پس گردنی به فرمانده لشکر
در کنار نهر بلامه حسینیهای بود که بچهها برای نماز، ادعیه و عبادات آنجا حاضر میشدند. سعید همیشه گوشهای معین از نمازخانه مشغول قرائت قرآن و دعا میشد.
آن روز حاج قاسم جای او نشسته و سرش روی کتاب دعا خم بود. حاجی چفیهای به رنگ چفیه سعید روی سرش انداخته بود. حمدالله که از بچههای شوخطبع تخریب بود، بههوای اینکه مثل همیشه سعید آنجا نشسته، جلو رفت و یک پسگردنی به حاج قاسم زد. حاج قاسم چون فهمید اشتباهی رخ داده حتی سرش را بلند نکرد تا زننده پسگردنی را ببیند.
حمدالله تا چند روز از خجالت حاجی آفتابی نمیشد.
@sardaraneashgh
🍃بگذارید گمنام باشم...
که به خدا قسم"گمنام بودن"
بهتر است از اینکه
فردا افرادی وصایایم را شعار قرار دهند و عمل را فراموش کنند...😏
🌹طلبه شهید رضا دهنویان🌹
@sardaraneashgh
🌼واکنش حاج قاسم به شنیدن خبر فوت پدرش در عملیات
✍سردار محمدرضا فلاحزاده معاون هماهنگکننده نیروی قدس سپاه از همراهان حاجقاسم سلیمانی در جنگ با داعش بوده است که در میدان جنگ او را با نام «ابوباقر» میشناسند.
وی در ویژهبرنامه پایان سلطه داعش با نام «ققنوس» حضور پیدا کرد و از خاطرات خود با سردار جبهه مقاومت حاج قاسم سلیمانی سخن گفت. او در خاطرهای از حضور حاج قاسم در میدان عملیات و شنیدن خبر فوت پدرش اظهار داشت: سردار سلیمانی یک روزی عنوان کرد همه فرماندهان جمع شوند و هلیکوپتر هم آماده باشد، در نزدیکی خط خودی هلیکوپتر فرود آمد. ابومهدی هم بود، جلسه در رابطه با عملیات مشترکی بود که قرار بود با حضور حیدریون، نیروهای سوری و فاطمیون در مرز کشور سوریه و حشدالشعبی در خاک عراق انجام شود.
برنامهریزی شد عملیات مشترک در حاشیه مرز و با انجام یک عملیات از داخل سوریه انجام شود. بحث نهایی و مصوب شد، آن طرف در عراق ابومهدی و اینطرف حاج قاسم در سوریه قرار شد عملیات را فرماندهی کنند. حزب الله، فاطمیون، زینبیون و بخشی از نیروهای سوری و لشکر حضرت زینب ایرانیون حاضر شدند. حاج قاسم فرماندهی را شخصا برعهده گرفت، گاهی عربی با حشدالشعبی و حزب الله و فارسی با ایرانیها صحبت میکرد.
عملیات آغاز شد و تا عصر ادامه داشت. ۱۰ کیلومتر پیشروی شد. خط دشمن در هم کوبیده شد. حاج قاسم در مقر تاکتیکی حاضر شد من هم در مقری دیگر بودم. صبح حسین پورجعفر تماس گرفت که ابوباقر کجایی؟ گفتم نزدیک شما هستم. گفت سریع بیا اینجا. قبل از ساختمان دیدم پورجعفری صد متری جلوتر از ساختمان آمده به دنبالم، گفت پدر حاج قاسم فوت شده است. گفتم حاجی میداند؟ گفت بله. از در ساختمان رفتم تو و دیدم حاج قاسم گوشهای نشسته و گریه میکند، سلام کردم، آمد به استقبالم و دو نفره زدیم زیر گریه،های های گریه میکرد. حاجی میگفت آدم در هر سنی باشد وقتی مادر و پدرش را از دست بدهد یتیم میشود.
سردار گفت ابوباقر من میروم برای مراسم تشییع جنازه و سریع برمیگردم، فقط نیروها متوجه نشوند، فرماندهان اصلی اشکالی نداره، عملیات ادامه پیدا کند. عملیات ادامه پیدا کند تا برگردم، وقتی برگشت جبهه خیلی سخت بود و از سه طرف میجنگیدند. نیروها ۳۰ کیلومتر باقی مانده را تا مرز پیشروی کرده بودند. غروب حاج قاسم برگشت، برنامه ریزی کرد سحر عملیات آغاز شود. مخابرات زیرساختش آماده نبود، از حاجیپرسید تا کی وقت دارم؟ گفت یک ساعت قبل اذان، گفت نمیشود تاخیر بندازیم؟ حاجی گفت نه نمیشود.
همه نیروها آمده بودند، حاج قاسم در خط ماند و شب دشمن از دو جهت تک کرد، از ۹ شب تا حدود سحر رها نمیکرد. علی الدوام انتحاری و موشک کرنت زدند. حاجی خودش شخصا هدایت میکرد و سحر عملیات آغاز شد. طی یک روز ۳۰ کیلومتر پیشروی کرد تا همه روستاها آزاد شد. روز ۱۷ آبان ماه سال ۹۶ عملیات شروع شد.
@sardaraneashgh
📌 #طرح_مهدوی
🍉 همه شادمانند، یلدا در پیش است، آماده و مهیای بلندترین شب سال! بزرگترها، حافظ میخوانند و قصههای کهن بازگو میکنند.
▫️ اما بیحضورت، برای ما قِصهها غُصهاند، انارها رنگ باختهاند و حافظ فقط یک بیت دارد:
ای صبا سوختگان بر سر ره «منتظرند» / گر از آن یار سفر کرده پیامی داری
🔆 مولای من!
سرمان شلوغ است ولی دلمان خلوتگاه یاد توست. زودتر بیا...
@sardaraneashgh
4.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ فوق العاده زیبا شب یلدا
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@sardaraneashgh
اگـر یلـدایــے هستــ
اگـر دورهمــی اے هستــــ
اگـر آرامشـے هستــ
همــہ از خـون شھـــدا هستـــ....
مدیون_شهدایم
یادشهداباصلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
التماس دعا
@sardaraneashgh