eitaa logo
شهید جمهور
162 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
✨جنگاور بود، چترباز بود، دوره‌هایی که یک رنجر باید ببیند را گذرانده بود، کلاه‌سبز بود. از خیلی سال قبل‌تر مسوول حوزه بسیج و مسوول آموزش ناصحین شد و همیشه خودش را سرباز رهبر می‌‎دانست. ✨قبلا یکبار به عراق رفته بود، اما آن موقع ماموریتش طولانی نبود. محسن درست است که پسرم بود، اما پشت و پناهم بود، روزی هم که آمد و گفت می‌خواهد به سوریه برود می‌دانستم این راه، شهادت دارد، خودم هم در دوران دفاع مقدس جبهه بودم، می‌دانستم شرایط جنگ چگونه است. البته این را هم قبول داشتم که شهادت نصیب هر کسی نمی‌شود و این‌هایی که امروز می‌بینید شهید شده‌اند، برگزیده هستند. ✨محسن خیلی دوست داشت حضرت آقا را از نزدیک ببیند و حتی در وصیتنامه‌اش هم نوشته بود که آرزو دارم آقا دست مبارکشان را روی سرم بکشند که قسمت نشد و البته آقا بعد از شهادتش سر مزار محسن آمد و چند دقیقه‌ای ایستادند. ✍ راوی: پدر شهید @sardaraneashgh
🕊دعا کن من «هزار و دوازدهمی» باشم🕊 ✍«سردار سلیمانی دو بار به من پیغام داد که: "اگر شهید شدم، مرا کنار شهید محمد حسین‌ یوسف‌ الهی به خاک بسپارید. " یک‌بار هم که با هم در گلزار شهدا بودیم، رفتیم بالای سر مزار شهید یوسف الهی. آنجا گفتم: شما به دوستان گفته‌بودید حتماً باید کنار شهید یوسف الهی دفن شوید... حاج قاسم اینطور تصور کرد که من می‌خواهم چیزی بگویم با این مضمون که اینجا کنار این شهید، جا نیست و فضا کم است. به همین خاطر در میان صحبت من، گفت:"لااقل همین نزدیکی‌ها... "، اما عاقبت، همانی شد که می‌خواست؛ پیکرش بعد از آن ترور ناجوانمردانه آنقدر کوچک شده‌بود که در همان فضای کوچک، جا شد... خیلی‌ها گفتند: اینجا، فضا کم است، پیکر سردار را ببریم وسط گلزار و زیر محوطه گنبدی‌شکل گلزار دفنش کنیم. اما خانواده سردار گفتند: "نه. هرکجا خود حاج قاسم گفته، همان‌جا دفنش کنید. "» مرغ ذهن سردار حسنی یک‌دفعه می‌پرد به ۱۱ ماه قبل و درست در وسط گلزار شهدای کرمان می‌نشیند. سردار سری به حسرت تکان می‌دهد و می‌گوید: «مادر خانم سردار به رحمت خدا رفته‌بود و به همین خاطر شب عید نوروز امسال به کرمان آمده‌بود. آن شب در گلزار شهدا دیدمش. محافظان و اطرافیان گوشه‌­ای ایستاده­ بودند و حاج‌قاسم تنها بالای سر مزار شهدا خلوت کرده‌بود و گریه می‌کرد. از پشت‌سر شناختمش. رفتم و بعد از احوالپرسی، شروع کردیم به قدم‌زدن در گلزار و صحبت کردن. در میان صحبت‌ها، گفتم: این گلزار، هزار و یازده شهید دارد... حاج قاسم گفت: "دعا کن من، هزار و دوازدهمی‌اش باشم... " و همین‌طور شد.» @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | اشاره قرآنی حاج قاسم به آیه وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای شنیده نشده بیماری و درگذشت پسر سردار سلیمانی و ماموریت حاج قاسم برای آزادی گروگان‌های ایرانی در افغانستان 🔺️حاج قاسم پسرش بیمار شده بود و باید بین موندن در کنار فرزند و ماموریت و کار برای انقلاب یکی رو انتخاب می‌کرد؛ ماموریت رو انتخاب کرد و رفت گروگان‌های ایرانی رو از دل افغانستان آزاد کرد و برگشت، اما فرزندش بر اثر بیماری فوت کرده بود... @sardaraneashgh
⭕️ وقتی این عکسش در جلد مجله پاسدار اسلام را دید همه مجله های موجود را خرید تا کسی عکسش را نبیند! از دوستی شنیدم که؛ در روستای آسیابک در کتاب فروشی اسلامی من و شهید غلامرضا احمدیان آنجا کمک می‌کردیم که مجله‌ پاسدار اسلام برای فروش به دست ما رسید. رحیم به کتاب‌فروشی آمده بود که با دیدن تصویر خودش روی مجله تعجب کرد!! از ما پرسید چند تا از این مجله فروخته‌اید؟ گفتیم سه، چهار جلد گفت: دیگر نفروشید من همه‌اش را می‌خرم همه را خرید و با خود برد. او نمی‌خواست در یک محیط کوچک همه متوجه عکس او بر روی جلد یکی از پر تیراژترین مجلات آن دوره شوند. شهید اخوان می‌گفت: کار باید برای رضای خدا باشد اگر از من می‌پرسیدند اجازه نمی‌دادم چاپ کنند. این اخلاص شهید عزیز رحیم اخوان از بنیانگذاران سپاه قم  است که در دوم فروردین سال 1361 در عملیات فتح‌المبین به اسارت عراقی‌ها درآمد و براثر شکنجه‌ی مزدوران بعثی به شهادت رسید.
 یادش گرامی و راهش پر رهرو باد. 
التماس دعای شهادت🌹 ` @sardaraneashgh
... عشق و محبتش به جا ، حساسیت‌های کاری‌اش هم به جا بود. مواقعی‌ که من و نغمه ... براے‌ِ اقامت‌طولانی به سوریه می‌رفتیم ، از گرفتنِ محل اسکان تا تردد ماشین را مراقبت می کرد که از هزینه‌ی شخصیِ خودش پرداخت کند ... می گفت : باید مراقب باشیم «بیت المال» ، «مال البیت» نشه. در وصیت و حرفهای آخرش هم گفت: مقداری از حقوقم رو به اداره برگردون، شاید جایی حواسم نبوده خرجی کردم که شخصی بوده ، یا زمانی را پُر کردم که کار اداری نبوده .... ✍🏻 راوی : همسر شهید 📚 منبع : کتاب جاده سرخ 🌷 @sardaraneashgh
دلم آشفتــه و غم بی امان است که غم از دوری صاحب زمان است سه شنبه شور و حالم فرق دارد دلم مهمــــان صحن جمکران است اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الفرج❤️ @sardaraneashgh
📸 تصویری از حضور شهید حاج قاسم سلیمانی در منزل شهید مدافع حرم حسین رضایی @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا