انگشت و انگشتری که دست داعشیها افتاد
انگشتر پسرم کمی به انگشتش تنگ شده بود؛ به او گفتم: تو در سن رشد هستی و یک وقت به انگشتت تنگ میشود و خطرناک است.
سید اسحاق گفت: مامان! من به ۲۴ سالگی نمیرسم و انگشت و انگشترم را میبَرَند.
او ۳۱ فروردین ۹۴ در عملیات آزادسازی منطقه بصریالحریر درعا در سوریه به شهادت رسید و پیکر مطهرش بعد از یک سال به آغوش مادر بازگشت؛ پیکری که نه سر بر آن بود، نه دست و نه پایی.
#شهید_سیداسحاق_موسوی
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️اهمیت صبر و سکوت
🎙 آیت الله #فاطمی_نیا
@sardaraneashgh
#کلام_شهید
شهید کاظمی:اگر انسان از واقعیت خودش،ما از واقعیت خودمان دور شدیم برایمان دنیا سخت و تنگ و تاریک خواهد شد.
شهید احمد کاظمی 🌷
یادش گرامی وراهش پررهرو
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
🔻انتخابات در کلام شهدا
✍🏼 همیشه در صحنه باشید و پا به پای مردم صحنه ها را پر رنگ نگه دارید و در انتخابات فعالانه شرکت کنید و مواظب دشمنان داخلی و خارجی باشید
#شهید قدم علی عابدینی🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
@sardaraneashgh
بچـهها رو با شوخی بیـدار میکرد
تا نمـازشب بخونن
مثلا یکـی رو بیـدار میکرد و میگفت:
« بابا پاشو من میخوام نمازشب بخونم، هیچکس نیست نگامکنه! »
یا میگفت: پاشو جونمن ، اسم سه چهـار تا مؤمن رو بگو ، تو قنوت نماز شبم کم آوردم! »
#شهیدمسعوداحمدیان
#یاد_شهدا_صلوات
@sardaraneashgh
حاجقاسم سرزده آمد به جلسهی قرآن روستا.
مثل بقیه نشست یک گوشه و شروع کرد به خواندن ؛ از حفظ.
با تعجب پرسیدم: شما با این همه مشغله
چه طور فرصت حفظ قرآن داشتید؟ گفت: در ماموریتها ، فاصلهی بین شهرها را عقب ماشین مینشینم و قرآن میخوانم.
#حاج_قاسم
@sardaraneashgh
⭕️ انجام وظیفه در ایام انتخابات پاداش صدها سال عبادت است
🔻صدها هزار جوان پاك و مخلص فدا شدند تا این انقلاب به ثمر نشست؛ خدای متعال نیز با عطا كردن نعمت وجود امام خمینی رحمت الله علیه و جانشین شایستهاش ، نعمت را بر ما تمام كرد و امروز این انقلاب در موقعیت حساسی قرار گرفته است.
🔻 شناسایی و انجام وظیفه در روزهای باقی مانده تا انتخابات، می تواند ارزشی بیش از صدها سال عبادت داشته باشد و در مقابل، كوتاهی و اشتباه در این امر ممكن است عقوبتی بیش از گناه صدها سال داشته باشد. لذا باید ارزش و اهمیت هر ساعت و لحظة این روزها را در چنین موقعیت خطیری بدانیم و در انجام وظیفه كوتاهی نكنیم.
#علامه_مصباح_یزدیرضواناللهعلیه
#مشارکت_حداکثری
#انتخابات ۱۴۰۰
@sardaraneashgh
🔻انتخابات در کلام شهدا
✍🏼 همیشه در صحنه باشید و پا به پای مردم صحنه ها را پر رنگ نگه دارید و در انتخابات فعالانه شرکت کنید و مواظب دشمنان داخلی و خارجی باشید
#شهید قدم علی عابدینی🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
@sardaraneashgh
شهادت یک لباس تکسایز است.
هر وقت و هر زمان اندازهات را به لباس شهادت رساندی،
هر جا که باشی با شهادت از دنیا میروی🌸
#حاج_قاسم
@sardaraneashgh
🌺پیام مـهــم آیتالله رئیسی
خطاب به جـوانـان:
ویژه نشر
#انتخاب_درست_کار_درست
#مشارکت_حداکثری
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
#روایتگری
شهدا حاجت میدهند حتی حاجت غریبه هارو !
روایت #حاج_حسین_کاجی از نظرشهدا به زن سنی در عراق
@sardaraneashgh
🌷نحوه شهادت شهید همت
سوار بر موتورهایمان به راه افتادیم. حاج همت و میرافضلی جلو میرفتند و من پشت سرشان. دوسه متری باهم فاصله داشتیم. جایی که حاجی میخواست برود پایین جاده بود.
برای رفتن به آنجا باید از پایین پد میرفتیم روی جاده. این کار باعث میشد شتاب موتور کم شود. عراقیها هم روی آن نقطه دید کامل داشتند و درست به موازات نقطه مرکزی پد، تانکی را مستقر کرده بودند و هروقت ماشینی یا موتوری از آنجا رد میشد، تیر مستقیم شلیک میکردند. موتور حاج همت کشید بالا تا برود روی پد، من که پشت سر آنها بودم، گفتم :"حاجی، اینجا رو گاز بده". حاجی گاز را بست به موتور که در یک آن گلولهای شلیک و منفجر شد. دود غلیظی بین من و موتور حاج همت ایجاد شده بود. گیج و منگ به گوشهای پرتاب شدم.
موتوری را دیدم که در سمت چپ جاده افتاده و دو جنازه هم روی زمین بود. به سمت جنازه ها رفتم، اولی را که با صورت روی زمین افتاده بود، برگرداندم، تمام بدنش سالم بود، فقط صورت نداشت و دست چپ؛ موج انفجار صورتش را برده بود.
اصلاً قابل شناسایی نبود. به سراغ دومی رفتم، نمیتوانستم باور کنم میرافضلی بود. عرق سردی روی پیشانی ام نشست..
📖 «برای خدا مخلص بودن»
@sardaraneashgh
🌷شهدا را یاد کنیم تا آنها نیز در نزد ارباب از ما یاد کنند...
احمدعلی نیری، ساکن محله مولوی تهران بود. او توفیق شاگردی حضرت آیت الله حق شناس را پیدا کرد. در نوجوانی در نتیجه مراقبت از اعمال، به درجاتی رسید که توصیف شدنی نیست! او در سال ۱۳۶۴ به شهادت رسید.
آیت الله حق شناس می فرمود: آقا بگردید در تهران و ببینید مانند شهید نیری پیدا می شود؟!
✅این جوان ۱۹ ساله در نتیجه دوری از یک عمل حرام و مراقبت دائم، چشمانش به حقایق هستی گشوده شد و راهنمای مشتاقان کوی دوست گردید. نامه ها و نصایح ایشان واقعا اثرگذار بوده و هست. او آنچه تجربه گران نزدیک به مرگ در آن لحظات دیده اند را مرتب می دید و...
📙کتاب عارفانه
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اختصاصی
🎥به همت گروههای تفحص شهدا امروز یکشنبه ۹ خرداد ماه، پیکرهای مطهر دو شهید دوران دفاع مقدس از شرق دجله عراق و جزیره مجنون کشف گردید
🕊شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
@sardaraneashgh
#آرامشے داشتند
از جنسِ #خُـدا
و یقین دارم
این آرامش را
از #مناجات_های_شبانہ
بہ غنیمت برده بودند
الهے بحق #شهدا
بچشان بہ روح خستہ از #گناه ما
#لذت مناجات با خودت را...
التماس دعا
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویر کمتر دیده شده از شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی در جبههی مقاومت را مشاهده می کنید.
شهید حاج قاسم سلیمانی🌷
اگر تعلقات خود را زیر پا گذاشتیم...
میتوانیم مانند شهدا
به این مملکت خدمت کنیم
و اگر باتعلقات شخصی و فردی بخواهیم
خدمت کنیم
اینخدمتبه جایی نخواهد رسید
@sardaraneashgh
شهید جمهور
سالروزشهادت
شهیدوالامقام علی اکبر#صادقی
شهیدی که درقبرچشمانش رابازکرد
مادر شهید صادقی: عرض کردم خدایا از تو مى خواهم عنایتى کنی تا فرزندم چشمانش را باز کند تا من مانند دوران حیاتش یک بار دیگر براى آخرین بار به چشمانش نگاه کنم.
مع الوصف داراى روحیه بسیار بالایى بود. بخصوص هنگامى که به اتاق عمل برده مى شد. عسکهایى از او گرفته شده که نشان از روحیه بسیار قوى و مطمئن او دارد.
مادر این شهیدان مى گوید: زمانی که على اکبر در بیمارستان بقیة الله تهران بسترى بود، چون تعداد عیادت کنندگان او زیاد بود براى رعایت حال دوستان و علاقه مندان او سعى مى کردم اکثرا از پشت شیشه اتاق، فرزندم را ببینم، گاهی هم دو سه دقیقه مختصر کنار او مى ایستادم و بر مى گشتم. پس از اینکه اکبر در بیمارستان به شهادت رسید و او را براى غسل به غسالخانه بردند باز هم وقتى براى دیدن او به غسالخانه رفتم، این فرصت را در اختیار دیگران گذاشتم.
برادر شهید مى گفت: در موقع دفن پیکر، برادرم در آغوش من بود. وقتی مادرم بالاى قبر این مطلب را بیان نمود و آرزو کرد، على اکبر چشمانش را باز کند، من به چشمان برادرم که صورت او را از کفن باز کرده و روى خاک گذاشته بودم خیره شدم. حس غریبى به من مى گفت خوب به چشمان او ینگاه کنم. در این لحظات بسیار کوتاه با کمال شگفتى مشاهده کردم در همان لحظه که مادرم این کلمات را بیان مى کرد چشمان على اکبر از هم گشوده شد و به مادرم نگریست و بعد از لحظات کوتاهی دوباره بسته شد.
ما پس از این ماجرا تا سالها این مطلب را فاش نکردیم، چون نگران این بودیم مبادا دیگران در صحت این قضیه شک نمایند و یا خیال کنند ساختگى است. تا اینکه یکى از بستگان ما که در کارهاى تبلیغاتى است وقتى متوجه این اعجاز شد عکس ها را از ما گرفت و در کنار هم گذاشت و به صورت یک پوستر چاپ کرد و بدین ترتیب این قضیه بر همگان آشکار شد. پاسدار شهید حاج على اکبر صادقى متولد ١٣۴٠ تهران بود که در مورخه ۶۶/٣/٩ در منطقه شاخ شمیران به شهادت رسید و پیکر مطهرش در بهشت زهرا(س)، قطعه ٢٩، ردیف دوم مدفون است.
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با کسی که رای نمیدهد چطور مواجه شویم؟!
#منرایمیدهم
@sardaraneashgh
حمیدرضا مجروح شده بود، به منزلشان در کرمان رفتم تا از او عیادت کنم؛ خانهی او و همسرش تنها یک مطبخ دودی بود که هیچ وسیله ای در آن نبود و تا یک متری اش را روزنامه زده بود؛ نه گاز، نه یخچال و نه پنکه و... .
به من گفت: مرتضی! امام 16 بند نصیحت دارد که یکی از آنها گوش کردن اخبار است؛ میشه یک رادیوی تک موج برای ما بگیری تا خانمم اخبار گوش دهد؟
راوی: سردار حاج مرتضی حاجباقری
#شهید_حمیدرضا_جعفرزاده
@sardaraneashgh