💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
💐مـادر مرا چو زاد
به پیشانی ام نوشت
قربانی اش ڪنید
که این نذر زینب (س) است ... 🍃
۲۲دی سال ۱۳۶۴وقت اذان مغرب در خانواده ای مقید در شهر شهیدپرور چالوس به دنیا اومدم👶
#شهید_مصطفی_ شیخ الاسلامی_ کندلوسی🔵 حاجت ها رو از شهدا طلب کنید ، مرام و معرفتشون زیاده حتما دستگیرمون میشن
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
🦋وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🦋وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
#سلام_صبحتون_بخیر
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_ش
🌷#پاسدار_مدافع_حـرم
#شهید_مصطفی_شیخ_الاسلامی🕊
🦋💝🎊#ســالـروز_ولادتـــ🎂🎀🎉
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🌸آمده دو نور
🎊 آمده دو جان
🌸دلبر ارباب
🎊 یوسف سلطان
🌸هم ولادت گل پیغمبر است
🎊هم ولادت علیّ اصغر است
🎊میلاد امام جواد(علیه السلام)
🌸و حضرت علی اصغر(علیه السلام) مبارک باد
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🌹👆امروز سالگرد شهادت این شهید عزیزه شهید یوسف قربانی
کسی رو تو دنیا نداره
یه فاتحه براش بفرستید
ان شاءالله که شفیع ما باشن..😭😭
🟣 حاجت ها رو از #شهدا طلب کنید ، مرام و معرفتشون زیاده حتما دستگیرمون میشن
هر کسی با هر شهیدی خو گرفت
روز محشر آبرو از او گرفت
✋سلام بر همسنگران و دوستداران شهـــــداء🌹
🦋🦋🦋
9.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🔰 لحظاتی از وداع دختر شهید مدافع حرم مرتضی کریمی در معراج شهدا؛
خدا یه روز بابامو بهم قرض بده..
🔰دست نوشته شهید مدافعحرم مرتضی کریمی برای بعد از شهادتش خطاب به رهبر معظم انقلاب ⬇️
https://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/3330
سالروز شهادت
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 آخرین لحظات شهید حیدری در کنار خانواده، گفتگوی جالب پدر و پسر
سالروز شهادت شهید مهدی حیدری🌷
🔸 بخشی از وصیتنامه
من یک پاسدار با لباسی سبز برگرفته از علوی بودن رهبرم امامم سیدعلی خامنهای است و با استعانت از خدای متعال و امام زمان (عج) که جانم به قربانش؛ امامی که در سن پنج سالگی بارسنگین من بچه شیعه نافرمان و گناهکار را به دوش کشید و چقدر از دست من خون جگر خورد، مولا جان شرمنده هستم، ببخشید که شما را این قدر خون جگر کردم.
خدایا تنها تو و اولیایت بودید که در سختیها مرا همراهی کردید و یاریم نمودید، یا صبور، یا رحمان، یا رحیم ایاک نعبد و ایاک نستعین.
بیطرفی در دعوای حق و باطل معنا ندارد و باید در مقابل باطل ایستاد، گاهی شهید شدن آسان تر از زنده ماندن است، اما گاهی زنده ماندن و زیستن و تلاش کردن، درک محیط و بصیرت داشتن مشکلتر از شهید شدن یا مرگ و لقای الهی است.
🌷شهید مهدی حیدری🌷
🟣 حاجت ها رو از #شهدا طلب کنید ، مرام و معرفتشون زیاده حتما دستگیرمون میشن
هر کسی با هر شهیدی خو گرفت
روز محشر آبرو از او گرفت
✋سلام بر همسنگران و دوستداران شهـــــداء🌹
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
معرفی شهدای والامقام روز 22 دی ماه استان زنجان
از استان زنجان در روز 22 دی ماه 8 شهید به نام های شهید احمد علیمحمدی، مصطفی محمدی، علیرضا اسدی، علی اوسط ندرلو، قامتعلی رزاقی، علیرضا دینیان، جلیل امانی و مهرداد خلیفه به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
🦋وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🦋وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
#سلام_صبحتون_بخیر
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا
🦋🦋🦋
💠خواب شہید دو روز قبل از شهادت
شب ۱۹ دی ماه ۹٤ عباس در حال استراحت بود ڪه در خواب حضرت زینب (س) را صدا میزد، دوستش عباس را از خواب بیدار میڪند و عباس خوابش را اینگونه تعریف میڪند:
در خواب دیدم بانویی قد خمیده مقابلم ایستاده است و مرا صدا میڪند، عباس جان پسرم بیا ڪنارم، من که متوجه نبودم با من هست پرسیدم با من هستید؟ بانوی قد خمیده گفت بله عباس جان بیا سمت راستم پسرم که نام برادرم عباس را داری، بعد شهید عباس آسمیه را صدا ڪرد عباس جان توام بیا سمت چپم پسرم و بعد شهید رضا نصیری را صدا ڪرد و گفت پسرم هم اسم عمویم هستی بیا کنارم، شهید مرتضی ڪریمی را صدا ڪرد و فرموند: هم اسم پدرم هستی بیا فرزندم، میثم (شہید میثم نظری) جان توام بیا شما پسرم و بعد با بانوی قدخمیده به داخل نور رفتیم!
دو روز بعد از خواب شہید آبیاری در ۲۱ دی ماه ۹٤ در منطقه عملیاتی خانطومان هر پنج نفر بهشهادت رسیدند.
🌷سالروز شهادت شهید عباس آبیاری🌷
🟣 حاجت ها رو از #شهدا طلب کنید ، مرام و معرفتشون زیاده حتما دستگیرمون میشن
هر کسی با هر شهیدی خو گرفت
روز محشر آبرو از او گرفت
✋سلام بر همسنگران و دوستداران شهـــــداء🌹
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🔰 گزیده ای از وصیت نامه شهید حسین امیدواری؛
پروردگارا!
اگر که خواستی این بنده حقیر را به بهشت خود ببری و یا این که به جهنم که ساخته خودمان است، بیندازی، شما خود صاحب اختیار هستی و این بنده خسران دیده در هر صورت راضی به رضای شما خواهم بود.
فقط این که دوست دارم مطلبی را با شما در میان بگذارم که تو خود میدانی، آن از دل من بر میخیزد.
پروردگارا!
اگر در طول دوران زندگیم در عالم مادی دچار خطایی شده ام، شما آن خطای بنده حقیر را به حساب دشمنی من با خودتان تلقی نکنید و دوست دارم که آن خطا را روی ضعف و احمقیتهای این بنده حقیر نسبت به خودش برداشت کنید و به این وسیله شما را قسم میدهم این بنده را به خاطر ضعفها و احمقیتهایش، در ردیف دشمنانتان قرار ندهید.
سالروزشهادت
🟣 حاجت ها رو از #شهدا طلب کنید ، مرام و معرفتشون زیاده حتما دستگیرمون میشن
هر کسی با هر شهیدی خو گرفت
روز محشر آبرو از او گرفت
✋سلام بر همسنگران و دوستداران شهـــــداء🌹
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
بابُ الورود قلب مرا با دَم حُسین
قلبے علے الهواڪ مدامے ڪشیده اند
هر صبح از میان دلم تا ضریح عشق
مِنّے الے الحُسین سلامے ڪشیده اند
#سلام_حضرت_ارباب✋
#صبحم_بنام_شما
🦋🦋🦋
تو دلم گفتم وااای حسن بیچاره شدی تنها کسی که توی این خونه پُشتت بود میخواد عروسی کنه و بره
شهربانو پرسید
_چیزی شده حسن؟
با ناراحتی سرم رو تکون دادم
_نه چیزی نشده
_چرا شده تو ناراحتی به من بگو چرا؟
نگاهی بهش انداختم
_اگر تو شوهر کنی دیگه توی این خونه هیچکسی هوای من رو نداره تو خیلی وقتها نمیگذاشتی من گشنه بمونم
شهر بانو رفت تو فکر چند لحظه ساکت موند و گفت
_کسی به حرف من گوش نمیکنه وگرنه میگفتم نمیخوام
_باشه شوهر کن برو انشاالله که خوشبخت بشی
_ببین حسن بهت قول میدم شوهرم بکنم بازم هواتُ دارم
لبخند زورکی زدم
_نه نیستم مبارکت باشه
مهمونها رفتن و سفره شام رو پهن کردن همه نشستیم دور سفره ولی من از ناراحتی هیچی از گلوم پایین نمیره شهر بانو رو کرد به من
_حسن چرا غذات رو نمیخوری؟
_نمیتونم سیرم
غذای من رو از جلوم برداشت و برد گذاشت تو اتاقمون و رو به ننهش گفت
_غذای فردای حسن رو بده به من براش نگه دارم صبح بهش بدم
حبیبه خانم با بی محلی جواب داد
_همینی که بردی گذاشتی تو اتاق رو فردا ببره
شهر بانو خم شد تو سفره یه تیکه بزرگ کوکو سبری و دو لواش نون و یه خورده هم ترشی گذاشت روش و گفت
_حسن الان سیره آخر شب گشنش میشه میخوره اینم غدای فرداشِ
جبیبه خانم اخم غلیظی کرد
انشاالله چند وقت دیگه میری خونه شوهرت منم از دست این فضولیها و دخالتهات راحت میشم
شهر بانو با لقمه غذای من رفت تو اتاق و جواب ننهش رو نداد. از سر سفره بلند شدم و اومد تو اتاق پیش شهربانو
_چرا خودت رو به زحمت انداختی من واقعا نمیتونم غذا بخورم
شهر بانو اخم ریزی کرد
خودتو لوس نکن بشین بخور ببینم...
کپی حرام⛔️