#تلنگرانہ
گفت : باز هم شهید آوردن؟
یک مشت استخوان
شب خواب دید در یک باتلاقه!
دستی او را گرفت ...✨
گفت:کی هستی؟
گفت:من همان یک مشت استخوانم ..!!
#شهدادستگیرند♥️
#اَݪَّهُـمَعَجَـݪَاݪوَلِّیِڪَاݪـفَرَج
#دراݩٺـظارقـائـمآݪاحـمد
#سلام خدا بر شهیدان
گمنامی آرزوست
شهدا دست مادرمانده گان راهم بگیرید
بدجوری دلمان گیر دوروزدنیاشده
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم در محضر مادر شهید علی شفیعی: عزیزمی... عزیز.... عزیز ...
روز گذشته مادر بزرگوار شهید علی شفیعی آسمانی شد.
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احسان رجبی، عکاس این صحنه اینطور تعریف می کنه:
بچه ها خیلی روحیه شون کسل بود؛ آتیش شدید دشمن هم مزید علت خستگی بچه ها شده بود. یه دفعه صدای شادی بچه ها بلند شد. برگشتم، دیدم پوراحمد و امیر و چند نفر دیگه اومدن خط برا سرکشی، بچه ها انقدر به اینا علاقه داشتن که روحیه شون کلاً عوض شد. ۱۰ ، ۲۰ دقیقه بیشتر نگذشته بود که یه خمپاره پشت خاکریز خورد، گرد و خاک عجیبی بلند شده بود؛ همینکه گرد و غبار نشست دوربینم رو برداشتم تا ببینم چه خبره. رفتم جلوتر که این صحنه رو دیدم. دو تا عکس ازش گرفتم، یکی از تموم بدنش، یکی از صورتش (همون عکس معروف) یه قطره خون رو لبش بود. دیدم امیر تو اون حالت تا حال خودشه و داره زیر لب زمزمه ای می کنه. رفتم جلوتر ولی متوجه حرفش نشدم. همون موقع بود که دیگه شهید شد
هیچ وقت فکر نمی کردم که عکسی که می گیرم به این اندازه مشهور شود.خوشحالم از این که این عکس آرامش خاطری است برای همه خانواده های شهدا.آنها که عکس و تصویری از شهادت فرزندانشان ندارند و نمی دانند چه حالی داشته وقی به شهادت رسیده است. وقتی خانواده های شهدا آرامش و زیبایی شهید حاج امینی را می بینند قطعاً تسلی پیدا می کند.
گفته می شود تا کنون هشتصد هزار نسخه از این عکس چاپ شده است اما من نمی دانم، الان مادر این شهید کجاست؟ شنیده ام از تهران کوچ کرده است. پدر شهید، فوت کرده و مادرش در یکی از روستاهای ساوه به سر می برد. نمی دانم آیا کسی به مادر او سر می زند یا نه؟
دوست دارم یک روز با دوربین سراغ این مادر بروم، مادری که فرزندش، با آرامشی ملکوتی، آنچنان زیبا به شهادت رسیده و با تصویرش خیلی ها صفا میکنند.
@sardaraneas
خاطره بی بی سکینه، مادر شهید علی شفیعی از سردار دلها حاج قاسم سلیمانی:
میگفتن ساعت دو نصفه شب تلفن منزل زنگ خورد، با ناراحتی گفتم کیه این وقت شب تماس گرفته، گفت: منم قاسم،
دلم تنگ شده بود برایت از کربلا تماس گرفتم، نایب الزیاره ،،،سوغاتی چی برایت بیاورم.. اشک میریخت و تعریف میکرد.. انگار علی پسرم پشت خط بود...
@sardaraneashgh
✨از زمانی که خودم را شناختم پدر همیشه از عشق به شهادت صحبت میکرد. ایشان از رزمندگان 8 سال دفاع مقدس بود و سی سال هم در سپاه خدمت کردند به همین دلیل همیشه میگفت که" از قافله شهدا جا ماندهام.
✨چه دستهگلهایی را از دست دادهایم". و ما همیشه میگفتیم "پدر، جنگ دیگر تمام شده" ولی ایشان در عشقی که به شهادت داشت مصمم بود.
✨از وقتی فهمید که از ایران هم برای حضور مستشاری در جبهه سوریه نیرو اعزام میشود دیگر دل توی دلش نبود و علیرغم همه علاقهای که به ما داشت اما عشق به شهادت و جهاد یک لحظه از سرش بیرون نمیرفت،
✨ارادت خاصی هم به حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) داشت و نسبت به دفاع از حریم اهل بیت(ع) بسیار حساس بودند، این بود که شب و روز نداشت و از خدا میخواست هرچه زودتر راهی جبهه مقاومت شود.
✨هربار که تلویزیون از درگیریهای سوریه گزارشی پخش میکرد میگفت "کاش من هم آنجا بودم، انشاءالله خدا قسمت و روزی من هم بکند"
✍راوی: فرزند شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_مرتضی_ترابی_کمال
#بهشت_نشین
@sardaraneashgh
شهید مدافع حرم #احمد_مشلب
همان جوان جذاب و ثروتمند لبنانی که با سرعت در دل جوانان ایران و سایر کشورهای اسلامی جای گرفت و ثابت کرد که بهانه ای جز عشق، او را به سوریه نکشانده است.
مادر شهید:
احمد اولین فرزندمان بود. بسیار عزیز و دوست داشتنی بود. کودکی آرام، بی آزار، بسیار مؤدب و با اخلاق… نسبت به هیچ چیز در اطراف خود بی اهمیت نبود. اعتقاد به مذهب و دین در احمد متجلی بود. بسیار کوشا بود و ثروت باعث نشده بود که تن پرور و تنبل باشد. احمد هیچ وقت اجازه نمی داد وقتش به بطالت بگذرد.
تحصیلات
احمد دانشجوی نمونه ی دانشکده امجاد بود و توانست با کسب بهترین نمرات در رشته فناوری اطلاعات(IT) فارغ التحصیل شود. او معتقد بود مسلمان واقعی کسی است که در یک دست، کتاب به نماد تحصیل دین و علم و در دست دیگر، سلاح به نماد مجاهدت داشته باشد.
علاقه به خانواده
مادر شهید: احمد بسیار تو دل برو و دوست داشتنی بود. با وقار رفتار می کرد. در رابطه من و احمد، اخلاص، دوست داشتن و مهربانی، احترام، محبت و صداقت موج می زد. رابطه صمیمی و تنگاتنگی با احمد داشتیم. احمد نه تنها فرزند، که سنگ صبور و همه وجودم بود. احمد اهل بگو بخند با نامحرم نبود و حدود را به درستی رعایت می کرد و امکان نداشت با نامحرم صمیمی شود.🌺 نحوه شهادت
بعداز یک راهپیمایی طولانی در منطقه صوامِع دراِدلِب که بسیار حساس و استراژی بود،موردحمله تکفیریان قرار گرفتند.درگیری بسیارشدیدبودودریک لحظه احمد از ناحیه سر وپا به شدت مجروح شده و دراثر شدت جراحت به شهادت رسید😔
#شهيداحمدمشلب
@sardaraneashgh
⏰بــهوقت دلتنگـے😭
مےگفت:
هـر وقت خواسـتید بریـد #مشـهد
و دیدید ڪـه جــور نمے شـه،
بـــه امــام رضـاعلیه السلام بگید ڪـه:
آقـــا امـــــام رضـــــا؟
مےخـــــوام به نیابَت از
خواهرت حضرت معصومه(سلام الله علیها)
بیام حرَمِت
✨جــانخواهرت بطلب . . .
😭#دلــم هواے تــو ڪرده بگو چــه چـــــاره ڪـنم؟
#ماه_رجب
#فضای_مجازی
@sardaraneashgh
✨﷽✨
👌حکایت واقعی و بسیار زیبا
✍، سال ۱۳۶۹ بود. من مسئول پذیرش سازمان بودم. آن موقع سیستم ثبت و دریافت مشخصات به صورت دستی انجام میشد. مانند امروز نبود که همه چیز به صورت اتوماتیک و ماشینی انجام شود. ما چند نفر داشتیم که کارهای اداری مردم را انجام میدادند. معمولاً سرمان خیلی شلوغ بود. یک روز دو خانم میانسال مراجعه کردند. از نوع پوشش آنها مشخص بود که از خانوادههای مذهبی و معتقد بودند. آنها را دعوت کردم که روی صندلی بنشینند و بگویند که چه میخواهند. درخواست آنها کمی عجیب بود. حکمی از یکی از شعبات دادگاه داشتند مبنی بر مجوز نبش قبر جنازه یک خانم که حدود ۲ یا ۳ ماه پیش دفن شده بود. کمی تأمل کردم، با توجه به داشتن دستور قضائی و قانونی، نبش قبر بلامانع بود، ولی از لحاظ انسانی سعی کردم که از این خواسته دست بردارند. اما تلاش من کارگر نشد و آنها اسرار داشتند که این مهم انجام شود و گفتند: پس از پیدا شدن وصیتنامه متوفی و سفارش او مبنی بر اینکه پس از مرگش در وادی الاسلام شهر قم دفن شود، ما میخواهیم بنابر وصیتش این کار انجام شود.
حتی در وصیتنامه نیز اشاره کرده که اگر هم جنازه من دفن شده بود باید نبش قبر شود و جنازه منتقل شود. من با شنیدن این موضوع و اصرار متوفی در زمان حیاتش، متقاعد شدم و کار را پیگیری کردم تا انجام شود. با مسئولین ذیربط هماهنگ کردم. نیروهای واحد دفن در اختیار قرار گرفتند و کارها انجام شود، ولی مهمتر از نبش قبر، فرستادن و انتقال جسد بود به شهر مقدس قم که خود این کار داستانی بود. معمولاً جنازه بعد از چند روز متلاشی میشود، بو میگیرد و شرایط خوبی ندارد. هیچ رانندهای نبود که این کار را قبول کند. با اینکه یکسری از این ماشینهای بنز داشتیم که اتاقک حمل جنازه با قسمت راننده جدا بود، ولی باز هم کسی زیر بار این کار نرفت. در نهایت به ذهنم آمد که از رانندههای یک شرکت خصوصی که گاهی در حمل جنازه به سازمان کمک میکردند استفاده کنم. در بین رانندههای این شرکت یک نفر را میشناختم و ارادت متقابلی بین ما بود. ایشان همیشه به من لطف داشت. خلاصه با وی تماس گرفتم و او قبول کرد که این کار را انجام دهد.
ماشین او یک استیشن معمولی بود و هیچ فاصلهای بین راننده و جنازه نبود. با این حال او قبول کرد و فرستادمش به قطعه مورد نظر و من هم خیالم راحت شد که کار انجام شده است. مشغول رفع و رجوع کارهای دیگر شدم. حدود یک ساعت و یا بیشتر گذشت. تلفنم زنگ زد و دیدم راننده با صدای بلند گریه میکند و میگوید فلانی بیا! خواهش میکنم بیا. من گفتم: گفته بودم که این مورد شرایط عادی ندارد. خودت قبول کردی. گفت: نه اشتباه نکن بیا خودت ببین. من رفتم پائین، کنار آمبولانس، انگار نه انگار که این جنازه بیش از چند ماه است که دفن شده. کفنی سفید و روشن، بوی خوش و معطر از این جنازه بلند بود. همه گریه میکردند. عجیب بود. باورش هم عجیب است. نمیدانم چگونه و با چه حالی دفترم برگشتم. آن دو خانم برای ادامه کارهای اداری آمدند. ناخودآگاه پرسیدم: ایشان کی هستند؟ چه کرده اند؟ شما را به خدا بگوئید. آنها گفتند: هیچ. ایشان هم یک انسان معمولی مثل ما بودند. فقط صبحهای جمعه #زیارت_عاشورای ایشان ترک نمیشد. با #زیارت_عاشورا مأنوس بود. من تعجب نکردم. در این سالها که در سازمان بهشت زهرا (س) مشغول کارم، زیاد شنیده بودم کسانی که با زیارت عاشورا و در یک کلام با #امام_حسین_(ع) سر و سری دارند، متفاوت اند. اصلاً همه چیز آنها تفاوت دارند. خیلی از اینکه همکاری کرده بودم تا وصیتنامه این خانم اجرا شود راضی بودم.
📚بر اساس خاطرهای از کارمند بهشت زهرا
@sardaraneashgh
『💕📸'』
.
•••
مراسمعقدانجامشد.✨
بعدازمراسمآقاعبداللھخواسٺ
تابامنحرفبزند. 'اولینبرخورد
زندگیمشترکمانبود.♡'🌿
قبلازصحبٺازمنخواستتایک
مهربرایشبیاورم.چونروحیه ایشانرامیشناختمازبابشوخی
گفتم:"مهر؟مهربرایچی؟مگرحاج آقاتااینموقعنمازشانرانخوانده اند؟"دیدمحالعجیبیدارد.نگاهی بھمنکردوگفت:"حالاشمایکمهر بیاورید."امامندستبردارنبودم. گفتم:"تانگوییدمهربرایچهمی خواهید،نمیآورم."گفت:"میخواهم
نمازشکر بخوانموازاینکہخداوند چنینهمسریبہمندادهازاو تشکرکنم."دیگرحرفینزدم.رفتم و بادوجانمازبرگشتم.😌🌱
•
[بھ روایٺ همسر شهید عبداللھ میثمی]
.
|📿| #شھیدانہ #سبک_زندگی شهدا
@sardaraneashgh
◾️از خانومش از زیارت رفتن های مصطفی پرسیدم
میگفتن
میرفتیم حرم من ندیدم مصطفی خیلی زیارت نامه یا مفاتیح دستش بگیره
اما مینشستیم رو فرشا روبروی #گنبد_طلای آقا یکجوری خیره میشد به گنبد که نمیشد توصیفش کرد
انگار داره آقا رو می بینه...
همه ی حرفاشو همون موقع ها میزد...
.
◾️♥️ سلام آقای مهربون...
#مقام_معظم_رهبری
@sardaraneashgh
ماجرای انجام تکلیف درسی فرزند رهبر انقلاب بر روی کاغذ پاکت میوه!
«ساداتاعلایی» معلم دبستان علوی تهران:
در مدرسهای که آقای میثم خامنهای فرزند رهبر انقلاب درس میخواندند، معلم از دانشآموزان میخواهد که مقوایی برای درس ریاضی تهیه کنند و این رسمی که در تصویر میبینید را روی آن ترسیم کنند و به مدرسه بیاورند.
ایام جنگ بود و کمبود اقلام؛ مقوا هم به راحتی پیدا نمیشد، لذا آقای خامنهای رئیسجمهور وقت یک پاکت مقوایی که آن زمان به جای کیسه نایلونی برای خرید میوه و اقلام استفاده میشد را باز میکنند و برای انجام رسم به فرزندشان میدهند و این جمله را خطاب به معلم روی آن مقوا مینویسند:
« آقای آموزگار محترم! مقوا نداشتیم، من به میثم و دیگر بچهها گفتهام از این کاغذها که باید دور ریخته میشد استفاده کنند، لطفا مؤاخذه نکنید، بلکه تشویق هم بفرمائید.»
🖇 سید علی خامنهای
#علم_و_تحقیق
#طلبه_در_تراز_انقلاب_اسلامی
@sardaraneashgh
💠 امام زمان آمدنے نیست، آوردنے است
#حضرت_زهرا_س_فرمودند:
💎 امام همچون ڪعبه است ڪه مردم باید به سویش روند، نه آنڪه (منتظر باشند تا) او به سوے آنها بیاید.
📚 بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۵۳
#سه شنبه های امام زمانی
@sardaraneashgh
#شهید_مصطفی_چمران:
اگر #امام_زمان(عج) #غیبت کرده است، این غیبت ماست نه غیبت او...این ما هستیم که چشمان خود را بستهایم.این ما هستیم که آمادگی نداریم
اللهم عجل لولیک الفرج
@sardaraneashgh
🌱 برترین فرمانده🌱
🔸آمریکاییها کسی را که سرشناسترين و قویترین فرمانده مبارزه با تروریسم بود [ترورکردند]! شهید #حاج_قاسم سلیمانی به معنا واقعی کلمه، قویترین فرمانده مبارزه با تروریسم در این منطقه است.
۱۳۹۸/۱۰/۲۷
« مقام معظم رهبری»
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید ما کجای این ماجرا هستیم....
چقدر درک میکنیم 😭
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#شهدا نگاهی
@sardaraneashgh
✍ "هر وقت خواستید از روبروی گلزار شهدا رد شوید، از همانجا و از توی ماشین دستی بلند کنید و برایم فقط یک بوق بزنید، همین! من آن بوق را بجای فاتحه از شما قبول میکنم"
🔺وصیتنامه شهید محمود صدیقیراد با اختلاف سادهترین، صادقانهترین و صمیمانهترین وصیتنامه شهید است...
#عند_ربهم_یرزقون
💬 حاج حیدر
@sardaraneashgh
#نماز_اول_وقت
#آیت_الله_بهجت قبل از اینکه مرجع تقلید بشن سیرو سلوک داشتن و میفرمودن من از جوونیام هر چشمی که وجود آقا امام زمان عج رو دیده باشه میشناختم اولین بار این اتفاق برام توی کاظمین افتاد یه جوونی رو دیدم از چشماش فهمیدم این آقا رو دیده انقدر پرس و جو کردم که اعتراف کرد رازش #نماز_اول_وقت بود حالا هِی بگید ما چرا #امام_زمان رو نمیبینیم.
@sardaraneashgh
✨توی جزیره مجنون جنوبی رفتم توی سنگر کوچکی بود. شهید زینالدین بود، شهید باکری بود. شهید کاظمی بود. آن روز برادر مهدی شهید شده بود. حمید جامانده بود.
✨من هیچ حس نکردم. یک جوان رعنایی بود. هیچ حس نکردم، هیچ آثاری از غم در چهره او ندیدم. وقتی میخواستند جنازه برادر او را بیاورند نگذاشت، گفت اگر دیگران را توانستید بیاورید جنازه برادر من را بیاورید. این آنوقت فرمانده گردان تو دفتر خودش این جمله را نوشته بود:« ای برادر عرب که تو به دنبال من میگردی و من به دنبال تو. قسم به خدا اگر شهیدم کنی، شفاعتت میکنم.»
✨من برای آیتالله مشکینی(رض) خواندم، از خود بیخود شد. وقتی آن جوان به این مرد عارف مراجعه کرد و گفت من بعضی وقتها که نماز میخوانیم لباسمان خونی است، حکم این چیست؟ آیت الله مشکینی (رض) متأثر شد، گفت به خدا حاضرم همه نمازهایم را بدهم این نمازی که تو به آن مشکوک هستی بگیرم.
#مرد_ميدان
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
@sardaraneashgh
✨جواد خودش میدانست که قرار است به شهادت برسد و در تماس تلفنی که در آخرین سفر خود به سوریه بین ما و او برقرار شد گفته بود که این سفر آخر من است.
✨قبل از آخرین سفری که جواد به سوریه داشت به بهشت رضا رفتیم و جواد قبری را دید و گفت دوست دارم در همین قبر به خاک سپرده شود، چراکه مادر راحتتر میتواند بر سر قبر من حاضر شود.
✨قرار بود شهیدی را در همان قبر به خاک بسپارند؛ اما با توجه به اینکه این شهید تبعه افغانستان بود و هنوز به درستی شناسایی نشده بود هنوز به خاک سپرده نشده بود و همین که جواد به شهادت رسید در همین قبر به خاکش سپردیم.
✍راوی: برادر شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_جواد_محمدی_منفرد
#بهشت_نشین
@sardaraneashgh
نشستهاند توی هواپیما...
دمغ و ناراحت.
چقدر دلشان میخواست حاجی را دور ضریحامامرضا طواف بدهند.
اما نشد!
تمام صحنها غلغله بود.
انگار همهٔ مشهد آمده بودند برای استقبال
وقت داشت میگذشت و پیکرها باید میرسیدند تهران.
همه آماده پرواز بودند که خلبان گفت:
آقایون هواپیما یه مشکلی پیدا کرده دو سه ساعت طول میکشه تا راه بیوفتیم.
چه بهتر از این!؟
برمیگردند حرم سر فرصت دور ضریح را خلوت میکنند برای طواف.
نمیدانم شاید خود حاجقاسم نخواسته بود بیطواف دور امامهشتم بدن پارهپارهاش را بگذارند در دل خاک...
راوی:همرزم شهید
@sardaraneashgh
▪️ ۱۸ رجب سالروز وفات ابراهیم فرزند خردسال و محبوب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم (۱۰ ه.ق.).
👈 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داراى دو پسر به نام هاى عبدالله و قاسم، معروف به طیب و طاهر و چهار دختر به نام هاى زینب، رقیه، ام کلثوم و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود که همگى از خدیجه کبرى (سلام الله علیها) بودند و در مکه معظمه دیده به جهان گشوده بودند.
پیامبر اسلام از همسران دیگر، فرزندى نداشت مگر از ماریه قبطیه که در سال هشتم قمرى، فرزندى پسر براى آن حضرت به ارمغان آورد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نام مولود خویش را ابراهیم گذاشت و وى را بسیار دوست مى داشت.
این کودک خردسال و محبوب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، عمر چندانى نکرد و در کمتر از ۲ سال بیمار شد و در روز ۱۸ رجب سال دهم هجری قمرى بدرود حیات گفت.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مرگ وى، بسیار اندوهگین شد.
امیرمؤمنان على بن ابى طالب (علیه السلام) به دستور رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بدن ابراهیم را غسل داد و کفن نمود. آن گاه گروهى از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، جنازه ابراهیم را تشییع کردند و در قبرستان بقیع به خاک سپردند.
@sardaraneashgh