#از_براے_شہادت🥀
•🥀•
بچه ها اگر شهر سقوط کرد دوباره آن را پس می گیریم💪🏻
مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند✋🏻
(شهید محمد جهان آرا🌺
#یادت_باشھ_شہید_نشے_میمیرے🕊
•🥀•
🌹شہادت یعنے از اینجـا صاْف برے
تۅ بۼـل خدا
@sardaraneashgh
6.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مثل خودش: روایتهای سردار دلها از همرزمان شهیدش
🔹قسمت اول: سردار شهید محمدحسین یوسفاللهی
🔹تصویرساز: کمیل کریمی
🔹گرداورنده خاطرات: احمد ایزدی
🔹متحرکساز: محمد فلاحیان
🔹گوینده: امیرمشتاق رودساز
🔹صدابردار: سامان مهدوی
🔹تولید شده در حوزه هنری انقلاب اسلامی استان کرمان
@sardaraneashgh
✅شهید شیخ احمد کافی نقل می کرد که:
✍شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؛ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است.می خواست کمکش کنم.
💭لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین. رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم... فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟ آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت (عج) به من دارند...
💥وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز میکنی؛
ولو به جواب دادن سوال رهگذری..
@sardaraneashgh
♻️📔 ♻️📓♻️📔♻️
💎زندگی نامه شهید🌹 «حسن قاسمی دانا» که در سال 93 داوطلبانه به سوریه رفت و در اردیبهشت همان سال به شهادت رسید🌹. پیکر این شهید همزمان با سالروز وفات حضرت زینب💖 (س) در مشهد تشییع و در خواجه ربیع به خاک سپرده شد.
گزیده
آهسته پشت دیوار موضع گرفتیم و از صدای پا احساس کردیم دشمن☄️ پشت دیوار اتاق است. فاصله ما تنها یک دیوار 30، 40 سانتی متری بود. تکفیری ها هم متوجه ما شده بودند و با صدایی وحشت زده و خشن گفتند:😨 «مین؟ مین؟» به زبان عربی یعنی (تو کی هستی؟) می خواستند بفهمند که بالاخره خودی هستیم یا غریبه؟ حسن ضامن نارنجک را کشید و آن را داخل حفره دیوار پرت کرد و گفت: «شیعه علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین🌸 (ع)» نارنجک با صدایی بلند منفجر شد💥. ناله تکفیری ها به گوش رسید.😱😨
#معرفی_کتاب
#سروها_ایستاده_میمانند
#نویسنده_مریم_عرفانیان
@sardaraneashgh
🇮🇷نماز عشق شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید حسین پورجعفری به همراه مدافعان حرم
@sardaraneashgh
آࢪۍ#شھادتزیباست
امامثݪمࢪدپاۍبیࢪقانقݪابایستادن
ازآنزیباتࢪاست
خوندادنبࢪاۍخمینۍزیباست
اماخوندݪخۅࢪدنبࢪاۍخامنھاۍ
ازآنهمزیباتࢪاست...
"شھیدسیدمࢪتضۍآوینۍ"
#با_شھدا_گم_نمۍ_شویم
@sardaraneashgh
پشت چراغ قرمز خیابان شریعتی ایستاده بودیم و منوچهر هم صحبت میکرد. کنار خیابان یک پیرمردی که سرتاپا سفید یکدست پوشیده بود، در گالری بزرگی گلهای رزی به رنگهای مختلف میفروخت. ولی سفیدی پیرمرد نظر من را جلب کرده بود و من احساس میکردم این مرد از آسمان آمده است. اصلا حواسم به منوچهر نبود که یک لحظه حجم سنگین و خیسی روی پاهایم حس کردم. یک آن به خودم آمدم دیدم منوچهر رد نگاهم را گرفته و فکر کرده من به گلها خیره شدم، پیاده شده تا گلها را برایم بخرد.
منوچهر همینطور همهی گلها را با دستش برمیداشت و روی پاهای من میریخت. دو بار چراغ سبز و قرمز شد ولی همه در خیابان به ما نگاه میکردند و سوت و کف میزدند. حتی یک نفر خانم که از نظر تیپ ظاهری با ما متفاوت بود، برگشت و به همسرش گفت: میبینی؟ بعد بگویید بچه حزباللهیها محبت بلد نیستند و به همسرانشان ابراز محبت نمیکنند!
آن روز منوچهر همهی گلهای پیرمرد را خرید و روی پاهای من ریخت و من نمیدانستم چه بگویم و چه کلمهای لایق این محبت است. غیر از اینکه بگویم بینهایت دوستت دارم.
#شهید_منوچهر_مدق
اینک شوکران
@sardaraneashgh
🔹حاج قاسم میخواست سوار ماشین بشه که یکی از خانوم ها نوزادشو به سردار سلیمانی داد و ازش خواهش کرد تا به گوشش اذان بگه. حاجی همین طور که داشت اذان می گفت دست شو جلو صورت نوزاد گرفت تا نور خورشید اذیتش نکنه. سردار حواسش به همه چی و همه کس بود.
حاج قاسم مهربون حواست به منم باشه 😭
@sardaraneashgh