eitaa logo
شهید جمهور
172 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 👌حکایت واقعی و بسیار زیبا ✍، سال ۱۳۶۹ بود. من مسئول پذیرش سازمان بودم. آن موقع سیستم ثبت و دریافت مشخصات به صورت دستی انجام می‌شد. مانند امروز نبود که همه چیز به صورت اتوماتیک و ماشینی انجام شود. ما چند نفر داشتیم که کار‌های اداری مردم را انجام می‌دادند. معمولاً سرمان خیلی شلوغ بود. یک روز دو خانم میانسال مراجعه کردند. از نوع پوشش آن‌ها مشخص بود که از خانواده‌های مذهبی و معتقد بودند. آنها را دعوت کردم که روی صندلی بنشینند و بگویند که چه می‌خواهند. درخواست آن‌ها کمی عجیب بود. حکمی از یکی از شعبات دادگاه داشتند مبنی بر مجوز نبش قبر جنازه یک خانم که حدود ۲ یا ۳ ماه پیش دفن شده بود. کمی تأمل کردم، با توجه به داشتن دستور قضائی و قانونی، نبش قبر بلامانع بود، ولی از لحاظ انسانی سعی کردم که از این خواسته دست بردارند. اما تلاش من کارگر نشد و آن‌ها اسرار داشتند که این مهم انجام شود و گفتند: پس از پیدا شدن وصیتنامه متوفی و سفارش او مبنی بر اینکه پس از مرگش در وادی الاسلام شهر قم دفن شود، ما می‌خواهیم بنابر وصیتش این کار انجام شود. حتی در وصیتنامه نیز اشاره کرده که اگر هم جنازه من دفن شده بود باید نبش قبر شود و جنازه منتقل شود. من با شنیدن این موضوع و اصرار متوفی در زمان حیاتش، متقاعد شدم و کار را پیگیری کردم تا انجام شود. با مسئولین ذیربط هماهنگ کردم. نیرو‌های واحد دفن در اختیار قرار گرفتند و کار‌ها انجام شود، ولی مهمتر از نبش قبر، فرستادن و انتقال جسد بود به شهر مقدس قم که خود این کار داستانی بود. معمولاً جنازه بعد از چند روز متلاشی می‌شود، بو می‌گیرد و شرایط خوبی ندارد. هیچ راننده‌ای نبود که این کار را قبول کند. با اینکه یکسری از این ماشین‌های بنز داشتیم که اتاقک حمل جنازه با قسمت راننده جدا بود، ولی باز هم کسی زیر بار این کار نرفت. در نهایت به ذهنم آمد که از راننده‌های یک شرکت خصوصی که گاهی در حمل جنازه به سازمان کمک می‌کردند استفاده کنم. در بین راننده‌های این شرکت یک نفر را می‌شناختم و ارادت متقابلی بین ما بود. ایشان همیشه به من لطف داشت. خلاصه با وی تماس گرفتم و او قبول کرد که این کار را انجام دهد. ماشین او یک استیشن معمولی بود و هیچ فاصله‌ای بین راننده و جنازه نبود. با این حال او قبول کرد و فرستادمش به قطعه مورد نظر و من هم خیالم راحت شد که کار انجام شده است. مشغول رفع و رجوع کار‌های دیگر شدم. حدود یک ساعت و یا بیشتر گذشت. تلفنم زنگ زد و دیدم راننده با صدای بلند گریه می‌کند و می‌گوید فلانی بیا! خواهش می‌کنم بیا. من گفتم: گفته بودم که این مورد شرایط عادی ندارد. خودت قبول کردی. گفت: نه اشتباه نکن بیا خودت ببین. من رفتم پائین، کنار آمبولانس، انگار نه انگار که این جنازه بیش از چند ماه است که دفن شده. کفنی سفید و روشن، بوی خوش و معطر از این جنازه بلند بود. همه گریه می‌کردند. عجیب بود. باورش هم عجیب است. نمی‌دانم چگونه و با چه حالی دفترم برگشتم. آن دو خانم برای ادامه کار‌های اداری آمدند. ناخودآگاه پرسیدم: ایشان کی هستند؟ چه کرده اند؟ شما را به خدا بگوئید. آن‌ها گفتند: هیچ. ایشان هم یک انسان معمولی مثل ما بودند. فقط صبح‌های جمعه ایشان ترک نمی‌شد. با مأنوس بود. من تعجب نکردم. در این سال‌ها که در سازمان بهشت زهرا (س) مشغول کارم، زیاد شنیده بودم کسانی که با زیارت عاشورا و در یک کلام با (ع) سر و سری دارند، متفاوت اند. اصلاً همه چیز آن‌ها تفاوت دارند. خیلی از اینکه همکاری کرده بودم تا وصیتنامه این خانم اجرا شود راضی بودم. 📚بر اساس خاطره‌ای از کارمند بهشت زهرا @sardaraneashgh
『💕📸'』‌ . ••• مراسم‌عقدانجام‌شد.✨ بعدازمراسم‌آقاعبداللھ‌خواسٺ ‌تابامن‌حرف‌بزند. 'اولین‌برخورد زندگی‌مشترکمان‌بود.♡'🌿 قبل‌ازصحبٺ‌ازمن‌خواست‌تایک ‌مهربرایش‌بیاورم.چون‌روحیه ایشان‌رامیشناختم‌ازباب‌شوخی‌ گفتم:"مهر؟مهربرای‌چی؟مگرحاج آقاتااین‌موقع‌نمازشان‌رانخوانده اند؟"دیدم‌حال‌عجیبی‌دارد.نگاهی بھ‌من‌کردوگفت:"حالاشمایک‌مهر بیاورید."امامن‌دست‌بردارنبودم. گفتم:"تانگوییدمهربرای‌چه‌می خواهید،نمیآورم."گفت:"میخواهم‌ نمازشکر بخوانم‌وازاینکہ‌خداوند چنین‌همسری‌بہ‌من‌داده‌ازاو تشکرکنم."دیگرحرفی‌نزدم.رفتم و بادوجانمازبرگشتم.😌🌱 • [بھ‌ روایٺ‌ همسر شهید عبداللھ‌ میثمی] . |📿| #شھیدانہ #سبک_زندگی شهدا @sardaraneashgh
‍ ◾️از خانومش از زیارت رفتن های مصطفی پرسیدم میگفتن میرفتیم حرم من ندیدم مصطفی خیلی زیارت نامه یا مفاتیح دستش بگیره اما مینشستیم رو فرشا روبروی آقا یکجوری خیره میشد به گنبد که نمیشد توصیفش کرد انگار داره آقا رو می بینه... همه ی حرفاشو همون موقع ها میزد... . ◾️♥️ سلام آقای مهربون... @sardaraneashgh
ماجرای انجام تکلیف درسی فرزند رهبر انقلاب بر روی کاغذ پاکت میوه! «سادات‌اعلایی» معلم دبستان علوی تهران: در مدرسه‌ای که آقای میثم خامنه‌ای فرزند رهبر انقلاب درس می‌خواندند، معلم از دانش‌آموزان می‌خواهد که مقوایی برای درس ریاضی تهیه کنند و این رسمی که در تصویر می‌بینید را روی آن ترسیم کنند و به مدرسه بیاورند. ایام جنگ بود و کمبود اقلام؛ مقوا هم به راحتی پیدا نمی‌شد، لذا آقای خامنه‌ای رئیس‌‌جمهور وقت یک پاکت مقوایی که آن زمان به جای کیسه نایلونی برای خرید میوه و اقلام استفاده می‌شد را باز می‌کنند و برای انجام رسم به فرزندشان می‌دهند و این جمله را خطاب به معلم روی آن مقوا می‌نویسند: « آقای آموزگار محترم! مقوا نداشتیم، من به میثم و دیگر بچه‌ها گفته‌‌ام از این کاغذها که باید دور ریخته میشد استفاده کنند، لطفا مؤاخذه نکنید، بلکه تشویق هم بفرمائید.» 🖇 سید علی خامنه‌ای @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 امام زمان آمدنے نیست، آوردنے است : 💎 امام همچون ڪعبه است ڪه مردم باید به سویش روند، نه آنڪه (منتظر باشند تا) او به سوے آنها بیاید. 📚 بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۵۳ شنبه های امام زمانی @sardaraneashgh
: اگر (عج) کرده است، این غیبت ماست نه غیبت او...این ما هستیم که چشمان خود را بسته‌ایم.این ما هستیم که آمادگی نداریم اللهم عجل لولیک الفرج @sardaraneashgh
🌱 برترین فرمانده🌱 🔸آمریکایی‌ها کسی را که سرشناس‌ترين و قوی‌ترین فرمانده مبارزه با تروریسم بود [ترورکردند]! شهید سلیمانی به معنا واقعی کلمه، قوی‌ترین فرمانده مبارزه با تروریسم در این منطقه است. ۱۳۹۸/۱۰/۲۷ « مقام معظم رهبری» @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید ما کجای این ماجرا هستیم.... چقدر درک میکنیم 😭 ‌‌‌‌‌‌🌷🌷🌷🌷🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نگاهی @sardaraneashgh
✍ "هر وقت خواستید از روبروی گلزار شهدا رد شوید، از همانجا و از توی ماشین دستی بلند کنید و برایم فقط یک بوق بزنید، همین! من آن بوق را بجای فاتحه از شما قبول می‌کنم" 🔺وصیت‌نامه شهید محمود صدیقی‌راد با اختلاف ساده‌ترین، صادقانه‌ترین و صمیمانه‌ترین وصیت‌نامه شهید است... 💬 حاج حیدر @sardaraneashgh
قبل از اینکه مرجع تقلید بشن سیرو سلوک داشتن و میفرمودن من از جوونیام هر چشمی که وجود آقا امام زمان عج رو دیده باشه میشناختم اولین بار این اتفاق برام توی کاظمین افتاد یه جوونی رو دیدم از چشماش فهمیدم این آقا رو دیده انقدر پرس و جو کردم که اعتراف کرد رازش بود حالا هِی بگید ما چرا رو نمیبینیم. @sardaraneashgh
✨توی جزیره مجنون جنوبی رفتم توی سنگر کوچکی بود. شهید زین‌الدین بود، شهید باکری بود. شهید کاظمی بود. آن روز برادر مهدی شهید شده بود. حمید جامانده بود. ✨من هیچ حس نکردم. یک جوان رعنایی بود. هیچ حس نکردم، هیچ آثاری از غم در چهره او ندیدم. وقتی می‌خواستند جنازه برادر او را بیاورند نگذاشت، گفت اگر دیگران را توانستید بیاورید جنازه برادر من را بیاورید. این آن‌وقت فرمانده گردان تو دفتر خودش این جمله را نوشته بود:« ای برادر عرب که تو به دنبال من می‌گردی و من به دنبال تو. قسم به خدا اگر شهیدم کنی، شفاعتت می‌کنم.» ✨من برای آیت‌الله مشکینی(رض) خواندم، از خود بی‌خود شد. وقتی آن جوان به این مرد عارف مراجعه کرد و گفت من بعضی وقت‌ها که نماز می‌خوانیم لباسمان خونی است، حکم این چیست؟ آیت الله مشکینی (رض) متأثر شد، گفت به خدا حاضرم همه نمازهایم را بدهم این نمازی که تو به آن مشکوک هستی بگیرم. @sardaraneashgh
✨جواد خودش می‌دانست که قرار است به شهادت برسد و در تماس تلفنی که در آخرین سفر خود به سوریه بین ما و او برقرار شد گفته بود که این سفر آخر من است. ✨قبل از آخرین سفری که جواد به سوریه داشت به بهشت رضا رفتیم و جواد قبری را دید و گفت دوست دارم در همین قبر به خاک سپرده شود، چراکه مادر راحت‌تر می‌تواند بر سر قبر من حاضر شود. ✨قرار بود شهیدی را در همان قبر به خاک بسپارند؛ اما با توجه به این‌که این شهید تبعه افغانستان بود و هنوز به درستی شناسایی نشده بود هنوز به خاک سپرده نشده بود و همین که جواد به شهادت رسید در همین قبر به خاکش سپردیم. ✍راوی: برادر شهید @sardaraneashgh
نشسته‌اند توی هواپیما... دمغ و ناراحت. چقدر دلشان میخواست حاجی را دور ضریح‌امام‌رضا طواف بدهند. اما نشد! تمام صحن‌ها غلغله بود. انگار همهٔ مشهد آمده بودند برای استقبال وقت داشت میگذشت و پیکرها باید میرسیدند تهران. همه آماده پرواز بودند که خلبان‌ گفت: آقایون هواپیما یه مشکلی پیدا کرده دو سه ساعت طول میکشه تا راه بیوفتیم. چه بهتر از این!؟ برمی‌گردند حرم سر فرصت دور ضریح را خلوت می‌کنند برای طواف. نمی‌دانم شاید خود حاج‌قاسم نخواسته بود بی‌طواف دور امام‌هشتم بدن پاره‌پاره‌اش را بگذارند در دل خاک... راوی:هم‌رزم شهید @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️ ۱۸ رجب سالروز وفات ابراهیم فرزند خردسال و محبوب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم (۱۰ ه.ق.). 👈 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داراى دو پسر به نام هاى عبدالله و قاسم، معروف به طیب و طاهر و چهار دختر به نام هاى زینب، رقیه، ام کلثوم و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود که همگى از خدیجه کبرى (سلام الله علیها) بودند و در مکه معظمه دیده به جهان گشوده بودند. پیامبر اسلام از همسران دیگر، فرزندى نداشت مگر از ماریه قبطیه که در سال هشتم قمرى، فرزندى پسر براى آن حضرت به ارمغان آورد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نام مولود خویش را ابراهیم گذاشت و وى را بسیار دوست مى داشت. این کودک خردسال و محبوب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، عمر چندانى نکرد و در کمتر از ۲ سال بیمار شد و در روز ۱۸ رجب سال دهم هجری قمرى بدرود حیات گفت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مرگ وى، بسیار اندوهگین شد. امیرمؤمنان على بن ابى طالب (علیه السلام) به دستور رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بدن ابراهیم را غسل داد و کفن نمود. آن گاه گروهى از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، جنازه ابراهیم را تشییع کردند و در قبرستان بقیع به خاک سپردند. @sardaraneashgh
. 🌷روایتِ اول: *مادرِ 💓 دانشجوی پزشکی بود و تک پسر خانواده. رفت جبهه و شد چون توی معرکه ی جنگ شهید شده بود ، نیازی به غسل و کفن نداشت و با همون لباس خونی دفنش کردند وقتی شهید رو گذاشتند توی قبر ، مادرش گفت : خودم می خوام برم توی قبر و برای بچه ام تلقین انجام بدم مادر وارد قبر شد. تا دستاش رو گذاشت روی سینه ی پسرش ، دید سینه اش پر از خون لخته شده است😭 مادر میگه: اون لحظه گرفت. سرم رو آوردم بالا تا به خاطر این درد داد بزنم اما یهو چشمم خورد به پدر و مادرها ، و جوونایی که بالای قبر ایستاده بودند... با خودم گفتم: اگه من الان از غصه داد بزنم، دلِ پدر و مادرها خالی بشه و بچه هاشون رو نفرستن جبهه ، یا اگه داد بزنم و این جوونا بترسن و دیگه نرن جبهه از اسلام دفاع کنن ، فردای قیامت جواب این گناه رو چی بدم...😢 رو فرو خوردم . سرم رو بردم کنار گوش پسرِ شهیدم و آروم گفتم: عزیزم برو! فقط سلام منو به (س) برسون ...😔 زینب(س) خودش مادر شهیده ، می دونه من چی کشیدم... . 🌷روایت دوم: *مادرِ 💓شب بود که اومد خونه . بهم گفت: مادر برا خداحافظی اومدم ... اون شب برا پسرم درست کرده بودم. غلامحسین اومد سر سفره نشست و شروع کرد به خوردن. اما دیدم توی فکره ... علت رو که پرسیدم گفت: مادر! امشب من پیش شما ماهی می خورم ، فردا ماهی ها منو می خورن ...😢 پسرم رفت و فردا توی خلیج فارس به دست آمریکایی ها شهید شد و هنوز جنازه اش برنگشته...😭 مادر شهید می‌گفت: از شهادت پسرم سی و چند سال می گذره و من از اون موقع به الان، لب به ماهی نزدم... . + پی نوشت: برای ام البنین های کشورمون دعا کنیم @sardaraneashgh
💠 به این دلیل امام در پیام حجشان فرمودند: ای نشستگان در مقابل خانه خدابه ایستادگان در مقابل دشمنان خدا دعا کنید. ببین جنگ چقدر عظمت دارد. 💠 این‌ها بودند این قله‌ها. این است اطمینان می‌دهد از راه جنگ و از حق جنگ و حقیقت جنگ. @sardaraneashgh
📜 شهید مهدی زین الدین🌹 ✅ راه هایی برای نزدیک شدن به شهادت... 1️⃣ نگاه به نامحرم نکن ؛ زیرا هر نگاه به نامحرم ، شهادت را ۶ ماه به عقب می اندازد... 2️⃣ سعی کن دعای توسل ات هرگز ترک نشود... 3️⃣ هرگز نگذار نام تو مشهور شود ؛ زیرا انسان فقط یک بار مشهور خواهد شد ، اگر در دنیا مشهور شوی ، در آخرت مشهور نخواهی شد... 4️⃣ هیچ وقت سر پدر و مادرتان بلند صحبت نکن... 5️⃣ پشت سر رفیق‌تان غیبت نکنید... 6️⃣ نماز اول وقت تان ترک نشود... 🌤اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷شھادت‌🌷🌷🌷 اجر‌کسانےاست‌که. ‌درزندگےخودمدام‌درحال‌درگیری‌با نفس‌اندوزمانےکه‌نفس‌سرکش‌خودرا رام‌نمودندخداوندبه‌نزد‌این‌ 🌷🌷🌷جھاداکبر🌷🌷🌷 شھادت‌راروزی‌آنھا‌خواهدکرد..:)♥️ 🌱 التماس دعا وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
💬 رفیق! امروز که جنگِ فکرها و عقل‌هاست، جنگِ دل‌هاست، نمیشه تو بدونِ معرفت و بصیرت، بدونِ یه دل پاک، بدون وضو پشت کامپیوتر بشینی و اون گوشه‌ی دنیا، توی یه خونه‌ای، توی یه اتاقی، دل یه جوون رو ببری! نمیشه تو بدون وضو پشت دستگاه بشینی و اثر وضعی داشته باشی؛ حداقل، اثرش کمه. نمیشه که حواست پرت باشه و بخوای حواس دیگران رو جمع کنی. مگه میشه؟ بخدا نمیشه! @sardaraneashgh