eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.1هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
6.2هزار ویدیو
102 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ . ی مشتی و شهداایی!!؟؟ پنجــره ی دنیا برای شهدااااااا، . قــاب چــادر توست! ⇤وقتی چـادرت را کمی روی صورتت می کشی و با غـرورتمــام از انبـــوه نـــگاه نـ↯ـامحرمان عبور میکنی،⇣ آنگاه تو میمانی و ←نورُ علے نور→ و چه زیباست انعکاس ⇦حیـــــا⇨از پشتِ این سنگـرِ سادهٔ سیاه سنگین ... واقعی؛ حجـابش را در شبکــه های اجتمـاعی محکـم می گیرد ! وحجــاب "گفتــارش"را محکــم تر! یعنی لایق لبخند آقایی ( مهدی زهرا ) با باش و پادشاهی کن همشیره ی باامراام... Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
‍ 👇👇👇👇 🌹 (دلنوشته همسر شهید) بسم الله... چه ضدونقیض اند روزهای پس ازتو برایم ... وقتی خاطرات هجوم می آورند بر دل وجانم خیال می کنم که همین دیروز بود آخرین خداحافظی مان اما وقتی به روزهای نبودنت فکر می کنم انکار چندین سال است که این زخم ها وتنهایی برتنم جا خوش کرده اند.... حرفهایم تکراریست برایت اما باور کن که هنوز باور نکرده ام نبودنت را ته دلم خالی می شود وقتی فکر میکنم که دوسال گذشت!!!! عزیزترینم ...بهترینم ...سایه سرم در این مدت نبودنت خیلی سعی کرده ام که مردانه بایستم پای تمام سختی ها اگر جایی از دستم در رفت وباعث نگرانیت شدم حلالم کن ... میدانم که چه مقامی نزد خدا واهل بیت داری آرامِ جانم تمام حرف من بعد از شهادتت این بود که مبادا فراموشم کنی کنار اهل بیت(ع) مبادا رفیق نیمه راهم باشی که میدانم نیستی ...گوارای وجودت هرآنچه نصیبت شد به خاطر این از خودگذشتگی وشهامتت.... خدایا چه چیزی از این بهتر که بعد از مرگمان نیز چراغ راهِ دیگران باشیم وچه چیزی بالاتر از شهادت!!! (شهید_وحید_فرهنگی_والا_) بعد از تو جز صراحت این درد آشنا چیزی نصیب این من تنها نمی شود به مناسب سالگرد شهادت این روزهای پاییز خیلی از همسران شهدا چشم به راه بودند و عشق شان بر روی دست ها آمد
حاجی پور ... مسئول آموزش رزمنده‌ها در لشکر۲۷ محمدرسول‌الله ﷺ بود. در اولين جلسه کلاس با خنده به بچه‌ها گفت : « من يک مقني هستم » قبلا کارم کندن چاه و قنات بود ؛ تا اينکه انقلاب پيروز شد ، من چندسالی به کردستان رفتم در آنجا با اشرار و ضدانقلاب جنگيدم. مدتي بعد حاج همت از من خواست که به لشکر ۲۷ بروم به او گفتم: «حاجي، من جنگ کوهستاني کرده ام جنگ در دشت و بيابان را بلد نيستم » بالاخره با اصرار حاج همت وارد لشکر ۲۷ شدم و حالا در خدمت شما هستم... لهجه زيبای آذری او و صداقت کلامش بچه‌ها را شيفته او ڪرد. با اتمام کلاس حاج همت به حاجی پور گفت: « آنقدر نگو من مقنی هستم ، ما همه سرباز اسلام هستيم و براي دفاع از انقلاب اسلامی ڪنار هم جمع شدهايم» در جلسه بعدی کلاس علی‌اکبر با شادی وارد اتاق شد نگاهی به رزمنده‌ها انداخت و گفت: « برادران ، سرورم همت گفته است که من از اين به بعد نگويم که مقنی هستم و من بنا بر اطاعت از فرماندهی از اين پس ديگر نمی‌گويم ان‌شاءلله همه ما سربازان اسلام هستيم» ✍ راوی: همرزم شهید 🦋🦋🦋
‍ ♡بسم رب عشق♡ حدیث دل اینبار،راوی گمنامی سربازان .راوی شهدای گمنام نه!،اتفاق داستان با نام و نشان را روایت میکند. میدانی گاهی غبطه میخورم به اینکه دراین هیاهوی زمانه که هرکس نام و نشان خویش رافریادمیزندشماوامثال شماچطور،آرام و غرق در،سکوت در کوچه پس کوچه های این شهرقدم میزنیدوبی توقع میکنید❣ میخواهم ازاول بگویم.تقویم ورق میخورد،سی سال پیش اواسط پاییز،رانشانم میدهد.ستاره ای دستچین شده ازآسمان به زمین فرودمی‌آیدمادرش نام علی را،در گوشش میخواندوقصه های بیت میشودلالایی شبانه او. جلوترمیروم میخواهم پرسشی داشته باشم به۲۱سال بعد،قرارنبوداز _گودال،خیمه های غارت شده های نیم سوخته بشنوی وفقط به آه کشیدن و،اگراما بسنده کنی.ازجمله ای که به دیوار،اتاقت چسبانده بودی میشدتاته،قصه راخواند،نوشته بودی: پایان ماموریت بسیجی است❤ چندسال بعدخبرآوردندکه ماموریتت رابه نحو،احسن به پایان رساندی.اما، اینبارهم آهسته وبی هیاهوخبرآمد. گویی ازهمان اول زندگی ات گره خورده بود،به به سکوت و 😓 🍃بارهااز،رسم و و...گفته بودم اماگمنامی راجاگذاشتم یادم رفته بودبگویم درقاموس وفاعل هردو گمنامند. 🌺 🕊به مناسبت 🔷تاریخ تولد:۱۵آبان۱۳۶۹ 🔷تاریخ شهادت:۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ 🔷مزارشهید:نور 🔷محل شهادت:خانطومان_سوریه
‍ 👇👇👇👇 🌹 (دلنوشته همسر شهید) بسم الله... چه ضدونقیض اند روزهای پس ازتو برایم ... وقتی خاطرات هجوم می آورند بر دل وجانم خیال می کنم که همین دیروز بود آخرین خداحافظی مان اما وقتی به روزهای نبودنت فکر می کنم انکار چندین سال است که این زخم ها وتنهایی برتنم جا خوش کرده اند.... حرفهایم تکراریست برایت اما باور کن که هنوز باور نکرده ام نبودنت را ته دلم خالی می شود وقتی فکر میکنم که دوسال گذشت!!!! عزیزترینم ...بهترینم ...سایه سرم در این مدت نبودنت خیلی سعی کرده ام که مردانه بایستم پای تمام سختی ها اگر جایی از دستم در رفت وباعث نگرانیت شدم حلالم کن ... میدانم که چه مقامی نزد خدا واهل بیت داری آرامِ جانم تمام حرف من بعد از شهادتت این بود که مبادا فراموشم کنی کنار اهل بیت(ع) مبادا رفیق نیمه راهم باشی که میدانم نیستی ...گوارای وجودت هرآنچه نصیبت شد به خاطر این از خودگذشتگی وشهامتت.... خدایا چه چیزی از این بهتر که بعد از مرگمان نیز چراغ راهِ دیگران باشیم وچه چیزی بالاتر از شهادت!!! (شهید_وحید_فرهنگی_والا_) بعد از تو جز صراحت این درد آشنا چیزی نصیب این من تنها نمی شود به مناسب سالگرد شهادت این روزهای پاییز خیلی از همسران شهدا چشم به راه بودند و عشق شان بر روی دست ها آمد
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🦋✨ حاج یدالله در میان بچه‌ ها از محبوبیت زیادی برخوردار بود. همه ی بسیجیان و سربازان علاقه ی خاصی به او داشتند. این محبوبیت و علاقه به خاطر رفتار و كردار خود حاجی و برخوردهای صمیمانه و در عین حال صحیح او به وجود آمده بود. در میان تمام خصلتها و ویژگیهای رفتاری او یكی هم این بود كه دوست داشت با بچه‌ ها كشتی بگیرد ! یدالله كشتی گرفتن را به عنوان ورزش و عملی برای صمیمی شدن با بچه‌ ها انجام می داد. بعضی وقتها با بچه‌ های بسیجی كشتی می گرفت. این حالت نه تنها احترام و علاقه ی بچه‌ ها را نسبت به فرمانده‌ شان از بین نمی برد بلكه به ایجاد صمیمیت و علاقه میان او و تمام بچه‌ ها كمک می کرد. البته شهید كلهر برای این ورزش كردنها به خصوص كشتی گرفتن ارزش خاصی قائل بود و فلسفه ی خاصی در این مورد داشت. او می گفت : « وقتی كه كسی فرمانده می شود ممكن است ناخواسته حالت خاصی به او دست دهد. بیشتر وقتها وقتی انسان به جایی و مقامی می رسد دچار كبر و غرور می شود. وقتی كشتی می گیرد بالاخره پس از چند بار ممكن است یک بار و گاهی هم همیشه پشتش به خاک مالیده شود و همین مسئله باعث می شود كه او هیچ وقت دچار غرور نشود به خصوص اگر این خاک شدن در برابر چشم همه باشد دیگر جایی برای احساس خود بزرگ‌ بینی نمی ماند. » ✨🦋 🌹 شهید یدالله کلهر 🌹 💮 کتاب آشنا با موج ، صفحه ی ٣١ 💮 🌠 رفتند تا بمانند ، نماندند تا بمیرند ! 🌹🕊🍀🇮🇷 💐 روحشون شاد و یاد و نامشون همیشه گرامی و راهشون پر رهرو باد 💐 🌷🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌷 🌷🤲 الّلهُمَّ اَحفِظ قائِدَنا وَ حَبیبَ قلوبَنا وَ نورَ اَعینَنا نائِبَ المَهدی اِمامَنَا الخامِنه ای حَتّی یَصِلَ فَرَجَ مَولانَا الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌷 🌷🤲 اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ 🤲🌷 🌷🤲 اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً 🤲🌷 🌷🤲 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌷 🦋🦋🦋
♡بسم رب الشهدا و صدیقین♡ جانم دلتنگی برای یاران سفر کرده را در نگاه به چشمهایت خلاصه می کنم. 💔❤️‍🩹 و عرض ادب و ارادت و احترام به محضر خادمین و دوستان شهدایی و مریدان ذاکری ........ در میان شما عزیزان نبودم و حال که بعد از مدتی نسبتا طولانی دوباره قرار است به خواست یکتا پروردگار بی همتا و متعال مدتی احتمالا بسیار کوتاه در محضر شما نیکان باشم، تایم بدست آمده را قدرشناس باشم ، تا از تمام شما عزیزان به رسم ادب بابت لطف و محبتهای بی حد شما نسبت به بنده ی حقیر و همچنین برادرم شهادت آ.........ه عرض تشکری داشته باشم. امید شهادت..... پناه نور شهدا و چادر خاکی حضرت مادر س و دعای جد بزرگوار آ سد جواد ذاکر ره محفوظ باشید ان شاءالله ....... نهایت احترام ؛ ♡ذاکر عشق♡ عاجزانه التماس دعای فرج و شهادت یا علی مدد🌷🕊
شور جدید میثم مطیعی - مدافعان حرم.mp3
5.35M
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ خاكيمو بيار مادر جبهه علمدار و علم ميخواد بزار برم كه عمه سادات بازم مدافع حرم ميخواد ...😔 Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ساده‌نگذر‌ از‌ڪنار‌پوتین‌هاے‌بے‌پا ڪہ‌پاهایشان‌ بدن‌ها‌را‌بردند تا‌ تو‌آسوده‌ قدم‌بردارے😔 😭💔 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ❌تلــــنگــر☝️ 🔴قـــــابل تــــوجــــہ مـــردان بــے غیــرت☹️ نشہ🚫🚫 Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
«💛🕊» 💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ بسم‌رب‌الرضا|❁ ✋ از‌امـام‌رضـا(؏)پرسـيدند: توکل یعنی چه؟ فرمـودند: أن‌لا‌تخـٰاف‌مع‌الله‌أحداً وقتی خدا رو داری ازهیچکس نترس🌱:)! ♥️¦↫²⁰ 🖐🏻¦↫ 🦋🦋🦋🦋
5 هرچقدر که می‌گذشت زندگی برامون سخت تر می‌شد .خدا ببخشم که حتی چند باری فکر خودکشی به سرم می‌زد. یه شب که دور هم نشسته بودیم . مهدی داشت چایی می‌خورد و بچه ها هم داشتن بازی می‌کردن. یک لحظه متوجه شدم که حسین مدادی رو گوشه لبش گذاشته! لب به دندون گزیدم و با تشر گفتم_ چیکار می‌کنی حسین مامان؟ یک لحظه ترسید و مداد رو بیرون کشید. بعدش با کمی ترس گفت_ مامان دارم مثل بابام می‌کنم! می‌خوام بزرگ شم مثل بابا شم! دهنم وا موند و خشکم برد. نگاهی به مهدی انداختم چهره ش پر از غم بود. قندی رو که دستش بود زمین انداخت و با ناراحتی به اتاق رفت. با عجله دنبالش رفتم تو اتاق که نشسته بود یه گوشه و زانوی غم بغل گرفته بود. جلوتر رفتم و کنارش نشستم که با گریه گفت_ نرگس پشیمونم! خیلی پشیمونم. ادامه دارد. کپی حرام.