ؛ حسین آنقدر عاشق ‌ابی‌عبدا...(علیه السلام) بود که سالی دو یا سه بار کربلا می رفت. خوش قلب و مهربان بود و همیشه سعی می کرد نمازش ‌را اول‌ وقت بخواند، اما مهمترین خصوصیات اخلاقی او که زبانزد همه بود خوش‌قولی اش بود. بودن هم از دیگر خصوصیت شهید بود. 🍃🌹 @sardaraneashgh
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ۱۱آبان‌ماه ، سردار گرامی‌باد . 🥀 🌷 سردار شهید محمد بنیادی فرمانده‌ی تیپ حضرت معصومه "سلام‌الله‌علیها" لشکر۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب "علیه‌السلام" (●ولادت: ۱۳۳۷، قم ☆ ○شهادت: ۱۳۶۲، عملیات والفجر۴ ☆ ■مزار: گلزار شهدای علی بن جعفر"علیه‌السلام" قم) ☀️ یک روز با "محمد" روی پشت بام محل استقرار حضرت امام(ره) در قم نگهبانی می‌دادیم. 🔆 امام(ره) برای ملاقات مردم به مدرسه‌ی فیضیه رفتند. ✅ این دیدار طولانی شد و زمانی که برگشتند زمان زیادی از تعویض پست ما گذشته بود. ❗️ وقتی بچه‌ها برگشتند و برای صرف نهار به غذاخوری رفتند، من چند بار به پاس بخش اعتراض کردم و گفتم: «ما هم گشنه‌ایم!» 🌷 محمد ناراحت شد و گفت: «یواش! الان امام می‌شنوه!» 🍐 چیزی نگذشت که درب پشت بام باز شد و امام با ظرفی که داخلش دو تا گلابی بود، آمد و گفت: «این میوه‌ها رو بخورید!» ♦️ محمد از خجالت سرخ شده بود و از طرفی هم انگار تمام عالم را به او داده‌اند، خوشحال بود. 🍐 تا مدتها دل مان نمی‌آمد که آن گلابی‌ها را بخوریم. @sardaraneashgh
دست‌شکسته‌ای‌که‌به‌سر‌حاج‌ احمدکاظمی‌کشیده‌شد...😭 🔫عملیات‌بیت‌المقدس‌ترکش‌ خوردبه‌سرش‌. ‌ازبس‌خون‌ ریزی‌داشت‌بیهوش‌شد.🤯 یه‌مدت‌گذشت. یکدفعه‌ازجاپرید. گفت:«پاشوبریم‌خط».😳 گفتم:«آخه‌توکه‌بیهوش‌بودی چیشدیهوازجاپریدی؟»😤 گفت:«بهت‌میگم. به‌شرطی‌🌪 که‌تا‌زنده‌ام‌به‌کسی‌چیزی‌نگی.» وقتی‌بیهوش‌بودم‌خانم‌فاطمه ‌زهرااومدندوفرمودند:🌈 «چیه؟چراخوابیدی؟» عرض‌کردم:«سرم‌مجروح شده، نمیتونم‌ادامه‌بدم».🤕 حضرت‌دستی‌به‌سرم‌کشیدند وفرمودند:«بلندشوبلندشو،🤭 چیزی‌نیست. بلندشوبروبه کارهایت‌برس»😍 به‌خاطرهمین‌است‌که‌هرجاکه‌ می‌رویدحاج‌احمدکاظمی😇 حسینیه‌فاطمه‌الزهراساخته است...😎 @sardaraneashgh
✨نزدیک یک هفته بود که سوریه بودیم. موقع ناهار و شام که می شد علیرضا غیبش میزد. 🤔 بهش گفتیم: مشکوک میزنی علیرضا، کجا میری؟ گفت: وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین، من میرم به فاطمه و ریحانه ( دختر شش ساله و هشت ماهه اش ) زنگ میزنم...😊 ✨یه شب رفتیم توی خانه هایی که خالی شده بود، تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ دشمن به شهر رو بگیریم. فرمانده مون گفت: می تونین از وسایل خانه ها مثل پتو استفاده کنین. ✨شب که خواستیم بخوابیم، دیدم علیرضا بدون پتو و ملحفه توی سرما خوابید ، گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی؟ علیرضا گفت: شاید صاحب خانه راضی نباشه ...🌹 ✨شبها نمازشب می خوند. اولین نفر بود که بلند میشد اذان می گفت و نماز جماعت برگزار می کرد. استاد قرانمون بود. شبها می یومد و می گفت بیایم سوره ذاریات بخونیم... ✨علیرضا آماده شد بریم عملیات... توی راه یکی از بچه ها بهش آجیل تعارف کرد . علیرضا گفت: من فقط بادام می خورم، می خوام وقتی دشمن حمله کرد، کم نیارم... ✍️نقل از همرزم شهید @sardaraneashgh
🌺دو نهال بارور در باغ دین روئیده شد 🌸یاسهاى آسمانى در زمین روئیده شد 🌺نخل حق در سرزمین مشرکین روئیده شد 🌸لاله در باغ دل اهل یقین روئیده شد 🌟پیشاپیش (ص) و (ع) مبارکباد @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 ⭕️ : ‏ ✍️توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود. سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛ اون شب رخت و خواب آزارم می داد و خوابم نمیبرد از فکر پیرمرد. رخت و خوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم. 🔺 اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم اما روحم شفا پیدا کرد... @sardaraneashgh
🌷امروز سالگرد ازدواج شهید وحید زمانی نیا، محافظ سردار سلیمانی هست که بعد از ۲ماه از عقد در فرودگاه بغداد و در جوار حاج قاسم به شهادت رسید. @sardaraneashgh
‌[{🗒✏}]انگیزه اشی🦋 چه‌دعای‌قشنگیه خدایا من‌را‌ سبب‌شکستن هیچ‌دلی‌ قرارنده🙂🌱 @sardaraneashgh
یکی از رفقا میگفت: "قصد داشتم گفتم برم و از امام رضا(ع)… یه زن خوب بخوام...❗️ رفتم و درخواستمو به آقا گفتم... شب شد و جایی واسه خواب نداشتم...☹️ هر جای حرم که میخوابیدم... خادما مثه بختک رو سرم خراب میشدن که...😢 "آقا بلند شو..." متوجه شدم کنار پنجره فولاد… یه عده با پارچه سبز خودشونو به نیت شفا بستن… کسی هم کاری به کارشون نداره. رفتم یه پارچه سبز گیر آوردم و....... تاااا صبح راحت خوابیدم...❗️ صبح شد...پارچه رو وا کردم...☺️ پا شدم که برم دنبال کار و زندگیم... چشتون روز بد نبینه…❗️ یهو یکی داد زد : "آی ملت…شفا گرررفت…😱 به ثانیه نکشید، ریختن سرم و...😭 نزدیک بود لباسامو پاره پوره کنن که… خادما به دادم رسیدن و بردنم مرکز ثبت شفا یافتگان…❗️ "مدارک پزشکیتو بده تا پزشکای ما؛ مریضی و ادعای شفا گرفتنتو تأیید کنن..." "آقا بیخیاااال😳…شفا کدومه…⁉️ خوابم میومد،جا واسه خواب نبود... رفتم خودمو بستم به پنجره فولاد و خوابیدم😴… همین" تاااا اینو گفتم… یه چک خوابوند درِ گوشم و گفت: "تا تو باشی دیگه با احساسات مردم بازی نکنی…"🤕 خیلی دلم شکست💔 رفتم دم پنجره فولاد و با بغض گفتم: "آقا؛دستت درد نکنه...دمت گرم💔 زن که بهمون ندادی هیچ… یه کشیده آب دار هم خوردیم. همینجور که داشتم نِق میزدم… یهو یکی زد رو شونم و گفت: "سلام پسرم❗️ "مجرّدی⁉️" گفتم آره؛ "من یه دختر دارم و دنبال یه دوماد خوب میگردم...☺️ اومدم حرم که یه دوماد خوب پیدا کنم؛ تو رو دیدم و به دلم افتاد بیام سراغت... خلاااااصهههه... تا اینکه شدیم دوماد این حاج آقا😁 بعد ازدواج با خانومم اومديم حرم... از آقا تشکر كردم و گفتم: "آقا،ما حاضریما...😂 یه سیلی دیگه بخوریم و یه زن خوب دیگه هم بهمون بدیا 😂😂😂 (به روایت آقای موسوی زاده) @sardaraneashgh
❤️🌹🌺🌹🌺🌹🌺❤️ تو ٢٣ سالگی‌اش به جایی رسید که دشمن می‌ترسید رو در رو باهاش مقابله کنه! دست به ترورش زدند! ٢٣ سالگی رو رد کردی؟ یا مونده بهش برسی؟ 🌹 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی‌الهادی‌دوماه‌قبل‌شهادتش میگفت‌یک‌شب‌توخواب‌🙈 دوست‌شهیدمودیدم.😍 پرسیدم‌شما‌شهیداحمد مشلب هستی؟🤓 گفت:بله🌈 ‌گفتم‌ازشمایک‌☝️ درخواست‌دارم‌وآن‌اینکه ‌اسم‌من‌رانیزجزوشهدا،📝 درلیستی‌که‌حضرت‌زهرا سلام‌الله‌علیها‌مینویسدوشمارا گلچین‌میکندبنویسی؟✏️ شهیداحمدمشلب‌به‌من‌گفت: اسمت‌چیست؟!🤔 ‌گفتم:علی‌الهادی!🤗 شهیداحمدمشلب‌گفت: این‌اسم‌برای‌من‌آشناست،😍 من‌اسم‌تورادرلیستی‌که‌نزد حضرت‌زهرا(سلام‌الله‌علیها)‌😇 بوددیده‌ام‌وبه‌زودی‌به‌ ماملحق‌خواهی‌شد.😘 @sardaraneashgh
شهید جمهور
🍃🌸 خــاطــره ای زیــبــا از شـهـید مـحـمــدرضـا تـورجے زاده 🌸🍃 فروردین سال ۱۳۶۱ ، به اتفاق شهید مرادیان، شهید تورجی زاده و چند نفر دیگر از دوستان در طول مرخصی به مشهد مقدس رفتیم😍 این آخرین سفری بود ڪه با شهید تورجی زاده به پابوس امام رضا (ع) رفتم🌿 درحقیقت محمد بعد از آن در عملیات کربلای۱۰ به شهادت رسید🥀 در مشهد همه باهم حرم می رفتیم .اما محمدتا صحن مسجد گوهرشاد بیش تر با ما نمی‌آمدخودش همان جا می ماند و می گفت : شمابروید 🙃 ما به گمان این ڪه می خواهد به تنهایے وارد حرم شود ، از او جدا می شدیم یکبار برای آب خوردن به صحن مسجد آمدم دیدم تنها نشسته است😳 معلوم شد اصلاقصد ندارد داخل حرم شود🤭 رفتم پیش او و پرسیدم:چرا داخل نمی شوی؟گفت تو برو. گفتم:مگر نمی خواهی حرم بروی؟ گفت : چکار داری ؟ تو برو😢 من هم سمج شدم 🤨 و گفتم: تا نفهمم چراوارد حرم نمی شوی ، همین جا می نشینم😬تورجی زاده وقتی دید من دست بردار نیستم گفت : می خواهم یک بار از امام رضا (ع)❣جواب سلام بشنوم . این همه به زیارت آقا آمده ام و سلام کرده‌ام این یه بار باید جواب سلامم را بشنوم برای همین تا جوابی نشنوم داخل حرم نمی‌روم💙 تورجی زاده انس زیادی با امام رضا (ع) داشت.برای همین هر وقت فرصت می کرددر بین مرخصی هایش به مشهد می رفت🌱 من چیزی نگفتم و از او جدا شدم و به حرم رفتم🚶‍♂ ما قرار بود روز دوشنبه‌ای از مشهد به اصفهان برگردیم . شب قبل از آن ، متوجه شدم محمدنیست🤔 با خود فکر کردم شاید رفته سوغاتی🛍 یاچیزی بخرد ؛ چون مدتی گذشت و نیامد ،منتظرش نماندیم و به حرم رفتیم🌸 وقتی وارد حرم شدم ، دیدم کنار ضریح گوشه ای ایستاده و به شدت گریه می کند😭 جوری اشڪ می ریخت که محاسنش خیس و چشم هایش سرخ شده بود . همین طور نگاهش را به ضریح دوخته بود و فقط گریه می کرد💔 چون حالاتش را می شناختم ڪه خیلی اهل گریه است ، مشغول زیارت شدم . اما ناگهان یاد حرف محمد افتادم که گفته بود تا جواب سلام ✋ نگیرم به حرم نمی روم .برای همین رفتم کنارش و گفتم : محمد قضیه چیه ؟ چیشد داخل حرم شدی ؟🤔 دیدم بغض ڪرد و دوباره شروع ڪرد به گریه کردن 💔 اصلا نمی شد با او حرف زد . من هم ادامه ندادم . اما دیدم دو تا پارچه ، یکی سفید و یکی سبز زیر بغلش گذاشته . فهمیدم یکی از آن ها کفن است . پرسیدم : این پارچه سبز چیست؟ گفت لباس سپاه است . وصیت کرده ام مرا با فرم سپاه دفن کنند😔 شهید تورجی زاده این دو را آورده بود تا به ضریح مطهر امام رضا (ع) تبرڪ کند❤️ بعد از شهادتش بدن او را به حسینیه بنی فاطمه اصفهان بردند . در آن جا ابتدا لباس سپاه را به او پوشاندند و سپس در همان کفن که به ضریح امام رضا (ع) تبرڪ کرده بود ڪفن کردند و بعد هم در گلستان شهدا او را دفن کردند. @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌺 خجسته میلاد پیام آور بزرگ رحمت، حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی، صلی الله علیه و آله و سلم 🌺و همچنین میلاد فرخنده‌ی ششمین کوکب تابناک آسمان امامت، رئیس والاقدر مکتب تشیع، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام، بر حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ونایب برحقشان و همچنین برشما اعضای فرهیخته وبزرگوارمبارک باد @sardaraneashgh