30.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌀 نذری بسیار مهم برای گرفتن حاجت...
👌 این نذر ارزش یک بار انجام دادن را دارد
✅ #شهید_گمنام سلام
#دانلود_ویژه 👌👌👌
بعنوان هدیه به دوستان خود ارسال کنید 😍
@sardaraneashgh
🔻 خاطرهای زیبا از رهبر انقلاب
✍ آقای ذوالنوری میگوید: در یکی از سالها که مقام معظم رهبری دیداری از جانبازان شهر مقدس قم داشتند، از اولین نفری که مقابل در مستقر بود شروع به معانقه و روبوسی نمودند. یکی از جانبازان عرض کرد:
🔹 آقا من تقاضا دارم که انگشترتان را به عنوان یادگاری به من بدهید. مقام معظم رهبری بلافاصله انگشتر خود را درآوردند و به ایشان دادند. جانباز دیگری عبای رهبر را برای تبرک درخواست کرد. معظم له عبای خود را برداشتند و به آن جانباز عطا کردند. جانباز ویلچری دیگری عرض کرد: آقا من میخواهم برای نجات از فشار قبر، پیراهن شما را همراه کفنم داشته باشم. مقام معظم رهبری به حالت مزاح فرمودند:
🔹 اینجا که نمیشود پیراهن را از تن درآورد! وقتی به محل استقرار رفتم، آن را برای شما خواهم فرستاد. دیدار طولانی و صمیمانه جانبازان که تمام شد، آقا به محل اقامت خود بازگشتند و پیراهن را توسط بنده برای آن جانباز فرستادند، این در حالی بود که هنوز جمعیت جانبازان از مدرسه فیضیه متفرق نشده بودند.
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 دو داستان زیبا از شهید زینالدین به مناسبت سالگرد شهادت ایشان
#عند_ربهم_یرزقون
@sardaraneashgh
💫قبل از به دنیا آمدن آقا مهدی حالتهای معنوی خاصی برای من رخ میداد که طبیعی نبودند و احساس میکردم که فرزندی که قرار است به دنیا بیاید بسیار مورد توجه و لطف اهل بیت است.
🌟سه ماه مانده بود که مهدی به دنیا بیاد خواب امام خمینی (ره) را دیدم و ایشان لباسی برای فرزندم آورده بود و گفتند زمانی که فرزندت به دنیا آمد این لباس را تنش کنید.
💫چند ماه بعد، یعنی دوهفته مانده به دنیا آمدن مهدی خواب دیدم چند زن با چادرهای عربی مشغول تمیز کردن خانهام هستند و با کلی اصرار از آنها خواستم که زحمت نکشند و اجازه بدهند که خودم خانه را تمیز کنم، در جواب اصرار من گفتند: «فرزندی که قرار است به دنیا بیایید فرزند ماست و ما برای کمک به تو آمدهایم.»
🌟وقتی که از خواب بیدار شدم با خودم گفتم این خانمها باید از اهل بیت امام حسین (ع) باشند و برای مهدی من آمده بودند. اتفاقات قبل از به دنیا آمدن آقا مهدی آنقدر عجیب بود که یقین کرده بودم که اهل بیت برای کار مهمی انتخابش کردند.
✍روایتی از مادر #شهید_مهدی_نوروزی🌹
@sardaraneashgh
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه شب جمعه شهدا را یاد کردید آنها شمارانزداباعبدالله(ع) یاد میکنند.
یاد#امام_شهدا
🌺🍃الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🍃🌺
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌹
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْن🌹
ِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْن 🌹
ِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ🌹
@sardaraneashgh
#شهید_سیدمحمود_سیداردکانی
شهیدی که بهشت امکانات رفاهی و دنیا برایش فراهم بود و به همه آنها پشت پا زد و نوشت:
«مگر نه این است که حسین، سالار شهیدان از همه چیز خود گذشت؟! ما هم رهرو و پیرو آن امام هستیم.»
@sardaraneashgh
#یا_سید_الکریم
🌹کـربـلا را بـا خودت تـا شهـرری آوردهای
🌹وَه چه نـزدیک است بـا مـا کـربـلا، عبدالعظیم
🌺 چهارم ربیع الثانی سالروز میلادش مبارکباد
@sardaraneashgh
خیره بر چشمانت میشوم.
گویا حدیثی را بر من روایت میکنند.
همان حدیثی که گرچه بر زبان نمیآوری، اما بی رمقیشان آن را فریاد میزند.
نگاه سرخت،
از آن همه شب نخوابی ها،
از آن بکاء سوزناک نیمه شب ها حکایت میکند.
نگاهی که با تمام خستگی اش، قله ی دل هارا تک به تک پیموده و تمام مردم این شهر را آوازه خوان حدیث عشق خود میکند.
@sardaraneashgh
عملیات #خیبر انقدر سخت
و سنگین بودڪه بعداز گشت
هفت شب در جزیره مجنون،
وقتے به #شهیدڪلهر گفتم:ڪه
این هفت شب چگونه گذشت؟
پاسخ داد؛
نگوهفت شب،بگوهفت هزارسال
وضعیت وحشتناڪی بودتعداد
انگشت شمارے باقے مانده بودند
به اضافهـ یڪ تیربارودو اسلحه..
به اقامهدے گفتم چهـ بایدڪرد؟
باخونسردے گفت:
صدمترتاانجام تڪلیف باقے ماندهـ.
ماتڪلیف خود را
انجام مے دهیم؛
ادامه راهـ بآ آنان ڪه باقے مآنده اند..
🌹شهید #مهدی_زین_الدین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیا را بردی همراهت به نابودی 😭
حٰاجقٰاسِمسُلِیمٰانی°♡
@sardaraneashgh
صورتش پر از خاک بود. خیلی از بچهها شهید شده بودند. امید به پیروزی نداشت و این را باید از بقیه مخفی میکرد. همه، حواسشان به او بود. فرماندۀ لشکر بود. رفت توی سنگر، گوشی را برداشت.
*
هنوز خوابم نبرده بود. به عقربههای ساعت خیره شده بودم. تلفن زنگ زد. این وقت شب؟! گوشی را برداشتم. صیاد شیرازی بود. میگفت: «عملیات گره خورده و اگر ادامه بدهیم، بهضرر ماست!» اول با امام قدسسره تماس گرفته بود. ایشان فرموده بودند: «تلفن بزنید به آقای بهجت، بگویید دعا کنند.»
به آقا گفتیم؛ گفتند: «بگویید دعا کردهام!»
با حیرت بهمیدان نبرد خیره شده بود، باورش نمیشد!
دشمن داشت از چیزی فرار میکرد...
بر اساس خاطرۀ: همرزم شهید صیاد شیرازی، به نقل یکی از مرتبطین با آقا
📚 این بهشت، آن بهشت، ص٣۴
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره عنایت شهید #محمدرضا_تورجی_زاده
مادر، نام دخترِ تازه متولد شده را گذاشته بود "دیانا"، پدرش اما راضی نبود و اسامی مذهبی را بیشتر میپسندید ولی همسرش قبول نمیکرد.
پدر دست به دامن شهید تورجی زاده شد.
همان شب، مادر در عالم رویا حضرت زهرا(س) را به خواب میبیند که خطاب به مادر میفرمایند : "شما ما را دوست دارید؟" مادر جواب میدهد : "همه زندگی ما با محبت به شما خانواده بنا شده..".
حضرت میپرسند:"این دختر شماست؟ "
در عالم رویا شهید تورجی و همسرش را در کنار دخترش میبیند. حضرت مجدد میپرسند: " اسم فرزندت چیست؟"
بی اختیار در خواب میگوید" #فاطمه "
بعد از این خواب، نام فرزندش را به نام "فاطمه" تغییر میدهد.
📚برگرفته از کتاب "یازهرا(س)".
خوشبهحال تو که زهراییترین شهید، نام گرفتی❤️
@sardaraneashgh
شهید جمهور
#خاطرات_شهدا🌹
پیش از عملیات خیبر، با شهید زین الدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه. موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم، آقا مهدی گفت: «خوب، حالا به کدام مهمانخانه برویم؟!»
گفتیم: «مهمانخانه ای هست بغل سپاه شوش که بچه ها خیلی تعریفش را می کنند.»
رفتیم. وضو که گرفتیم، آقا مهدی گفت: «هر کس هر غذایی دوست داشت سفارش بدهد.»
بچه ها هم هر چی دوست داشتند سفارش دادند. بعد رفتیم بالا، نماز جماعتی خواندیم و آمدیم نشستیم روی میز.آقا مهدی همین طوری روی سجاده نماز نشسته بود، مشغول تعقیبات. بعضی از مردم و راننده ها هم در حال غذا خوردن و گپ زدن بودند. موی بدنمان سیخ شد. این مردم هم با ناباوری چشمهاشان متوجه بالکن بود که چه اتفاقی افتاده است!
شاید کسانی که درک نمی کردند، توی دلشان می گفتند مردم چه بچه بازیهایی در می آورند!
خدا شاهد است که من از ذهنم نمی رود آن اشکها و گریه ها و «الهی العفو» گفتن های عاشقانه آقا مهدی که دل آدم را می لرزاند.
شهید مهدی زین الدین توی حال خودش داشت می آمد پایین. شبنم اشکها بر نورانیت چهره اش افزوده بود با تبسمی شیرین آمد نشست کنارمان. در دلم گفتم: «خدایا! این چه ارتباطی است که وقتی برقرار شد، دیگر خانه و مسجد و مهمانخانه نمی شناسد!»
غذا که رسید، منتظر بودم ببینم آقا مهدی چی سفارش داده است. خوب نگاه می کردم. یک بشقاب سوپ ساده جلویش گذاشتند. خیال کردم سوپ چاشنی پیش از غذای اصلی است! دیدم نه؛ نانها را خرد کرد، ریخت تویش، شروع کرد به خوردن.
از غذا خوری که زدیم بیرون، آقا مهدی گفت: بچه ها طوری رانندگی کنید که بتوانم ازاینجا تا اهواز را بخوابم
@sardaraneashgh
#یا_مهدی _ جان💞
🌼حال من بی تو خراب است کجایی آقا
🍃نقش من بی تو برآب است کجایی آقا
🌻عمر بیهوده من بی تو چه ارزد تو بگو
🍃زندگی بی تو سراب است کجایی آقا
🌷چه شود گر نظری بر من بیچاره کنی
🍃یک نظر بر تو صواب است کجایی آقا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲
#سلام_امام_زمانم❤️
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یا سیدالکریم
خوی حسین و وجه حسن داشت، زین سبب
مشهور خاص وعام به عبدالعظیم شد
#ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی مبارک❤️
#ماملت_شهادتیم
@sardaraneashgh
حدیث قدسی داریم که هرگاه فردی از اولیای الهی خونش به ناحق ریخته شود زمین آرامش ندارد تا تاوان خونش داده شود ...
@sardaraneashgh
💌
آیتالله مجتهدی تهرانی (ره) :
«بهترین وسیله رسیدن به خدا اهل بیت هستند»
به حضرت #نرجس_خاتون مادر امام زمان #متوسل شوید،
ایشان چون مادر ولی وقت ما هستند به فرزندشان میفرمایند که پسرم، این شخص به من متوسل شده #خواستهاش را #اجابت فرما.
@sardaraneashgh
۱:۲۰🥀
در روز ظهورش چه شگفتست مراسم،
چون همره مهدیست ابومهدی و قاسم!
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یٰا اَیَّـتُهَا النَّفسُ المُـطمَئِنَّـة
ارْجِعي اِلي رَبِّـکِ راضِیـةً مَّرضیَّةً🕊
دشمنت کشت؛ ولی
نور تو خاموش نشد!
آری؛
آن جلوه که فانی نشود،
نورِ خداست!✨
🎞 سخنان استاد #پناهیان با عنوانِ
"باید زنده شویم؛
مثل #حاج_قاسم "
@sardaraneashgh