📸انگشتر شهید سلیمانی در دست سرلشکر باقری جای گرفت
✍در همایش تبیین گفتمان مکتب شهید سلیمانی به میزبانی کرمان انگشتر سردار سلیمانی به سرلشکر باقری رییس ستادکل نیرو های مسلح اهدا شد. این همایش با حضور سرلشکرباقری ، رییس ستادکل نیرو های مسلح و جمعی از مسئولان استانی و نیرو های مسلح همایش تبیین گفتمان مکتب شهید سلیمانی در نیرو های مسلح در حسینیه ثارالله کرمان برگزار شد.
در این همایش از چند خانواده شهید ارتش ،سپاه انتظامی وبسیج به همت سرلشکر باقری تجلیل شد. سردار معروفی فرمانده سپاه ثارالله استان کرمان دراین مراسم یک تابلو منقش به تصاویر حاج قاسم وسرلشکرباقری، کتاب بچه های حاج قاسم و انگشتر حاج قاسم سلیمانی را به سرلشکرباقری هدیه کرد.
@sardaraneashgh
✨پسرم همیشه به فکر ایتام بود بهویژه در ایام عید به هر یتیمی میشناخت کمک میکرد میگفت این بچهها پدر ندارند و ممکن است سرپرست آنها نتواند چیزی برای آنها بخرد؛
✨اگر میفهمید کسی نیازمند است هر چیزی که نیاز بود میخرید و به من میداد تا برای آنها ببرم و تأکید میکرد کسی از این کمکها اطلاع پیدا نکند.
✨برای عید امسال نیز هدایایی گرفته بود و به من داد تا به دست چند یتیم برسانم، روز پنجشنبه آخر سال بود که من تمام هدیههایی را که سفارش کرده بود به دست ایتام رساندم و به منزل که برگشتم گفت مادر الآن خیالم راحت شد.
✍راوی:مادر شهید
#شهید_قدرت_الله_عبدیان
@sardaraneashgh
⭕️دکمه آورکت حاج قاسم در جلسه محرمانه سران ارتش سوریه
🔻سردار حاج قاسم روزی جلسهای گذاشت و تعدادی از سرلشکران و امرای ارتش سوریه را جمع کرد و گفت چرا به حمص، حلب حماه نمیروید؟
🔻گفتند چون دشمن در آنجا زیاد هستند و خطرناک است. حاج قاسم با لباس مبدل به منطقه رفت و برگشت و دوباره افراد را جمع کرد و گفت تعداد آنها زیاد نیست و میتوان با آنها مقابله کرد و شیوههای کار را اعلام کرد.
🔻یکی از سرلشکران گفت دکمه اورکت شما به درجه سرلشکری من شرف دارد؛ شما از آن سوی دنیا آمدید و برای ما جان فشانی میکنید ولی ما در سرزمین خود نمیتوانیم.
🔻مسئله ای که حاج قاسم آن را دنبال میکرد موضوع تبدیل نبرد نابرابر و نامتقارن بود؛ که یکی از مسائل مهم است که جزو اصول دکترین امنیتی حضرت آقاست. حضرت آقا در جایی فرمودند شاید دشمن امکاناتی داشته باشد که در اختیار شما نیست. شما باید بر روی چیزهایی انگشت بگذارید که دیگران ندارند تا بتوانید در شرایط لازم از آنها استفاده کنید.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#حاج_قاسم_سلیمانی
@sardaraneashgh
🌸 رهبر انقلاب: "روز ولادت فاطمهی زهرا (سلاماللهعلیها) را روز زن و روز مادر نامگذاری کردهاند؛ میشد گفت روز رهبر یا روز والاترین انسان، اشکالی نداشت؛ امّا امروز نیاز جامعهی ما به این است که بداند مادری یعنی چه؟ زنِ خانه بودن و کدبانو بودن یعنی چه؟
فاطمهی زهرا با آن مقام و عظمت، یک خانم خانهدار است؛ یکی از شئون همین عظمت عبارت است از همسر بودن یا مادر بودن و خانهداری کردن."
➡️ ۹۵/۱۲/۲۹
#سبک_زندگی
#مادرانه_ریحانه
#میلاد_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
@sardaraneashgh
🔹بر کوکب آسمان عصمت صلوات
🔹 بر فاطمه گوهر نبوت صلوات
🔹 بر مادر یازده امام برحق
🔹 از صبح ازل تا به قیامت صلوات
🌸🍃 ولادت باسعادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و روز زن و روز مادر مبارک باد. 🍃
@sardaraneashgh
✨در عملیات بیتالمقدس بچههای کرمان تمام تانکهای عراقی را دور خود جمع کردند تا سایر رزمندگان در غفلت بعثیها بتوانند به آزادسازی خرمشهر بپردازند.
✨این موضوع شاید میان بچهها کرمان ناراحتی ایجاد میکرد، اما حاج قاسم میان رزمندگان رفت و گفت که ما در کارها باید اصل کار را ببینیم، اینکه ما در آزادسازی خرمشهر حضور داشته باشیم خیلی مهم نیست؛ اینکه خدمتی کرده باشیم مهم است.
#مرد_ميدان
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
@sardaraneashgh
✍روز آخر که میخواستم بروم، #مادر م گفت: ننه بمان. گفتم کار مهمی دارم، میروم و دو روزه برمیگردم.
🔹مادرم گفت ننه هی میگی آمریکا آمریکا... گفت: ممکنه من را نبینی... تصمیم گرفتم نروم... دم آخر در ذهنم بود کف پای مادرم را ببوسم. رفتم تا دم در و برگشتم و کف پای مادرم را بوسیدم؛ نصیبم شد.
#روز_مادر مبارک
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوع اراداتش ؛
به مادر فرق دارد ،
هر کس که از خطِ ولایت خط گرفته
لحظاتی از دلبری حاج قاسم
در برابر عظمت مادرش
@sardaraneashgh
🌷 خاطره ای از همسر شهید چمران:
🔷 یک هفته بود که مادرم را در بیمارستان بستری کردیم. مصطفی به من سفارش کرد که “شما بالای سر مادرتان بمانید و حتی شبها رهایش نکنید.”
من هم این کار را کردم. وقتی حال مادر بهتر شد و از بیمارستان ترخیص شد، به خانه آمدیم و من، دو روز دیگر هم پیش او ماندم.
🌹 یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند، دست مرا گرفت و بوسید. میبوسید و همانطور با گریه از من تشکر میکرد!
من با تعجب گفتم: “برای چی مصطفی؟!”😳
🌺 گفت: “این دستی که این همه روز، به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید.”
گفتم: “از من تشکر میکنید؟! خب این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این کارها را میکنی!!”
❤️ گفت “دستی که به مادرش خدمت میکند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.”
هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم..
@sardaraneashgh
✨معیارهایی که پدرم در زندگیاش داشت با حساب و کتابهای مرسوم زمانه ما فرق داشت. نگاه ایشان به زندگی عافیتطلبانه نبود.
✨بابا به خوبی میدانست که به عنوان یک مسلمان و از آن مهمتر به عنوان یک شیعه مسئولیتهایی دارد. همانطور که دکتر شریعتی در سخنرانی «مسئولیتهای شیعه بودن» عنوان میدارد، ما به عنوان یک شیعه مسئولیتهایی داریم که باید به انجام آنها توجه داشته باشیم.
✨ من در عمرم کمتر کسی را دیدهام که مثل شهید علیپور مسئولیتپذیر باشد. ایشان حتی در امور عادی زندگی مثل آب خوردن، وضو گرفتن و کارهایی از این دست سعی میکرد شیعه بودن را فراموش نکند. آب که میخورد، ذکر سلام بر حسین را فراموش نمیکرد.
✨یادم است وقتی قصد جبهه کرد، مادرم گفتم حسین و محسن وقت ازدواجشان است، صبر کن اول تکلیف اینها را روشن کن، بعد برو. بابا در جواب گفت: تکلیف همه ما را سیدالشهدا (ع) روشن کرده است. الان وقت کمک کردن به جبهه مقاومت اسلامی است و این مسئولیت از همه مسئولیتهای دیگر برایم واجبتر است.
✍روای: پسر شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_محمد_قربانی
#بهشت_نشین
@sardaraneashgh
💞علاقه من به مادرم و شاید هم علاقه متقابل مادر به من موجب می شود که من به جای دوسال، سه سال شیر بخورم...
آرام آرام از بغل مادر به چادربسته شده به پشت او منتقل می شوم. بعضی وقت ها از صبح تا ظهر، روی پشت او، داخل چادر بسته شده قرار داشتم و او در تمام این حال، در حال کارکردن بود یا درو میکرد یا بافه جمع میکرد یا خانه را رفتوروب می کرد و یا گله را میدوشید یا غذا و نان می پخت. و من چه آرامشی در پشت او داشتم! همانجا میخوابیدم. به نظرم، مادرم هم از حرارت من آرامش داشت.
📝کتاب "از چیزی نمیترسیدم" زندگینامه خودنوشت شهید حاج قاسم سلیمانی صفحه۲۲
روز مادر بر مادر قهرمان ملت ایران ، تمام مادران شهدا و مادران عزیز میهن اسلامی مبارک باد .
#روز_مادر ❤️🍃
@sardaraneashgh
#کلنا_عباسک_یا_زینب_سلام_الله_علیها 🌸🍃🕊
#نقل_همرزم_و_رفیق_شهید
🌹🕊حاج جواد محمدی منفرد معروف به ابوفاضل
ایرانی و مقیم مشهد که شغلش حراست یکی از شرکت های هواپیمایی بود
بعد از سال ها نذر و نیاز بچه دار میشه و فرزندش دو روز بود به دنیا اومده بود که پدر میرن سوریه تو قالب فاطمیون بدون اینکه کسی بفهم ایرانیه میاد سوریه برای دفاع از حرم آل الله و مقدسات از همه چی میگذره و ... الان یه فرزند دو ماهه ولی پدر شهید ...🌹🌸💐
همیشه اهل مزاح و خنده بود تیکه های شیرین مشهدی از دهنش نمی افتاد یه رفیق با غیرت و با تعصب و با معرفت بود ...
همه دوسش داشتن ...❤️
شبای اخر خیلی بی تاب بود به هر دری زد که انتقال پیدا کنه تو بخش هجوم و عملیات و اخرشم به خواسته اش رسید ... در عملیات ازادسازی نبل الزهرا مستقیم مهمان حضرت زهرا شد💚 ...
شادی روحش صلوات
#سالروز_شهادت
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید |صحبتهای کمتر شنیده شده از حاج قاسم سلیمانی درباره بوسیدن پای مادر
🔺 هی میگی امریکا؛ من مادرتم بمون دو روز پیشم
@sardaraneashgh
#زندگینامه
#شهید_ابوذر_داوودی
شهید ابوذر داوودی در بیست و نهم شهریور 1369 در روستای حسین آباد از توابع شهرستان رستم چشم به جهان گشود . و در دامان مادری دلسوز و مومن و پدری زحمتکش و دارای معلومات دینی پرورش یافت.
وی تحصیلات ابتدایی و راهنمایی اش را در روستای زادگاهش گذراند و برای ادامه تحصیل به دبیرستان شهید مدرس کوپن رفت و با موفقیت مدرک دیپلم گرفت. در سال1388 در رشته حقوق دانشگاه آزاد اسلامی نورآباد ممسنی پذیرفته شد. پس از سپری کردن پنج ترم ازدانشگاه به علت علاقه ی فراوان ایشان به سپاه پاسداران، در آزمون های دانشگاه امام حسین(ع) تهران شرکت کرد و در سال 1391 وارد این دانشگاه شد.
وی در طی دوران تحصیل دانشگاه امام حسین (ع) تهران، یکی از افراد برتر دانشگاه بود و چندین لوح سپاس از مسئولان دانشگاه دریافت کرد. در سال 1391 سنت حسنه ی حضرت رسول اکرم(ص) را ارج می نهد و با همسری مومن و متقی پیوند زناشویی می بندد که حاصل و ثمره ی این ازدواج، یک دختر است. با پایان تحصیل ایشان در دانشگاه امام حسین(ع) به رغم پیشنهاد کاری از طرف دانشگاه، با توجه به روحیه ی عملیاتی که داشت، به تیپ تکاور امام سجاد(ع) کازرون رفت. او بعد از چند ماه خدمت در قرارگاه تیپ، به دلیل علاقه ای که به ادوات و دیدبانی داشت در پایان سال1393، به گردان ادوات پیوست. همزمان با ورودش، گردان به منطقه ی عملیاتی تیپ در شمال غرب اعزام شد.
شهید داوودی که در حداکثر کارها پیشقدم وخستگی ناپذیر بود،خیلی زود به دلیل حسن انجام کار واخلاق ورفتار پسندیده،جای خویش را در بین نیروها باز کرد و بارها به دلیل ایثارگریهایش از طرف فرمانده ی تیپ وگردان تشویق شد.
زمانی که زمزمه های رفتن به سوریه و دفاع از حرم اهل بیت(ع) در تیپ امام سجاد(ع)پیچید، با وجود اینکه شهید داوودی در ماموریت شمال غرب به سر می بردند اما بارها از فرماندهان خواهش می کنند که نامش در فهرست نفرات اعزامی به سوریه باشد.
شهید ابوذر داوودی در سی ام آذر به سوریه اعزام میشود. وی به محض ورود به منطقه ...،دیدبانی در خط اول را بر عهده میگیرد و بسیار موفق عمل میکند به نحوی که مورد تشویق فرمانده ی تیپ قرار میگیرد.
شهید که بخاطر علاقه ی زیادش به دیدبانی به دیده بان جوان معروف شده بود توانست با درایت و دقت نظر مثال زدنی اش در شانزدهم دی 1394،در شبی که نیروهای تروریستی النصره قصد تک شبانه داشتند ،تک انها را خنثی کند وبه کمک دیگر نیروها،سی وپنج کشته وبیست وپنج زخمی از انها تلفات بگیرد و دشمن تکفیری عملا کاری از دستش ساخته نباشد. ایشان پس از پایان ماموریت به منطقه ی شبخ نجار عازم می شوند و به گفته ی فرمانده هان، او در این مدت چهل و پنج روز، عالی کار کرد و توانست با همکاری بچه های آتشبار، بهترین عملکرد گردان ادوات را در بین بقیه ی نیروها به جا بگذارد.
او معتقد بود که ما مدافعان حرم اگر سرباز آقا امام زمان(عج) هستیم، نباید نایبش را تنها بگذاریم. باید به ندای ولی زمان لبیک بگوییم، همیشه تابع ولایت باشیم و هر چند بار لازم باشد، به سوریه برویم و از حرم آل الله(ع) محافظت کنیم. سرانجام عملیات بزرگ آزاد سازی شهرهای شیعه نشین نبل و الزهراء فرا می رسد. او پس از رشادت ها و فداکاری های فراوان در این عملیات، بر اثر اصابت گلوله ی قناسه به سر، شربت شیرین شهادت را می نوشد و به شهدای مدافع حرم می پیوندد. پیکر مطهر شهید پس از بازگشت به ایران در بیستم بهمن 1394، در میان خیل مشتاقان و دوستداران فرهنگ شهادت برروی دستان مردم شهید پرور شهرستان های ممسنی و رستم تشییع و در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
@sardaraneashgh
هر روز با آقام حرف میزدم
🔸 اسمش «عبدالمطلب اکبری» بود. چون کر و لال بود، خیلیا مسخرهاش میکردن. یه روز رفتیم کنار قبرستان و عبدالمطلب رو دیدیم که با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت «شهید عبدالمطلب اکبری»! ما هم کلی خندیدیم و مسخرهاش کردیم! هیچی نگفت؛ سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت.
🔸 فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست، قبر خودش رو کشیده بود و مسخرهاش کردیم!
🔸 وصیت نامهاش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود: «یک عمر هر چی گفتم به من میخندیدن! یک عمر هر چی میخواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخرهام کردن! یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مَردُم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان حرف میزدم. آقا خودش گفت: تو شهید میشی...»
📚 روایت از همرزم شهید؛ منبع: خبرگزاری بین المللی قرآن
@sardaraneashgh